غلبه وجه عاطفی عاشورا
بررسی وجوه عاطفی عاشورا و علت پررنگبودن آن در روایات
حسین مهدیزاده
خوب است حرف آخر را همین اول بگوییم. ادعای این نوشته این است که توسعه هنرهایی مثل شعر، موسیقی و ادبیات روایی ازجمله مقتلخوانی، تعزیه و پردهخوانی، حتی خطابه وعظی بر محور عاشورا، بهعلت نوع راهنمایی و هدایت خاصی است که ائمه پس از عاشورا انجام دادهاند. درست است که این ابزارها در ملتها و جوامع مختلف، بسته به طبع و سنتها و آداب اجتماعی کمی تا قسمتی از هم متفاوت توسعه پیدا کرده است اما در مجموع در همه این ملتها، وجه عاطفی عاشوراییان بر وجوه دیگرشان غلبه دارد. یا حتی اگر مسئولیتهای اجتماعی و جهادی هم میپذیرند، علت آن انگیزهای است که از عاشورا دریافت میکنند. وقتی به روایات کتابی مانند «کاملالزیارات» که سعی میکند نحوه ارتباط و زیارت اهلبیت(ع) را برای مومنان و شیعیان صورتبندی کند رجوع میکنیم، بخش مفصلی از ثوابهایی است که برای ارتباط با عاشورا برشمرده است؛ ارتباطاتی که از طریق هنر و ابزارهای عاطفی و با قوای زیباییشناسیمان با عاشورا برقرار میکنیم، نه قوای سنجشی! غالب این روایات، در واقع شما را به نوعی تلاقی احساسی و عاطفی با عاشورا هدایت میکند.
تقدم ادراکات قلبی بر ادراکات عقلی و سنجشی ما در تجربه تمدن اسلامی، نسبت به ابزارهای هنری و زیباییشناختی و کارکرد آنها در تهذیب و تکامل اجتماعی کم کار کردیم و ارزش و اثرگذاری ابزارهای سنجشی را بیشتر از ابزارهای هنری میدانیم. از لحاظ معرفتشناسی هم اثر عقل را در تحریک و انبعاث و کندن انسان بهسوی انجام کارها، بالاتر از قلب میدانیم. به همین دلیل دانشمندان ما، همیشه در توجیه روایاتی که جامعه را به توجه عاطفی به عاشورا دعوت میکنند و برای عزاداری و گریه برای امامحسین(ع) ثوابهای نجومی معرفی میکنند، دچار مشکل میشوند. برخی متکلمین و کسانی که دانش اعتبارسنجی حدیث دارند، این دست روایات را کنار میگذارند؛ چرا که در این روایات بیشتر دعوت روحی و احساسی انسانها به عاشورا توجه شده و از نظر آنها این خطا است. بعضی از ایشان با اعتبارسنجی مضمونی این روایات، حتی داشتن سند صحیح را هم برای قبول این روایات کافی ندانستهاند. مثلا در آثار بعضی از متکلمین رجالی دیدم که روایت «ریان بن شبیب» از حضرت امام رضا(ع) در آغازماه محرم را بهخاطر ثوابهای نجومی که صرفا برای داشتن احساس به عاشورا و میل به همراهی با حضرت امامحسین(ع) در آن آمده است، مردود میدانند و فارغ از سند، مضمونش را قابلقبول نمیدانند. ولی وقتی شما به مجموعه روایات شیعه درباره عاشورا نگاه میکنید میبینید مابقی روایات هم همینطور است! تاریخ هم تأیید میکند که از زمان حضرت امام سجاد(ع) تا پایان دوره حضور، ائمه با قیامهایی که بر محور ظلم بزرگ عاشورا، سازمان مبارزه علیه دستگاه خلافت را ترتیب میدادند، همراهی چندانی نمیکردند، اما آنجایی که مناسک عاطفی و هنری حول عاشورا شکل میگرفت، با آن همراهی میکردند!
البته برخی میگویند روایتهایی که خبر از این همه ثواب برای احساس و شورداشتن حول عاشورا داده، عام است و تخصیصش روایتهایی است که میگوید اگر با معرفت باشد، به این ثوابها میرسید؛ هرچند روایات دسته دوم واقعا کم باشد و غالب روایتها این شرط و شروطها را نداشته باشد.
