فرهادمیرزامعتمدالدوله
منبع: قمقام زخار و صمصام تبار
آن مظلوم غریبه و بیکس حیران و سرگردان در شهری چنین پرآشوب و خصمی چنان قوی نه آشنایی نه یاری و نه دوستی نه غمخواری نه کسی که او را به خانه دلالت کند و نه یاوری که پناهش دهد متحیر در کوچههای شهر همی گشت و خود نمیدانست به کجا رود تا بر در خانه زنی طوعه نام بایستاد و این طوعه کنیزکام ولد اشعث بن قیس بود که آزاد شده اسبد حضرمی او را به زنی گرفته از اسبد پسری بلال نام بیاورده. که در آن هنگام با مردمان کوفه بیرون رفته بود. و طوعه به انتظار پسر بر در سرای بود. مسلم بر طوعه سلام داد جرعه آب طلبید زن آب آورده مسلم نوشید. و هم آنجا بنشست. زن بازگشته مسلم را دید که در آنجاست گفت مگرنه آب خوردی هر چه زودتر از اینجا میباید رفت که نشستن تو بر ین در من خود حلال نکنم و تو را نیز سزاوار نیست. مسلم گفت کجا روم که در این شهر خانه و عشیرتی ندارم چه شود با من نیکویی نمایی در پناه دهی و اجر از باریتعالی بستانی طوعه کیفیت حال پرسید مسلم نقض عهد کوفیان بگفت و نام و نسب آشکار ساخت. آن نیک زن منزلی مهیا کرده فرش بگسترد و غذا پیش آورد. مسلم میل نفرمود. ناگاه بلال اندر آمد و اندکی بیارامید سپس مادر را گفت چندین آمد و شد بدان خانه چیست؟ و البته این کار را سببی باشد باز باید گفت هر چند او را دفع میداد بر الحاح میافزود. ناچار با ایمان و پیمان او را از قضیه بیاگاهانید پسر خاموش شده بخفت.
بامدادان بلال پسر طوعه نزد عبدالرحمن بن محمد بن اشعث امده از حادثه شبانه خبر داد. عبیدالله میدانست قبایل کوفه ناخوش دارند که مسلم را آسیبی رسد ابن اشعث را با گروهی از قبیله او بفرستاد و نیز (عمرو) بن عبیدالله بن عباس را با هفتاد تن از قیس روانه نمود و ابن عباس بن مرداس السلمی است که یکی از مولفه قلوب بوده است چون آن مخاذیل نزدیک خانه رسیدند مسلم از آوازه سم ستوران و همهمه رجال تفرس احوال فرموده گفت: «اکلما اری من الأجلاب لقتل ابن عقیل با نفس اخرجی الی الموت الذی لیس منه محیص.» چندین اجماع و غوغا ریختن خون ابن عقیل است چون از مرگ گریزی نیست باری مبادرت به استقبال اولیتر حالی شمشیر برداشته بر آن گروه حمله آورده آنها را از خانه بیرون کرد، بار دیگر هجوم کردند باز بدوانید بهروایتی 80نفر از آنها را به دوزخ فرستاد محمد بن اشعث از عبیدالله بن زیاد مدد میطلبید. ابن زیاد جمعی دیگر روانه داشته گفت اگر از مسلم که یک تن بیش نیست بدینگونه عاجز آیی اگر به حرب دیگری فرستیم پیداست که حال تو بر چه منوال باشد. و این سخن اشاره به قتال با حضرت امام ابوعبدالله الحسین(ع) بود.
ذکر خروج مسلم بن عقیل
در همینه زمینه :