افول علوم پایه؛ چالش جدی برای توسعه
واکاوی وضعیت و چالشهای علوم پایه در ایران در گفتوگو با حسین نصیری، کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس
محمد صادق عبداللهی
«ما در علوم پایه باید سرمایهگذاری مستمر بکنیم و حرکتمان حرکت پیشدستانه باشد؛ یعنی سعی کنیم به استقبال حقایق کشفنشده عالم برویم.»؛ این درخواستی بود که رهبر معظم انقلاب در سال۱۳۹۸ در جمع استادان و نخبگان دانشگاهی از دستاندرکاران آموزش عالی کشور داشتند. اما حالا با گذشت ۳سال اخبار از افت کیفیت وضعیت علوم پایه در کشور خبر دارند. در همین خصوص گفتوگویی با دکتر حسین نصیری، کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس داشتهایم. او که به تازگی گزارشی درخصوص وضعیت علوم پایه در مرکز پژوهشها منتشر کرده است از وضعیت علوم پایه در کشور و چالشهای سیاستی و اجرایی آن میگوید. حاصل این مصاحبه در ادامه از نظر میگذرد.
لطفاً در ابتدا تعریفی از علوم پایه برای خوانندگان ما بفرمایید و از کارکردهای آن بگویید تا اهمیت آن را بیشتر بدانیم.
علوم پایه، علومی هستند که به بررسی بنیادین پدیدهها یا بررسی ماهیت، قوانین و روابط حاکم بین آنها میپردازد. این علوم زیربنای اصلی سایر دانشها به شمار میروند؛ رشتههایی همچون زیستشناسی، شیمی، فیزیک، ریاضی و زمینشناسی که هم تجارب جهانی و هم تجربیات ملی ما نشان داده است که اهمیت بسیار ویژهای دارند و منشا و زمینهساز پیشرفت در سایر حوزهها به شمار میروند. در حوزه پژوهشی نیز مطرح میشود که علوم پایه به درک اساسی از پدیدههای طبیعی میپردازند. در کل میتوان گفت که دستاوردهای مهم بشری طی قرون گذشته و هماکنون، مدیون و مرهون فعالیتهای دانشمندان حوزه علوم پایه بوده است. برای مثال دستاوردهای بزرگی همچون تولید انواع واکسنها ناشی از توسعه و رشد علوم پایه بوده است. انرژی هسته ای مدیون توسعه حوزه علوم پایه و تلاشهای دانشمندان در رشتههایی همچون فیزیک و فیزیک هستهای بوده است و همینطور میتوان اشاره کرد به دستاوردهایی همچون سلولهای بنیادین و علومشناختی.
آمار مشخصی از وضعیت دانشجویان و استادان علوم پایه در کشورمان وجود دارد؟
طبق آمار تعداد کل دانشجویان علوم پایه در سال تحصیلی 1399-1398حدود 206هزار نفر بوده است؛ ۱۰۵هزار نفر از این تعداد در وزارت علوم، ۱۸هزار نفر در دانشگاه پیامنور، دانشگاه فرهنگیان و وزارت بهداشت خیلی اندک و دانشگاه آزاد هم ۶۶هزار نفر؛ حدود ۱۴۸هزار نفر در مقطع لیسانس، ۳۹هزار نفر در مقطع ارشد و ۱۷هزار نفر هم در مقطع دکتری. این آمار اگر با هدف درنظر گرفته شده در برنامه ششم توسعه مقایسه شود، شاهد فاصله بسیاری هستیم. برای سال1399هدفگذاری شده بود که تعداد دانشجویان علوم پایه در تمامی این مقاطع به 370هزار نفر برسد اما همانطور که عرض شد با فاصله حدود ۱۶4هزار نفری مواجه هستیم. در حوزه تحصیلات تکمیلی هم به همین صورت. در این حوزه برای سال1399هدفگذاری 135هزار نفر بوده اما آنچه وجود دارد 57272نفر است و حدود ۸۰هزار نفر با هدفگذاری فاصله داریم؛ یعنی میشود گفت که بهطور میانگین حدود ۵۰درصد از هدف درنظر گرفته شده، فاصله داریم و نتوانستیم اهداف خود را محقق کنیم.
