• سه شنبه 4 دی 1403
  • الثُّلاثَاء 22 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 24
شنبه 11 تیر 1401
کد مطلب : 164988
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/gJvx3
+
-

مرد غارنشین جنگل‌های فومن در 81سالگی درگذشت

پایان داستان غم‌انگیز عزیز جنگل

گزارش
پایان داستان غم‌انگیز عزیز جنگل

عزیز نوروزی‌پرور، مردی که بیش از 60سال از عمرش را در جنگل‌های فومن زندگی می‌کرد و به مرد جنگلی معروف شده بود، در سن 81سالگی جانش را از دست داد.
بنا بر اعلام روابط‌ عمومی اداره کل بهزیستی گیلان، این مرد هفتم تیرماه امسال به‌علت کهولت سن، بیماری و عفونت از ناحیه پا به آسایشگاه معلولان رشت منتقل شده بود که در آنجا جانش را از دست داد.
عزیز در جنگل‌های روستای آریان جیرده در 3کیلومتری فومن زندگی می‌کرد. سال‌ها قبل وقتی خانواده دختر مورد علاقه‌اش آب پاکی را روی دستش ریختند و به او جواب منفی دادند، سر به کوه و جنگل گذاشت و زندگی عجیبی را آغاز کرد. او وقتی 14سالش بود عاشق دختری به اسم نگار شد و به‌گفته خودش وقتی برای نخستین‌بار نگار را در روستا دید، یک‌دل نه صددل عاشقش شد. اما تلاش‌های او برای به‌دست آوردن این دختر بی‌نتیجه ماند و چند سال بعدتر و پس از جریان خواستگاری، برای همیشه بقچه لباس‌هایش را جمع کرد و رفت جنگل.
بعد از رفتن عزیز به جنگل، پدر و مادرش دق کردند و خواهرش هم مدتی بعد به عقد مردی از اهالی فومن درآمد و برای همیشه روستای آریان جیرده را ترک کرد و پس از این ماجرا عزیز تنها و بدون قوم و خویش شد و شاید به همین دلیل بود که دیگر از جنگل به روستا برنگشت.
چند سال پیش وقتی خبرنگار همشهری سرنخ، برای گفت‌وگو با عزیز راهی غاری در دل جنگل‌های فومن (جایی که عزیز در آنجا زندگی می‌کرد) شد، او درباره زندگی‌اش چنین گفت: « مادر و پدرم مرده‌اند. عاشق نگار شدم و رفتم خواستگاری‌اش اما مادر و پدرش گفتند تو به درد دختر ما نمی‌خوری، هیچ‌چیز نداری. برو و دیگر این طرف‌ها پیدایت نشود. خیلی ناراحت شدم. نگار را از دست دادم. خواهرم هم عروسی کرد و رفت. حالا سال‌هاست که از او خبر ندارم. بعد از جریان خواستگاری، وقتی راهی جنگل شدم، خانواده‌ام هیچ‌وقت به‌دنبال من نیامدند. من هم به‌خودم قول دادم که دیگر به روستا برنگردم.»
او ادامه داد: من خودم بچه جنگلم. هیچ ترسی از خوابیدن یا زندگی در جنگل ندارم. بیشتر جاهای جنگل فومن را بلدم و در قسمت‌های مختلفی از جنگل زندگی کردم تا این غار را (محلی که سال‌ها در آنجا زندگی می‌کرد) پیدا کردم.
از آنجا که اسم محدوده‌ای از جنگل فومن وراور است، عزیز هم اسم غارش را وراور گذاشته بود و می‌گفت که در این مدتی که در جنگل زندگی کرده با حیوانات زیادی روبه‌رو شده است؛ از خرس بگیرید تا روباه: «خرس زیاد دیده‌ام. حتی یک‌بار خرس دنبالم کرد. فرار کردم اما خرس دست‌بردار نبود تا اینکه پشت یک تخته سنگ پنهان شدم و خرس گذاشت و رفت.» 
با اینکه مرد جنگلی سال‌ها به‌تنهایی زندگی کرده بود اما از یکی از حیوانات جنگل خیلی می‌ترسید. او بین حیوانات جنگل از روباه بیشتر از همه می‌ترسید؛ «روباه خطرناک است. شب‌ها از این جانور می‌ترسم. موقع خواب حمله می‌کند و گردن آدم را می‌گیرد و آن وقت کارت تمام است.»‌
عزیز با وجود همه خطراتی که انسان را در جنگل تهدید می‌کند دوست داشت در آنجا زندگی کند و می‌گفت: «اگر صدبار دیگر به این دنیا بیایم، باز هم زندگی در جنگل را انتخاب می‌کنم.» 
مرد جنگلی آخر هفته‌ها برای خرید نان و مایحتاج زندگی‌اش راهی روستا می‌شد. اوایل کسانی که او را در روستا می‌دیدند کمی می‌ترسیدند اما کم‌کم همه با او دوست شدند. چندباری هم از تهران و شهرهای دیگر به آنجا رفتند تا مرد جنگلی را ببینند. همه آنها فکر می‌کردند عزیز شبیه تارزان است اما او فقط ظاهر ترسناکی داشت و برخلاف ظاهرش، مرد دلرحمی بود و تعریف کرد که در این سال‌ها که در جنگل بوده، چندین حیوان را از مصدومیت و مرگ نجات داده است. او گاهی اوقات نیز تازه‌واردها را در جنگل راهنمایی می‌کرد و جاهای زیبای جنگل را به آنها نشان می‌‌داد. مردم روستا که او را دوست داشتند حتی برایش کلبه‌ای در نزدیکی غار درست کرده بودند که زمستان‌ها از سرمای هوا در امان باشد و علاوه بر آن تا جایی که می‌توانستند کمکش می‌کردند و برایش لباس و غذا می‌بردند. شاید به همین دلیل است که حالا خبر مرگ او بیشتر از همه مردم روستای آریان جیرده را در بهت و ماتم فرو برده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید