سوگواره استادانه
نگاهی به پرده عاشورا، منتسب به محمد مدبر
حافظ روحانی - روزنامهنگار
هر چند تصویر کردن روز عاشورا در بین نقاشان قهوهخانهای بسیار مرسوم بود و تعداد زیادی از سفارشدهندگان نیز خواهان پردههای روز عاشورا که به «مصیبت کربلا» معروف است، بودند اما این پرده کوچک یکی از منحصربهفردترین نمونههای باقیمانده از آثار نقاشانی است که روز عاشورا را نقاشی کردهاند. این نقاشی که تنها به ابعاد76در 35سانتیمتر است رقم و تاریخ ندارد اما به واسطه نوع اجرا به محمد مدبر منتسب است؛ یکی از بنیانگذاران سنت نقاشی قهوهخانهای.
محمد مدبر در سال 1269متولد شده و به سال 1345فوت کرده است و رابطه نزدیکی با حسین قوللرآقاسی، مشهورترین نقاش سنت قهوهخانه داشت. با اینوجود همانقدر که قوللرآقاسی بهواسطه شکل دادن به سنتهای نقاشی قهوهخانهای شهرت دارد و تا آخرین آثارش هم به این سنتها وفادار ماند، محمد مدبر دست به تجربیات گوناگون میزد. یکی از دلایلی که این پرده را به مدبر منتسب میکنند هم همین تجربهگرایی و استفاده نقاش از شیوهها و آموزههای دیگر شاخههای نقاشی است. یکی از ویژگیهای مدبر،کوشش او برای تسلط بر طراحی و بهکارگیری تکنیکهای سایهروشن بود. بهعنوان مثال در یکی از شناختهشدهترین آثارش، «مصیبت کربلا – گودال قتلگاه» مدبر از تکنیک سایهروشن در طراحی و اجرای مرکز اثر که گودال کربلا را نشان میدهد استفاده کرده و از این نظر از سنتهای نقاشی قهوهخانهای عدول کرده است. در یکی دیگر از پردههای مدبر به نام «بارگاه کیخسرو»، طراحی دقیق هنرمند نشان از اعتماد به نفس و قدرت طراحی نقاش دارد. از این نظر اینطور برمیآید که مدبر بیش از قوللرآقاسی با فرم نقاشی درگیر بوده و این علاقهمندی را میتوان در عمده آثارش دید.
پرده عاشورا از جهت انتخاب موضوع، نوع پرداخت و ترکیببندی با دیگر پردههای قهوهخانهای که مصیبت کربلا را نمایش دادهاند تفاوت دارد. این تفاوت تا آنجاست که هادی سیف مینویسد:«نباید فراموش کرد؛ این قسم تابلوها را مردم چندان نمیپسندیدند؛ چون با سلیقه و خواستهشان هماهنگ نبود. اگر هم طالبی داشت، بیشتر دلالها و واسطههای خرید و فروش تابلو بودند که چنین سفارشهایی را به قصد خارج ساختن کار از مملکت به امثال استاد محمد [مدبر] میدادند». علت اصرار بر این حرف چند نکته است؛ برخلاف عمده پردههای عاشورایی که معمولاً امامحسین(ع) را حین رزم در مرکز ترکیببندی میبینیم، در این پرده شاهد یک دورنما هستیم؛ خیمهها سفیدرنگ مانند خطی در میان تابلو بالا و پایین کادر را جدا کرده است و پیکره زنانی با چادر مشکی در پایین اثر دور پیکره شهیدی از شهدای کربلا تجمع کرده و در حال سوگواریاند. تضاد رنگ مشکی چادرها با سفیدی خیمهها حالوهوای سوگواری را بیشتر تداعی میکند. در عینحال هنرمند از تکنیک نقاشیهای موسوم به طبیعتسازی استفاده کرده. طبیعتسازی اصطلاحی بود که در مورد تابلوهایی بهکار میرفت که در آنها اصول پرسپکتیو به شیوه نقاشی غربی مورد استفاده قرار میگرفت. اما در اینجا استفاده مدبر از این تکنیک باعث شده تا ارتش اشقیاء در دوردست دیده شوند و تأکید بر سوگواری بیشتر شود. همچنین سیف اشاره میکند که در این اثر هنرمند از تکنیکهای نگارگری هم استفاده کرده که نمونهاش را در سمت راست اثر میبینیم؛ جاییکه به تأسی از سنتهای نگارگری داخل تجیر دیده میشود. استفاده هنرمند از این تکنیکها و عدولش از سنتهای قهوهخانه خیلی مورد پسند و قبول نبود.
در عینحال در بالاترین نقطه اثر، پیکرهای به رنگ مشکی دیده میشود که به آسمان عروج کرده است. این پیکره درست در میان تابلو تصویر شده و اگر خطی عمودی از آن بکشیم، در پایین کادر به پیکر شهید میرسیم. از این نظر میتوان این اثر را شاهکاری در ترکیببندی درنظر گرفت که نشان میدهد هنرمند با چه دقتی عناصر بصری را در کنار هم چیده است تا هم ارادتش به شهدای کربلا را نمایش دهد و هم حسوحال سوگواری را به بیننده منتقل کند.
بر خلاف عمده پردههای کربلا که بیشتر بر رشادت و شجاعت اولیا تأکید میکند، این پرده بیانگر سوگواری و غم و اندوه است و بیشتر تصویرگر عصر عاشورا و پایان نبرد است تا روایتگر جنگ امامحسین(ع) و یارانش. همه اینها باعث میشود که این پرده به یکی از منحصربهفردترین نمونههای باقیمانده از نقاشی قهوهخانهای تبدیل شود. اثری که میتوان فارغ از عدولش از سنتها و شیوههای آشنای نقاشی قهوهخانه، بهعنوان اثری دقیق تماشا کرد و توانایی فنی هنرمندش را ستود که تبحرش در طراحی و ترکیببندی را پیش چشمانمان میگذارد. این تابلوی نسبتاً کوچک هماینک جزء گنجینه مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد در تهران است.