چه عواملی باعث شده است که نتوانیم این اهداف را محقق کنیم و چنین فاصلهای را شاهد باشیم؟
دلایل متعددی دارد. یکی از حوزههایی که باید ویژه مطالعه شود مقطع لیسانس است که دانشجویان از طریق کنکور وارد دانشگاه میشوند. سال1399فقط ۱۱درصد از داوطلبان در گروه ریاضی ثبتنام کردهاند، درحالیکه در سالهای1395و 1390این آمار حدود۱۹ و 25درصد بوده؛ یعنی ما با کاهش تعداد دانشجوهای علوم ریاضی که یکی از گروههایی است که دانشجویان از آن وارد علوم پایه میشوند، مواجه هستیم. در گروه علوم تجربی وضعیت کمی متفاوت است. همانطور که عرض کردم وضعیت اقتصادی و اشتغال کشور بهگونهای است که عمده داوطلبان گروه علوم تجربی با نیت قبولی در رشتههای پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی در کنکور شرکت میکنند. واقعا باید با تأسف گفت که حدود 50هزار نفر از دانشجویان برای قبولی در این رشتهها تلاش میکنند که این خودش باعث میشود داوطلبان رشتههای علوم پایه کمتر باشد. دلیل دیگر بیرونقی رشتههای علوم پایه و عدماستقبال از آنان، بیکاری گسترده فارغالتحصیلان این علوم است. میدانید که رشتههای علوم پایه، دروس سنگینی دارند و وقت و انرژی بسیاری از دانشجو میگیرد. حالا با این همه سختی دانشجو توقع دارد بعد از فارغالتحصیلی یک شغل مناسب پیدا کند اما وضعیت اصلا مناسب نیست و بیکاری بسیار بالاست.
آماری از نرخ بیکاری فارغالتحصیلان این رشتهها وجود دارد؟
از سال1395آماری را داریم که نشان میدهد بهصورت کلی نرخ بیکاری در تمامی علوم و مقاطع ۲۲درصد اما در علوم پایه ۲۴درصد است؛ یعنی نسبت به سایر گروهها بیکاری بیشتر بوده. یک آمار بسیار مهم، تناسب بین مقطع تحصیلی و رشته تحصیلی با شغلی است که دانشآموخته دانشگاهی بهدست میآورد. در کل از هر ۱۰۰نفر با تحصیلات دانشگاهی فقط ۱۵نفر از شاغلان دارای رشته و مقطع متناسب هستند اما همین آمار برای گروه علوم پایه 13نفر است که در مقایسه با سایر گروهها وضعیت بهمراتب بدتر و ضعیفتری دارد. به یک آمار دیگر هم میشود اشاره کرد و آن هم نسبت استاد به دانشجو است. در اینجا آمار از وضعیت خوب گروه علوم پایه حکایت دارد. نسبت استاد و دانشجو در علوم پایه حدود ۱۶نفر است درحالیکه در کل آموزش عالی حدود ۳۶ نفر است! البته این خودش میتواند محل تحلیل قرار گیرد و دلایل متفاوتش احصا شود؛ مثلاً یکی از دلایل اصلیاش عدماقبال دانشجویان و کاهش جمعیت دانشجویی در این حوزه بوده است.
در دوره آموزش عمومی وضعیت علوم پایه چگونه است؟
اصلاً یکی از دلایل ضعف علوم پایه همین چالشهای حوزه آموزش دروس مرتبط با علوم پایه در دوره آموزش عمومی است. آزمون بینالمللی تیمز،که ویژه بررسی دروس ریاضی و علوم تجربی در پایههای چهارم و هشتم هستند، نشاندهنده وضعیت نامناسب این دروس است. برای مثال دانشآموزان ایرانی در آزمون دروس ریاضی و علوم پایه چهارم رتبههای 50و 48را بین 58کشور کسب کردهاند و در همین سال در آزمون ریاضی و علوم پایه هشتم رتبههای 29و 30را بین 39کشور بهدست آوردهاند. خب این وضعیت نشان میدهد که ما در حوزه آموزش علوم و ریاضی در دوره آموزش عمومی خوب عمل نکردهایم. وضعیت نامناسب رتبههای کسبشده در المپیادهای بینالمللی طی چند سال اخیر نیز باز گواه همین مسئله است. برای مثال در سال2017ما در المپیاد ریاضی رتبه 5، در المپیاد فیزیک رتبه۱۱، در المپیاد شیمی رتبه ۳، در المپیاد زیست رتبه ۳ و در المپیاد علوم کامپیوتر رتبه ۷ را کسب کردهایم، درحالیکه در سال2021در المپیاد ریاضی رتبه ۲۹، المپیاد فیزیک رتبه ۱۹، المپیاد شیمی رتبه ۱۰، المپیاد زیست رتبه ۹ و در علوم کامپیوتر رتبه ۷ را بهدست آوردهایم. مشخص است که وضعیتمان نسبت به چند سال پیش خیلی خیلی افت کرده است.
