دیدبان تاریخ
مروری بر یک کتاب که مستندی روایی از زندگی شهید محمد اسحاقی است
آزاده سلطانی؛ روزنامهنگار
ثبت رویدادهای صحنه جنگ، تصمیمهای مهم فرماندهان در جلسات، زمان و تاریخ عملیاتها و... برای انتقال تجربه به آیندگان از موضوعات مهم در یک جنگ بهشمار میآید که در سالهای دفاعمقدس توسط راویان انجام میشده است. راویان افرادی بودند که بهجای اسلحه، قلمبهدست میگرفتند و با حمل ضبط صوت، تلاش میکردند تمام وقایع جنگ را ثبت و ضبط کنند. شهید سیدمحمد اسحاقی، یکی از روایانی بود که در دفتر سیاسی سپاه پاسداران و همزمان در دفتر روزنامه فعالیت میکرد. او که در رشته تاریخ دانشگاه شهید بهشتی تحصیل میکرد، با شروع جنگ تحمیلی بهعنوان راوی به مناطق عملیاتی اعزام شد و در کنار فرماندهان برای ثبت وقایع و رویدادها قرار گرفت. همراهی با فرماندهان و راویگری حین عملیات، دنیای جدیدی را پیش چشمان سیدمحمد اسحاق گشود. او با نگاه عمیق و همهجانبه به ثبت لحظات ناب عملیات والفجرمقدماتی، رمضان، کربلای 3، کربلای 4و کربلای 5پرداخت. حضور مداومش در کنار فرمانده لشکر، ضبط کامل جریان عملیات و نوشتن دفتر راوی، برگ زرینی از فعالیتهای او در دفاعمقدس بهحساب میآید. سیدمحمد در تاریخ 29دی 1365در جریان عملیات کربلای 5درحالیکه راوی حاجحسین خرازی بود، در منطقه شلمچه بر اثر بمباران دشمن بعثی به شهادت رسید. کتاب «دیدبان تاریخ» مستندی روایی از زندگی شهید محمد اسحاقی است که به قلم مرضیه نظرلو نوشته شده و انتشارات مرز و بوم چاپ کرده است. گفتنی است نشر مرز و بوم از سال 1387با رویکردی تخصصی در حوزه پژوهش، مستندنگاری و ترجمه، آثاری فاخر در حوزه ادبیات و تاریخ پایداری و دفاعمقدس پدید آورده است.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
نیروهای لشکر 5نصر در منطقه عمومی فکه مستقر هستند. سیدمحمد دفترچهاش را دست گرفته و ضبط سونی کوچکی را در کیف چرمیاش جا داده. معمول است که دفتر سیاسی 2راوی به یگان اعزام میکند. یکی با فرماندهی است و دیگری به عقبه لشکر میرود تا قبل از عملیات با فرمانده گردانها و محورها و مسئولان یگان گفتوگو کند. یدالله ایزدی زودتر آمده. لشکر 5نصر خراسان را میشناسد. زمان زیادی به شروع عملیات نمانده. سیدمحمد که به لشکر میآید، دستش را میگیرد. نسبتبه عملیات و کارهایی که باید انجام دهد توجیهش میکند. او را به آقای حمیدینیا، فرمانده لشکر 5نصر خراسان معرفی میکند. کالک و نقشه و محدوده جغرافیایی منطقه را برایش میگوید. کارها را بین خودش با او تقسیم میکند. قرار شده سیدمحمد، مدتی در کنار فرمانده باشد و مدتی هم به عقب برود. سیدمحمد که قبلاً تجربه حضور در تیپ امام حسین(ع) را داشته از ایزدی میپرسد: «آقای ایزدی این لشکر چطوره؟ با راویا همکاری میکنن؟» ایزدی میگوید: «ببین سیدمحمد الان که تو اومدی وضع خیلیخوب شده. نخستین باری که بچههای دفتر رفتن واسه ضبط، سروصدای همه فرماندهها دراومد که اینا چه کارن اومدن اینجا از جلسات ما نوار پر میکنند! دعوا بالا گرفت و کشیده شد به تهران. تااینکه آقا محسن، خودش جلسه گرفت. محمدزاده را هم بهعنوان مسئول دفتر سیاسی صدا کرد و گفت آقا رشید و حسن باقری هم بیان. نشستند و به این نتیجه رسیدند که ضرورت دارد سپاه، این اطلاعات رو جمع کنه، اما بعد از عملیات.» سیدمحمد بهشوخی میگوید: «پس من بعد از دعواها رسیدم. اما چرا بعد از عملیات؟ الانم که ما داریم ۲هفته قبل از عملیات میآییم.» ایزدی میگوید:«آره. تو همون جلسه یکی از همین آقایان گفت که اگر شما این بچهها رو قبول دارین، چرا قبل از عملیات نیان؟ محمدزاده هم از اعتماد به نیروهاش میگه و آقا محسن هم قبول میکنه که ما قبل از عملیات تا بعدش توی منطقه و کنار فرمانده باشیم. نخستین عملیات فتحالمبین بود که دفتر سیاسی رسماً نیرو فرستاد، اما خب هنوز کارا رو روال نیفتاده بود. دفترامون از این دفترهای 60 برگ معمولی بود و بعد هم یه ضبط بزرگ ۲کاسته انداخته بودیم روی کلولمون توی خط این ور اونور میدویدیم، زیر اون آتیش واقعاً اوضاعی شده بود.»
راوی لشکر، نوار خام هدایت عملیات را در ضبط میگذارد. منتظر است. باید همه مکالمات را ضبط کند. نباید چیزی از دست برود. مخصوصاً دقایق نفسگیری که فرماندهان گردان و گروهان که شاید تا ساعاتی دیگر نباشند، پشت بیسیم گفتوگو میکنند. چند روز است که سیدمحمد خودش را برای امشب آماده کرده. در کنار برادر حسین در اتاق عملیات نشستهاست. حواسش کاملاً جمع است. اتاق عملیات شلوغ است. آدمها میروند و میآیند. بعضیها را نمیشناسد. یادداشت میکند تا بعد نامشان را بپرسد. هر کس مشغول کاری است. فرمانده توپخانه لشکر، مسئول ادوات، مسئول اطلاعات و مسئول عملیات. همه نشستهاند. چشم به برادر حسین و به سیمها دوختهاند. محصول تلاش چندماه امشب مشخص میشود. با هر پیام، لحظهای مضطرب و نگران میشوند، لحظهای دیگر میخندند. همانطور که نوار در ضبط میچرخد، سیدمحمد هم یادداشت میکند...
«دیدبان تاریخ» حاصل 30ساعت مصاحبه حضوری نویسنده، با خانواده و دوستان شهید در تهران، اصفهان و گیلان است. شیوه نگارش این کتاب برگرفته از دفتر راوی مرکز مطالعات جنگ در سالهای دفاعمقدس است تا مخاطب ضمن آشنایی با شهید اسحاقی با نگارش دفتر راوی نیز تا حدودی آشنا شود.