• جمعه 6 مهر 1403
  • الْجُمْعَة 23 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 27
یکشنبه 9 مرداد 1401
کد مطلب : 167455
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/wpYlJ
+
-

روایتی کوچک در باب فضیلتی بزرگ

در ستایش پشیمانی

سیداحمد بطحایی - داستان‌نویس

در عصر جاه‌طلبی‌های مزورانه، آدم‌ها معمولا با رؤیایی شروع می‌کنند که در آن می‌توانند زندگی بی‌عیب و نقصی برای خودشان دست و پا کنند؛ زندگی‌ای که در آن لااقل تصور می‌کنند در مورد موضوعات اصلی همیشه می‌توانند تصمیماتی درست بگیرند. این اصول هم می‌تواند با رشته تحصیلی شروع شود، توی یک ماجرای عشقی کنجی بگیرد و در کسب‌وکاری بخسبد. از ابتدا هم توی سر ما فرو‌کرده‌اند با لباس سپید می‌روی و با سفیدی کفن تمام می‌کنی؛ توهم خطرناکی که می‌گوید همه ما با چشمان بینا پشت فرمان زندگی هستیم.
لیکن آدم‌های فرزانه می‌فهمند، می‌دانند نمی‌توان زندگی بی‌نقصی رقم زد. می‌فهمند در زندگی چیزی به نام خطا وجود دارد، اشتباهاتی بس بزرگ و ویرانگر. گل گرفته و تباه کننده، سوزاننده و اخته‌ساز.
و لای این فهم و معرف، می‌فهمند کمال‌گرایی زیباترین توهم بشر است. اینها می‌دانند گریز و گزیری از پشیمانی نیست. می‌دانند یک جایی باید در نخستین خروجی پیچید و فرمان مستقیم لزوما به راه درستی ختم نمی‌شود. با رگ و ریشه هم باید دور زد، حتی اگر آن مسیر تازه و ایده جدید را یک جایی ولو دور و دیر دید، باز باید از میانه لشگری پرفراز، افسار اسب را سمت سپاهی چرخاند که شاید بی‌سرباز باشد لیک سرفراز است. دقیقا فرق آدم‌های ورشکسته با پیروزمندان تاریخ همین جا، درست در همین خروجی و بازگشت و پشیمانی، که همیشه حرف مرد یکی نیست. مرد سنگ نیست که تکان نخورد، عوض نشود، تغییر نکند، مرد میدان، جنگاورترین فرد کوفه، یک وقتی درست در اوج جنگ زین اسب را کج می‌کند، چکمه به گردن می‌گیرد و به سمتی که رستگاری و خوشبختی را در آن می‌بیند می‌رود؛ مثل حر بن یزید ریاحی.

این خبر را به اشتراک بگذارید