کشور ما در سیاستگذاریها و قانونگذاریها چقدر به این علوم توجه داشته است و چه ایراداتی به این مسئله وارد است؟
ما در حوزه قوانین و اسناد بالادستی موارد متعددی را داریم که بهصورت ویژه روی حوزه علوم پایه تأکید دارند اما وقتی بررسی میکنیم، ضعفهایی نمایان است. مثلاً ازجمله این ضعفها این است که گاهی با وجود رویکرد حمایتی قوانین، سازوکارهای حمایتی دقیقی برای دستگاههای اجرایی، شفاف نیست. نکته دیگری که وجود دارد این است که در اسناد بالادستی، منجمله نقشه جامع علمی کشور که راهبرد کلان سیزدهم بهطور خاص به علوم پایه پرداخته، سیاستهایی مشخص شده و انتظار بر این بوده که دستگاههای قانونگذار که مجلس در رأس آن است، قوانین ناظر بر این سیاستهای کلی را به تصویب برساند تا وارد فرایند اجرا شود اما این را نمیبینیم و سیاستها در سطح کلان باقی ماندهاند. همچنین گاهی در اسناد بالادستی احکامی صادر شده اما وظایف دستگاههای اجرایی مشخص نشده. مثلا در موضوع ارتقای تحقیقات علوم پایه، سهم دستگاههای مختلف متولی امر همچون وزارت بهداشت، وزارت علوم، دانشگاه آزاد و جهاد دانشگاهی مشخص نشده و در نتیجه دستگاهها خودشان را ملزم به اجرای این سیاستها نمیدانند. از سوی دیگر ضمانت اجرایی پایین سیاستهای اجرایی یکی دیگر از دلایل ضعف حوزه سیاستگذاری علوم پایه است.
نکته بعدی را میشود ناظر به تغییر و تحولات بسیاری که هم در جمعیت دانشجویی و هم در وضعیت اشتغال دانشآموختگان افتاده است، مطرح کرد. وضعیت اقتصاد کشور به نوعی نظام آموزشی ما را تحتتأثیر قرار داده و در نتیجه نیاز است که ما نیز متناسب با این تغییر و تحولات، قوانین خود را بهروز کنیم اما این اتفاق نیفتاده و تطابق بین سیاستهای اجرایی و قوانین با الزامات محیطی وجود ندارد که این میتواند یکی از ضعفهای اساسی حوزه سیاستگذاری علوم پایه باشد.
در حوزه بودجهریزی و اعتبارات درنظر گرفته شده وضعیت ما به چه صورت است؟
بیان کردیم که علوم پایه دستاوردهای بسیاری برای کشور به همراه داشته و اگر افتخاراتی در حوزه زیست فناوری، نانو، علوم شناختی، سلولهای بنیادی، فناوریهای هستهای و فناوریهای فضایی داشتهایم همگی نشان از کیفیت بالای حوزه علوم پایه کشور بوده است. حتی این را هم اضافه کنم که علوم پایه بین سالهای2015تا 2019بخش خیلی مهمی از تولیدات علمی کشور را بهخودش اختصاص داده و حدود 38درصد از تولیدات علمی کشور مربوط به این حوزه است. اما با این حد از اهمیت، شما اعتبارات حوزه علوم پایه نسبت به دیگر کشورها را بررسی کنید. امروزه دولتها تمرکز بسیار ویژهای در حوزه علوم پایه دارند و از این نظر که علوم پایه دستاوردهایش در طولانی مدت مشخص میشود و بخش خصوصی چندان مزیتی در حمایت از حوزه علوم پایه نمیبیند، وارد حمایتهای جدی از علوم پایه میشوند. به همین دلیل هم هست که بسیاری از کشورها از دستاوردهای حوزه علوم پایهشان بهصورت انحصاری استفاده میکنند چون هزینههای بسیاری کردهاند و حاضر نیستند آن را به راحتی در اختیار سایر کشورها قرار دهند. در کشور ما اما میزان حمایتهای دولت از حوزه پژوهشهای پایهای مرتبط با علوم پایه از نسبت ۲۶ درصد در سال1395به حدود 20درصد در سال1400کاهشیافته است! پژوهشهای پایهای یک بخش علوم پایه است که روند این حمایتها افت کرده است. این در حالی است که برای مثال در آموزش عالی آمریکا، علوم پایه و سلامت حدود 68درصد کل اعتبارات را بهخودشان اختصاص دادهاند و فنی و مهندسی تنها 21درصد و علوم انسانی و هنر 11درصد!
