حمیدرضا محمدی
عارف بود و زاهد، اما گوشهنشین و عزلتگزین نبود. همهاش در عبادت خالق بود و خدمت به خلق. و البته دلیر بود و رسید، و سخت جگرآور. در همه آن ١٣سالی که در محبس ستمشاهی بود، لحظهای وهم و ترس بهخود راه نداد و حتی در آن هنگام که حکم اعدامش خوانده شد، آن هم در ٢٠سالگی، در اوج تمنای زندگی، محکم بود و استوار. این را همرزمانش گفتند. آنان که در حزب ملل اسلامی بودند و دیده بودند ظلمستیزیاش را. کسانی که صبح پنجشنبه، ٢٣ تیر در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی گرد آمدند، در بزرگداشت او؛ «ابوالقاسم سرحدیزاده»، مبارزِ مهربان. هرکس از دریچهای دربارهاش گفت، از زاویهای کمترگفتهشده، تا روزنهای باشد به شناختش.
یکی از آنها رهبر حزب ملل اسلامی در ۵٨سال پیش بود. کاظم موسوی بجنوردی شاید قدیمیترین دوستش باشد که از صبر و شکیباییاش در زندان گفت، که هیچگاه ندید لحظهای سستی در او رخ دهد.
انسان کامل بودن را علیاکبر صالحی، در توصیفش گفت و خاطرهای بیان کرد که خود نیز در آن حضور داشت؛ وقتی در ماههای نخست پس از انقلاب، گروهی به لیبی رفتند، معمر قذافی از سرحدیزاده پرسیده بود نخستین علاقهات پس از آزادی از زندان چه بود و گفته بود دلم میخواست دوباره طلوع خورشید را ببینم... او در نهایت غیرت و شرافت نسبت به مردم و مشخصاً اضعف ناس بود و شاهد آن، خاطره فرشاد مؤمنی باشد که تعریف کرد؛ بسیار با موتورگازیاش تردد میکرد و وقتی به او ایراد میگرفتند و خود من هم، همیشه میگفت وقتی من سواره باشم و ببینم بسیاری از مردم در صف اتوبوس ایستادهاند، شرم بر من.
کمسخنی اما نیکوسخنی عبارتی بود در وصفش که سیدکاظم اکرمی گفت، و گفت در سالهای وزارت، هرگاه کسی میخواست ببیندش، به سهولت با او ملاقات میکرد.
یکی دیگر از همرزمانش و همبندانش، اصغر قریشی بود که از فریادکشیدنش در مقابل بیعدالتی گفت و صلابتش در دادگاه، اینکه در دفاعش درباره خود هیچ بیان کرد و هرچه بر زبانش جاری شد مدافعهای از مبارزه و ایدئولوژی.
حسن عابدجعفری، از شوخطبعی و بذلهگوییاش حتی در جلسات هیأت دولت گفت و علیرضا محجوب، او را قهرمان مهربانی لقب داد. این خصیصه که زهد را در فقر نمیدانست، بلکه در رفاه میدانست، مورد توجه احمد مسجدجامعی قرار گرفت و چنین وصفش کرد؛ او بزرگتر در دنیا نبود، بزرگتر از دنیا بود. یکی از محافظانش به نام محسن تقیآبادی نکتهای جالب گفت؛ اینکه او بود که باعث شد پیاده و سوارشدن وزرا در حیاط هیأت دولت برچیده شود چون از تکلف پرهیز داشت. و همچنین گفت ندیدم هیچ هدیهای با خود به خانه ببرد. مردی که خیلیها از کنارش صاحب مقام شدند ولی او فراموش شد.
همسرش، اکرم شیخحسنی اما نگاهش به او با همه فرق داشت، از درون بود، از خانه، از خانواده. هردو فرزند رنج بودند و میفهمیدند دشواریهای زندگی را، و البته او نیز تأکید کرد که در مقابل ضعیفان فروتن بود و سلوکش به خواری کشاندن مظاهر دنیا. او رند خرابات بود.
شنبه 25 تیر 1401
کد مطلب :
166074
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/W624v
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved