جواد رسولی - کارشناس رسانه
در موزه هنرهای معاصر مادرید به نام موزه ریناسوفیا، تابلویی هست که قلب موزه به شمار میرود. گردشگران و بازدیدکنندگان انبوه این موزه حواسشان هست که نباید تجربه تماشای این تابلو را از دست بدهند و اغلب مسیر بازدید را طوری انتخاب میکنند که زودتر به سالن شماره 205برسند و زودتر جلوی «گرنیکا» اثر بسیار مشهور پابلو پیکاسو بایستند. این تابلو را پیکاسو در سال 1937کشیده است و منبع الهام او هم بمباران روستای گرنیکا واقع در منطقه باسک در شمال اسپانیا بوده است. این تابلو سفرهای زیادی در جهان کرده و امروز با ابعاد بزرگش (حدود 7و نیم متر در 3و نیم متر) قلب یکی از مهمترین موزههای هنر معاصر اروپاست؛ تابلویی که امروز مهمترین اثر ضدجنگ در تاریخ هنر شناخته میشود؛ مشهور، پرآوازه و منشأ بسیاری از کتاب، مقاله و مطالعه.
در همین موزه ریناسوفیا، تابلوی دیگری هست با عنوان «طبیعت بیجان» که کمتر کسی مقابلش توقف میکند تا در آن خیره شود و سعی کند آن را بفهمد. این تابلو اثر سالوادور دالی، دیگر نقاش بزرگ اسپانیایی است که آن را در سال 1924و در سنین جوانی کشیده و گونهای تمرین نقاشی مدرن اروپایی بهخصوص در سبک کوبیسم است. بهنظر میرسد که اجزای نقاشی یک ظرف میوه و یک بطری نوشیدنی را به تصویر کشیدهاند. این تابلو اثر ظاهرا بیاهمیتی است و توجهی را برنمیانگیزد، اما تابلو در خود داستانی دارد. در دهه 20میلادی و در خوابگاه دانشجویی مادرید 3مرد جوان با همدیگر دوست شدند و این دوستی و آشنایی باعث ایجاد شماری از شگفتانگیزترین آثار هنری قرن بیستم اروپا شد. این 3نفر سالوادور دالی از کاتالونیا، لوییس بونیئول از آراگون و فدریکو گارسیا لورکا از آندالوسیا بودند. هر 3نفر قلههای تازهای را در نقاشی، سینما و شعر نهتنها در اسپانیا که در جهان فتح کردند و آثار درخشانی را به یادگار گذاشتند. بین این 3نفر، رفاقت میان دالی و لورکا رفاقتی بسیار صمیمی و نزدیک بود. مهر و محبتی که این دو به هم داشتند روی کار هر دو تأثیراتی گذاشت. گارسیا لورکا از تابلوی طبیعت بیجان دالی خوشش آمده بود و دالی هم بلافاصله آن را به لورکا هدیه داد. تصویری از اتاق لورکا در خوابگاه هست که تابلو را بالای تختش به دیوار زده است. بعد از آنکه لورکا به شهر خودش گرانادا برمیگردد، تابلو را هم با خودش میبرد و تا پایان عمر نگه میدارد، اما پایان عمر لورکا خیلی زود از راه رسید. در همان سال ابتدای جنگ داخلی اسپانیا، وقتی لورکا تنها 38سال داشت توسط عدهای ناشناس که شبانه در خانهاش آمده و از او خواسته بودند کمی با آنها «قدم بزند» تیرباران شد. تابلوی طبیعت بیجان در این شب تلخ برای هنر و ادبیات اسپانیا هنوز روی دیوار اتاق لورکا آویزان بود. بعدها این تابلو در اختیار موزه ریناسوفیا قرار گرفت.
با دانستن تاریخچه کوچک پشت این تابلو، تجربه تماشای آن ناگهان تغییر میکند. داستان نبوغ و رفاقت و عشق و در نهایت مرگ تراژیکی که این تابلو به همراه خود دارد، تجربه تماشای آن را به چیزی بسیار فراتر از اتود زدن نقاشی جوان در سبکی مدرن تبدیل میکند. این تابلو بخشی از تاریخ هنر جهان، تاریخ سیاست اسپانیا و تاریخ زشت و تاریک جنگ است. اگرچه شهرت ضدجنگ بودن با گرنیکای پیکاسو گره خورده است، اما برای من که بارها برای تماشای تابلوی کوچک دالی به این موزه رفتهام، طبیعت بیجان بسیار عمیقتر و هولناکتر سویه تلخ و زشت جنگ را نشان میدهد؛ تابلویی که حتی ذرهای در میزان توجه و استقبال نمیتواند با گرنیکا رقابت کند، اما هرکسی که داستان آن را بداند، دیگر هیچوقت گرنیکا را جدی نمیگیرد.
یک موزه 2تابلو
در همینه زمینه :