موسیقیهایی که شنیده نمیشوند
بهنام ابوالقاسم-آهنگساز و نوازنده پیانو
در شرایط کنونی یکی از معضلات اصلی بشری بحران هویت است، ما انسانها سندرومی بهنام سندروم بازگشت به خانه داریم که در بسیاری از لحظات زندگی اعم از روابط انسانی و کاری به این سندروم رجوع میکنیم. این همان سابقه فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی ماست که اسمش را نوستالژی میگذاریم که متأسفانه بین ما و این سابقه فرهنگی شکاف و گسست عمیقی بهنام جایگاه اجتماعی وجود دارد که ما را از رسیدن به خانه بازمیدارد. یکی از مشکلات ما این است که چگونه به آن خانه برسیم. از همان قدم اول نگرانیم اگر به آن خانه برسیم و در آن نقطه زندگی کنیم هیچ پذیرشی از سوی اجتماع امروزی برای آن وجود ندارد و ازسوی جامعه هم متهم به درجازدن در کارمان میشویم و مجموع اینها میشود اضطراب جایگاه اجتماعی که در این اضطراب در تمامی لحظات خودمان را قضاوت میکنیم. من در جایگاه آهنگساز و تنظیمکننده آثار بسیاری خلق میکنم اما اصلا متوقع و امیدوار نیستم که کارم مورد قبول جامعه واقع شود چرا که امروزه کسی این سطح از دغدغهمندی را گوش نمیکند البته ناگفته نماند که اگر بازخورد این را داشته باشم که تعداد زیادی آثارمان را گوش کردهاند باید به خودم شک کنم. آلبوم «سپردمت به جادهها» آخرین اثری از من در جایگاه تنظیمکننده است که هماکنون در بازار موسیقی منتشر شده است. اثری است که فقط و فقط متعلق به ذهن آهنگساز است و بهواسطه مراودهای که ما (من و مسعود پیروی آهنگساز اثر) طی سالیان سال با هم داشتهایم آشکارا در ارائه این ملودیها همسو شدهایم. شاید بهواسطه نوع خلق این اثر و اینکه ابتدا ملودی ساخته شده و سپس کلام روی آن قرار گرفته، تشابه موسیقی گلهایی به آن بدهند که باید بگویم ما اگر خواسته و با تفکر قبلی هم میخواستیم این کار را بکنیم قطعا اثر خوبی ساخته نمیشد برای اینکه برای ساخت آن نوع موسیقی باید در همان دوران زیست میکردیم. ما باید برای حال امروزمان و در قرنی که زندگی میکنیم که با انواعی از اخبار متنوع روبهرو هستیم؛ موسیقی بسازیم نه برای سلیقه جامعه بلکه برای خودمان. اگر 3سال پیش کسی از من میپرسید تو برای چه مخاطبی موسیقی میسازی؟ جوابم جامعه هدفی بود که برایشان فعالیت میکردم اما امروز از آن جامعه هدف فاصله گرفتهام. من جای دیگری هستم. من برای خودم موزیک میسازم و اگر مخاطبی آن را گوش کرد خوشاش آمد من هم خوشحال میشوم وگرنه باز هم مشکلی نیست. این یک نوع نگرش شخصی به ساخت آثار موسیقایی است که من به شخصه برای خودم میسازم اما باز نمیتوانم این نگرش را در آثاری که در نقش تنظیمکننده حضور دارم تعمیم دهم چرا که آن کارها تیمی است. البته در کار مشترک من و مسعود پیروی، بهواسطه همراهی و همدلی بیش از 2 دهه کاملا به خط فکری موسیقایی هم واقف هستیم. من در تنظیم آلبوم سپردمت به جادهها سلوهایی نوشتم که از همان بدو کار برای شخص نوازنده آنها را نوشتم. این موضوع در تمام دنیا رایج است که قطعاتی برای نوازنده بهخصوصی نوشته شود که من نیز در آثارم همیشه اینگونه عمل میکنم. در این اثر نیز کلارینت را فقط برای شیوه نوازندگی سایوری شفیعی و ویلنسل را برای آتنا اشتیاقی نوشتم نه برای سازشان. طی سالهای اخیر مباحثی چون حمایت از نسل جوان نوازنده بسیار مطرح شده است خصوصا برای ما که در محیط آکادمیک دانشگاه تدریس میکنیم این توقع وجود دارد که در آثارمان از حضور نوازندگان دانشگاهی بهره ببریم. من بهعنوان مدرسی که سالها در دانشگاههای مختلف تدریس کردهام بر این باورم که دانشگاه نوازندههای خوبی تربیت میکند که خیلی هم خوب ساز میزنند اما دلیل نمیشود همه اینها نوازندههای استودیویی شوند. استودیوساز زدن بسیار متفاوت است. نوازنده باید خیلی در زمینه کار خودش پیشرفت کرده باشد که در استودیوساز بزند.