مجموعاً در حوزه سیاستگذاری و قانونگذاری علوم پایه دچار ضعفهای اساسی هستیم و واقعا اگر همین وضعیت ادامه پیدا کند بهاحتمال زیاد همین دستاوردهای علمیای که داریم تحتتأثیر قرار خواهد گرفت و افراد بااستعداد و نخبه وارد این حوزهها نخواهند شد و در نتیجه یک چالش جدی برای حوزه علمی و بهتبع توسعه کشور به بار میآید.
جدای از این چالشها بهنظر شما چه راهکارهایی برای عبور از این وضعیت وجود دارد؟
اول بگویم که رسانه در اینجا نقش اساسی دارد؛ یعنی باید ظرفیتها، دستاوردها و اهمیت علوم پایه را تبیین کند. این حوزه آنقدر اهمیت دارد که دولت هم میتواند در آن سرمایهگذاری کند. همچنین جشنوارهها و جوایز علمی ملی و بینالمللی میتواند باعث ترغیب افراد به سمت این رشتهها بشود. همانطور که عرض کردم دستاوردهای علوم پایه در بلندمدت مشخص خواهد شد، نباید انتظار داشته باشیم که مثل دیگر حوزههای کاربردی در کوتاهمدت به نتیجه برسیم. بنابراین نیاز است که طرحهای کلان ملی تعریف بشود و از این طریق دانشجویان، نخبگان و استادان حوزه علوم پایه درگیر این پروژهها بشوند تا هم از نظر معیشتی رضایتمندی ایجاد و هم به توسعه علمی کشور کمک شود. بحث بورسیه خاص دانشجویان علوم پایه نیز موضوع خیلی مهم هست. خب باید داوطلبان و دانشجویان مزیتی را ببینند تا به تحصیل در این رشتهها مشتاق شوند. واقعاً الان هیچ عامل انگیزندهای برای ورود به این رشتهها وجود ندارد. ایجاد مراکز تحقیقاتی با کیفیت در استانداردهای بینالمللی نیز خیلی موضوع مهمی است. تجهیزات و مواد آزمایشگاهی، ابزارهای اصلی توسعه علوم پایه در هر کشور و مرکز تحقیقاتی محسوب میشوند. بنابراین دولت باید در این زمینه تمرکز خاصی داشته باشد و امکانات و تجهیزات لازم برای دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی را فراهم کند. موضوع دیگر بحث حمایتهای دولت است. چندبار عرض کردم دولت نباید انتظار خیلی سریع از دستاوردهای علوم پایه داشته باشد و باید با سعهصدر و با رویکرد بلندمدت و راهبردی، حمایتهای مالی از علوم پایه داشته باشد و مثل سایر حوزههای تحقیقات و توسعه و تحقیقات کاربردی به آن نگاه نکند و حمایت از حوزه علوم پایه از سرانه محوری به تأمین مالی راهبردی تغییر پیدا کند. بحث آخر اینکه برای بزرگداشت فعالیتهای علوم پایه و به نوعی معرفی این حوزه به جامعه میشود یک روز یا یک هفته در تقویم رسمی را به نام علوم پایه نامگذاری کرد تا ارزش و جایگاه این رشتهها و گروه علمی برای جامعه بیشتر آشکار شود. در کل بهنظر میرسد برای رصد و سیاستگذاری خاص علوم پایه نیاز است یک ستاد مرکزی در این زمینه ایجاد شود.
سایر کشورها برای این حوزه چه کردند؟
برای مثال یکی از برنامههایی که در دیگر کشورها اجرا میشود این است که دانشجویان متقاضی رشتههای علوم پزشکی ابتدا وارد کالجهای دوسالانهای میشوند و 4ترم یا 2سال دروس مرتبط با علوم پایه را میگذرانند و بعد امتحانات خاصی برای رشتههایی که داوطلب آن هستند میدهند؛ یعنی ابتدا علوم پایه میخوانند و بعد وارد رشته مطلوب خود میشوند. این خب میتواند برای نظام آموزش عالی ما هم پیاده شود که بهنظر موجب تقویت علوم پایه نیز میشود.