• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 25 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 16280
+
-

نگاهی به زیر و بم مهاجرت‌های داخلی ایرانیان طی دهه‌های اخیر

به‌سوی سرزمین‌های دیگر

به‌سوی سرزمین‌های دیگر

عیسی محمدی|خبرنگار:

این روزها در تهران با بیشتر آدم‌ها که هم‌کلام بشوید، می‌فهمید که از جایی دیگر و شهر و روستایی دیگر آمده‌اند و در این شهر ماندگار شده‌اند. وضعیت در کلانشهرهای دیگر هم شاید به این پررنگی نباشد اما قابل توجه است. مهاجرت، باعث می‌شود تا گروه‌های انسانی، زادگاه و مبدأ خودشان را رها کرده و راهی مقصدی دیگر بشوند؛‌ با هدف زندگی بهتر یا فرار از شرایط سختی که داشته‌اند. اما به‌نظر می‌رسد که بعد از این نیز، موج‌های مهاجرتی مختلفی را به‌واسطه مشکلات اقتصادی و اقلیمی و... داشته باشیم. اما مهاجرت چیست و چه چیزهایی در مهاجرت‌های داخلی اثرگذار است؟ در این مورد، پای صحبت‌های محمد میرزایی نشسته‌ایم. میرزایی، رئیس سابق انجمن جمعیت‌شناسی ایران و در حال حاضر استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و از چهره‌های شناخته شده و پیشکسوت دنیای جمعیت‌شناسی کشور است.



وقتی صحبت از مهاجرت می‌شود، شما جمعیت‌شناسان از چه تاریخی، سیر مهاجرت جمعیت در ایران را مورد بررسی قرار می‌دهید؟

اولین سرشماری رسمی ایران در سال 1335شمسی اتفاق افتاد. یکی از محورهای قابل استخراج از این سرشماری‌ها، موضوع مهاجرت بود. طی سرشماری‌هایی که تابه‌حال داشته‌ایم، موضوع مهاجرت نیز قابل مشاهده بوده. البته بعدتر، سؤالاتی اضافه شد که مهاجرت را دقیق‌تر مدنظر قرار می‌داد.

چطور؟

قبلا به کسی که محل تولد و محل اقامتش متفاوت بود، می‌گفتند مهاجر. البته این می‌تواند تعریف یک فرد مهاجر باشد، ولی تعریف کاملی نیست. شاید فردی 60 ،70 سال قبل از مبدأیی به مقصدی آمده باشد، در این صورت او در جامعه مقصد جذب، هضم و به‌نوعی بومی شده. یک نفر هم ممکن است یک هفته از مبدأ خود به مقصدی آمده باشد. طبیعی است که اینها قابل مقایسه نیستند. در نتیجه از سرشماری‌های مثلا 1355 به بعد، سؤالاتی گنجانده شد که شما 5 سال پیش و 10سال پیش کجا بودید. این روند موجب دریافت اطلاعاتی می‌شد که مغتنم بود. علاوه بر این، پیمایش‌ها و پژوهش‌هایی هم در مورد مهاجرت‌ها  انجام می‌شد.

حدس من این است که از دهه‌های 40-30  به بعد موج‌های مهاجرتی راه افتاده باشد. نظر شما چیست؟

موج مهاجرت‌های داخلی، متعلق به همه کشورها بوده و تنها خاص کشور ما نیست؛ حالا البته تقدم و تأخر دارد. در اروپا، به‌واسطه صنعتی شدن و توسعه شهرنشینی، این جریان راه افتاد. قبل از انقلاب صنعتی، تولیدات مختص روستاها بود ولی بعد از انقلاب صنعتی، شهرها نیز مولد شدند. با توسعه اجتماعی اقتصادی اتفاق افتاده در انقلاب صنعتی، شهرها نیز گسترش پیدا کردند و شهرنشینی و شهرگرایی به‌طور فزاینده شتاب پیدا کرد.

در آستانه انقلاب صنعتی و ابتدای قرن 18میلادی، آمار شهرنشینی فقط 3درصد بود؛ یعنی 97درصد باقیمانده در روستاها و جایی غیر از شهرها زندگی می‌کردند. اما در دهه اخیر، این آمار به بالای 50درصد رسیده. آن‌هم درحالی‌که میزان روستانشینی 2 کشور پرجمعیت جهان، یعنی چین و هند، هنوز بالاست. چون جمعیت آنها هم بالاست، اینها ضریب نسبت شهرنشینی را به‌تنهایی پایین نگه‌داشته‌اند. وگرنه اگر این وضعیت نبود که درصد شهرنشینی بالاتر بود. مثلا الان در آمریکای لاتین، درصد شهرنشینی بالای 70درصد است.

توسعه شهرنشینی در ایران و محوریت یافتن آنها به‌عنوان یکی از دلایل مهم مهاجرت، از کی شروع شد؟

در نخستین سرشماری‌ای که به سال 1335 انجام شد، آمار شهرنشینی در ایران به‌طور تقریبی 32درصد بود. در سرشماری سال 85، یعنی نیم‌قرن بعد، کاملا معکوس می‌شود؛ شهرنشینی می‌شود 68درصد.

