• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
سه شنبه 18 مرداد 1401
کد مطلب : 167983
+
-

شکوه شهادت

شکوه شهادت

«چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است. هر چه به زمان رفتن نزدیک‌تر می‌شوم، قلبم بی‌تاب‌تر می‌شود... نمی‌دانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم. نمی‌دانم چگونه خوشحالی‌ام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم.. نمی‌دانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پرعشق رساند. بدون شک شیرحلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است...عمریست شب و روز را به عشق شهادت گذرانده‌ام و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه بندگی می‌رسم. خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم، اما نمی‌دانم که چقدر توانسته‌ام موفق باشم. چشم امیدم فقط به کرم خداوند و اهل‌بیت(ع) است و بس. امید دارم این روسیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند... که اگر چنین شد؛ الحمدلله رب العالمین.» محسن برای دومین بار به سوریه اعزام می‌شد، در مأموریت اولش بیشتر در حلب و لاذقیه عملیات داشتند. اما این بار قرار بود به نزدیکی مرز با عراق بروند. این دفعه که می‌خواست برود به همسرش گفته بود «زهرا، دعا کن من دوباره سردار را ببینم، می‌خواهم از او بخواهم کاری بکند که من همانجا در سوریه بمانم و تا تمام نشدن جنگ برنگردم ایران.»
  
محسن حججی در نجف‌آباد اصفهان متولد شد. 21ساله بود که در نمایشگاه دفاع‌مقدس با زهرا همکار می‌شود و همین آغازی است برای آشنایی و ازدواج. 24فروردین 95نخستین و آخرین فرزند محسن به دنیا می‌آید، اسمش را علی می‌گذارند: «سلام علی آقا، سلام باباجان، سلام پسر گلم، چند کلمه‌ای هم می‌خواستم با تو حرف بزنم، ببخشید که باباجان در سن کودکی رهایت کردم و رفتم... اسمت را گذاشتم علی تا مولا،پیشوا و الگویت علی(ع) شود... می‌خواهم طوری علی‌وار(ع) زندگی کنی که یکی از سربازان امام زمان (عج) شوی...»
  
همه‌‌چیز از 16مرداد سال 96شروع شد، از «التنف»، در عملیاتی در منطقه مرزی بین سوریه و عراق. زمانی که محسن حججی با تنی مجروح در پشت سنگری در کنار اجساد نیمه‌جان تعدادی از هم‌رزمانش آخرین مقاومت‌ها را می‌کند. محسن همان روز اسیر می‌شود. نیروهای داعش تصویری از او منتشر می‌کنند تا به خیال خودشان خط و نشانی کشیده باشند و نشان دهند اگر دستشان به ایران و ایرانی برسد چه می‌کنند؛ اما نتیجه معکوس می‌شود. تصاویر حماسی با آن ترکیب دود و آتش و نگاه استوار اما خسته محسن به دریچه دوربین درحالی‌که دستانش بسته است، صحنه کربلا را بر هر مخاطب آشنا با تاریخ تداعی می‌کند. ایستادگی و شجاعت محسن حججی کار خودش را می‌کند، توجه‌ها جلب می‌شود و دیگر نه فقط خانواده‌اش، که یک ایران او را می‌شناسند.
  
18مرداد 96محسن به آرزویش می‌رسد، تصاویر و خبر شهادتش در فضای مجازی منتشر و بعداً از سوی خبرگزاری‌ها رسماً اعلام می‌شود. تصاویر بعدی که به‌صورت محدود انتشار پیدا می‌کند از پیکر بی‌سر و بی‌جان اوست. صفحات مختلف عکس را بازنشر می‌کنند، هنرمندان با افکت‌گذاری و تغییراتی عکس را زیباتر می‌کنند، حسن روح‌الامینی محسن را در آغوش اباعبدالله (ع)به تصویر می‌کشد، شاعران برایش شعر می‌سرایند و آهنگ‌هایی به یاد او ساخته می‌شود؛ رفته رفته شبکه‌های اجتماعی پر می‌شوند از همان عکس معروف و طی همان چند روز اول هشتگ محسن حججی به یکی از داغ‌ترین موضوعات فضای مجازی بدل می‌شود. ارتش لبنان با همکاری حزب‌الله، پیکر شهید حججی را در مقابل اجازه تخلیه امن منطقه مرزی لبنان و سوریه تحویل می‌گیرند و همزمان با عزاداری‌های محرم به ایران بازگردانده می‌شود، درحالی‌که به آرزوی دیرینه‌اش رسیده است. 

این خبر را به اشتراک بگذارید