اما خب مسئله چیست که به این مشکل برخورد کردیم و مجبور شدیم برای قبول روایات حول اقامه عزا و زیارت حضرت امامحسین(ع) و ائمه، اینقدر پیچ و تاب بخوریم و با شرط و شروط این روایات را قبول کنیم؟
علت این است که نگاه حکمی ما کارکرد اجتماعی فهمیدن و ادراک سنجشی، ذهنی و عقلی را بیشتر از ادراکات قلبی میداند. انگار معتقدیم که ادراکات قلبی، پیش از اینکه به لباس مفهوم و کلیات عقلی دربیایند، قدرت تحریک و انبعاث فردی و اجتماعی کافی ندارند. اما به گمان من، اگر روایات حول عاشورا را به همین شکل قبول کنیم و بخواهیم درک خودمان را اصلاح کنیم نه روایات را باید قبول کنیم که احتمالا معصومین روی اثرات روحی و بعد هم اجتماعی ادراکات قلبی، آنگاه که هنوز لباس آگاهی عقلی، سنجشی و مفهومی نپوشیدهاند، بیشتر حساب باز کردهاند! شاید این روایات قبول کردهاند که ادراکاتی که هنوز از جنس حب و بغضهای مبهم هستند ارزش اجتماعی مهمی دارند و روی فعالکردن آنها برنامهریزی کردهاند! گویی ممکن است برای اصلاح سرشت انسانها و جوامع، این ادراکات مقدم بر تلاشهای سنجشی ما باشند. در این صورت برای اصلاح جامعه، احساسات قلبی بر آمده از هنر، مقدم بر محاسبات سیاسی و اجتماعی میشوند و بعدا و در مراحل بعدتر است که به شعور و تعقل تبدیل میشوند و تکامل مییابند و نافذتر میشوند.
سازمان اجتماعی حول عاشورا: دستگاه تهذیب فردی و اجتماعی
دستگاه عزاداری اهلبیت(ع)، سازمان اجتماعی حول عاشورا را از یک دستگاه صرفا سیاسی و در کنترل کنشگران سیاسی، به یک دستگاه تهذیب فردی و اجتماعی و حتی تاریخی برای شیعه بدل کرد. عباراتی مثل «انا قتیل العبرات» و امثال اینها نشان میداد عاشورا میخواهد خود را تبدیل به ادراکی از جنس ادراکهای قلبی کند و فارغ از اینکه توان جهاد اصغر را دارد یا نه، بنیان قیام و جهاد اکبر را در عمق جان تکتک افراد بگذارد. این برمیگردد بهخصوصیات خاص خود عاشورا. اینطور نیست که هر حماسه و اسطورهای بتواند تا این حد برای خود قابلیت تهذیبی قائل باشد. پیام عاشورا میخواهد از جنس میل و نفرت بشود، آن هم اعم از میلهایی که درون زندگی فردی و شخصی داریم و یا در مسائل خرد و کلان اجتماعی به آنها برمیخوریم و یا حتی تاریخی! میخواهد عاشوراییبودن را یکی از «رویاهای مومنانه» کند و یزیدیبودن را به یک «ضدرؤیا و ضدارزش تاریخی» بدل کند. گویی از شنیدن این قصه به چنان جوش و خروشی میرسیم که با هیچ کلمهای قابل وصف نیست، درحالیکه مطمئن هستیم آن جوش و خروش درون ما وجود دارد. نهاد عزاداری حول عاشورا هربار که ما را روی ماجرای کربلا متمرکز میکند، این کار را برای ما انجام میدهد! عده کمی چنان قدرت خلاقیت عقلی دارند که میتوانند به این جوش و خروش لباس لفظ و کلمه بپوشانند اما این بهمعنای این است که فقط اینها عاشورایی شدهاند! بهخاطر همین است که میگویند اندیشه و تعقل، آغاز فهمیدن و درککردن نیست، قبل از عقل ما، قلب ما فعال میشود لذا ادراکات قلبی و تصاویر خیالی بیارزش نیستند.
بهنظر میرسد کاری که اهلبیت(ع) ما را به سمت آن هدایت کردند این است که با شدت و حجم بسیار بالا آن ادراک ماقبل زبانی و فلسفی و سنجشی را در جامعه تولید کنیم تا زمینه تعقل در جهت حق ممکن شود. ابزار تولید این ادارکات هم «هنر» است. چنانچه طرف مقابل هم از همین حربه استفاده میکند با لهو و غفلت و شهوات، هنری تولید میکند که ماموریتش کامجویی مادی از دنیا و دلزدگی از رؤیای آخرت است!
حالا یکبار دیگر روایات را نگاه کنید. کاملالزیارات را ببینید. شاید اینگونه بتوانیم بفهمیم که چرا امام معصوم(ع) گفته است که در راه عاشورا اگر کسی گریه کند، اگر بگریاند، اگر شعر بگوید و...، چنین ثوابهایی خواهد برد.