این ربنای جاودانی
علیاکبر قاضیزاده:
خیال میکنم بخشی از کشش و علاقه ما به صداهای موزون را، خاطرات ما، از شنیدن آن صداها میسازند و اینکه آن صدا در چه حال و هوا و با چه حسی به گوشمان خورده است. ربنای شجریان را ماه رمضان و درست پیش از اذان مغرب شنیدهایم؛ یعنی وقتی که اهل خانه سفره افطار را پهن کردهاند، سماور قل میزند و پنیر و حلوا و سبزی و قاچ سرخ هندوانه و تنگ آب خنک و خرما و نان تازه و را ... حالا در حد مقدور، چیدهاند. تلویزیون یا رادیو روشن است و اول سفارش مولانا که: گر تو این انبان ز نان خالی کنی/ پر ز گوهرهای اجلالی کنی و بعد مناجاتی که روح و جان را مینوازد و روی هوای رقیق کهکشان جولان میدهد، حس را میشوید، دل را مینوازد و جان را پاکیزه میکند: ربنا لاتزغ قلوبنا. . . اینها، پیش درآمد افطار مؤمنان است. سعدی گفته است: بازآ که در فراق تو، چشم امیدوار/ چون گوش روزهدار به الله اکبر است.
هنرمند وقتی همه راههای قابل پیمودن در یک مسیر هنری را رفت و در یک رشته به بلوغ رسید، شاید- شاید- در لحظهای، در بزنگاهی یا در حالتی، اثری بیافریند که همه را مبهوت کند؛ آنهم وقتی حالی باشد و انگیزهای. آخرهای دهه 60 در یک میهمانی خصوصی، روانشاد جلیل شهناز بدون مقدمه، تار را روی زانو گرفت و قطعهای بیبدیل را پدید آورد. اهل ذوق اگر باشی، در لحظههای این کار، تمامی گفتنیهای زمانه به روایت هنرمند را میتوانی بشنوی: گلایه، نامرادی، شکایت، تنگنا، انتظار، افسوس و. . . امید. او، در گردشی باورناکردنی در گوشههای آواز ایرانی در پایه دستگاه شور، بداهه این قطعه را زد و به شوخی نام آن را «شورالدشت» گذاشت. بعدها از شهناز خواستند همین قطعه را در استودیو و با امکانات ضبط کامل بنوازد. شورالدشت نشد!
دعایی که اکنون به «ربنا» معروف شده، مناجاتی است در دستگاه سهگاه گزیده از چهار آیه قرآن که با همین واژه آغاز میشود. این قطعه در اصل جنبه آموزشی داشت و در تیر ماه 1358 ضبط شد. هوشنگ ابتهاج گفته بود حتی خود شجریان هم نمیتواند این دعا را با همان کیفیت دوباره بخواند.
محمد رضا شجریان، شناسنامه نیم قرن موسیقی و آواز ایرانی است. دریغ که پس از او، دیگر کسی رنج آموختن زیر و بم موسیقی ایران را چون او، بر خود هموار نکرده است و بعید میدانم بعد از این هم بکند. به پای شوق، به دست طلب و به تمنای دل تشنه، همه این خاک را گشتن، با هر مداح و شبیهخوان و موسیقیدان و خنیاگری که روایتی یا حکایتی از این هنر دارد، همنشین شدن، انواع لحنها از انواع پردهها و گوشههای آواز سنتی را جمع آوردن و بازخواندن و . . . چند دهه پست و بلند روزگار را در هنر خود تجلی دادن، طاقت کویری میخواهد و ایستادگی البرزی. همین هم شد که حالا در دوره آثار او، میتوان مجموع هنر آواز ایرانی را با تمامی زیر و بمهایش سراغ گرفت. ده سالی است که این صدا با آن که یک اثر ملی شناخته شده است، از رادیو و تلویزیون ما پخش نمیشود. خوب است ببینیم در این منع و محدودیت، کدام طرف ضرر میکند: سازمان، هنرمند، هنر آواز یا مردم؟
دعا کنیم که شجریان سلامت تن را بازیابد. دریغ که در این سالها نگذاشتیم با مردم همنفس شود تا مردم از نزدیک هنر والای او را درک کنند. تردید ندارم که خیلی زود از رفتار رسمی که با این هنرمند بیتکرار کردهایم، افسوس خواهیم خورد. با این همه، در دل و جان مردم، هم ربنا ماندگار است، هم آن تلاش گسترده برای زنده نگاه داشتن هنر آواز ملی.