یعنی 2 برابر؟

بله. الان هم شهرنشینی در کل کشور بالای 70درصد شده. این، نشانه‌ای از اقبال به شهرهاست که به‌دلیل تمرکز خدمات و صنعت در این مراکز بوده است.

پس این رشد مهاجرت به شهرها از تبعات تمرکزگرایی در شهرهاست؟

یکی از دلایلش، مکانیزه شدن کشاورزی و نیاز به نیروی کار کمتر بوده. دلیل دیگرش اشباع جمعیت در روستاها و درنتیجه مهاجرت نیروی انسانی مازاد به شهرها بوده. بخش بزرگی از این نیروی کار مهاجر هم چون نتوانسته‌اند موقعیت مناسبی پیدا کنند، معضل شغل‌های کاذب و حاشیه‌نشینی را ایجاد کرده‌اند. رشد جمعیت در ایران از سال 1320 به بعد یک رشد صعودی و از دهه 30 به بعد رشد انفجاری به‌خودش گرفت. درحالی‌که بزرگان جمعیت‌شناسی همچون مالتوس، حتی رشد1/1 و 1/2درصد را هم رشد تصاعدی می‌دانستند، ایران در این بازه زمانی رشد 3 درصدی را تجربه کرده؛ حتی در سال 65  این رشد به 3/2درصد هم رسید. این رشد انفجاری، باعث اشباع نیروی انسانی در روستاها و نبود زمین برای تقسیم و کار کردن شد. در حقیقت شهرگرایی افراطی نقش پررنگی در این نوع از مهاجرت‌ها داشته است.

وقتی آمار شهرنشینی 3درصدی ابتدای 1800میلادی و آمار شهرنشینی 32درصدی سال 1335شمسی در ایران را مقایسه می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که سیر مهاجرت از روستاها به شهرها باید چند سال و حتی چند دهه قبل از آن شروع شده باشد. اینطور نیست؟

ما در دوره ناصرالدین‌شاه و امیرکبیر، دارالفنون داشتیم؛ مراکز علمی و حوزه‌های علمیه را هم داشتیم که موجب می‌شده بعضی‌ها به دلایل علمی و تحصیلاتی، دست به مهاجرت بزنند. ببینید، قبل از انقلاب صنعتی، شهرها یا سیاسی، نظامی بودند یا تجاری  مثل شهرهایی که در مسیر جاده ابریشم بودند. یا شهرهای ری و نیشابور و... در ایران که شهرهایی تجاری بوده‌اند. اصلا این مدل شهرها، کشش 3 تا 5 درصد بیشتر شهرنشینی را نداشته‌اند. زمانی آمار شهرنشینی رشد پیدا می‌کند که این شهرها ازنظر سیاسی‌، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و تجاری رشد می‌یابند. جمعیت ایران در سال 1300، 10‌میلیون نفر بود؛ الان از 80 میلیون نفر عبور کرده؛ یعنی طی نزدیک به یک قرن 8 برابر شده که در دنیا بی‌سابقه یا کم‌سابقه است.

چرا؟

بخشی از آن به‌دلیل ایجاد بنگاه‌های اقتصادی و صنعتی و توجه به ایجاد مراکز صنعتی از زمان قاجارها به بعد بوده. نتیجه این صنعتی شدن و آغاز رشد در ایران، باعث شد تا طی سال‌های 1300تا 1310، میزان شهرنشینی در ایران به بالای 10درصد برسد. تا سال 1320 نیز نزدیک 20درصد شد و در سال 1330 به 32درصد رسید، یعنی طی این 3‌دهه، 3برابر شد.

موج‌های مهاجرتی در ایران چطور شکل گرفته‌اند؟

در مهاجرت جنبه‌های اقلیمی خیلی مهم است. دوسوم زمین‌های ما کویر و بیابان است و ازنظر بیولوژیک چندان قابل زیست نیست. شما اگر خطی بین نقشه ایران بکشید و جنوب شرقی و شرق را از شمال غربی و غرب جدا کنید، می‌بینید که نزدیک 10درصد جمعیت در نیمه شرقی و شمال شرقی هستند. این طبیعی است. آب، شرایط آب و هوایی، مراکز صنعتی و تجاری که بعدتر ایجاد شده و... در این امر و تمرکز جمعیت در مناطق غرب و شمال غرب نقش‌آفرین بوده‌اند. الان به تهران نگاه کنید؛ زمانی خوش و آب هوا بوده و بعدتر به‌عنوان مرکز سیاسی و صنعتی و تجاری و فرهنگی و اقتصادی کشور مطرح شده؛ به‌خاطر همین جمعیت ثابتش 9میلیون نفر شده و به این حال‌وروز گرفتار آمده است.

البته به چند موردی اشاره کردید ولی دلایل کلی مهاجرت را چه چیزهایی می‌توان دانست؟

بحث اقتصادی در این اتفاق خیلی مهم است. وقتی جایی امکان فراهم‌آوردن کار و شغل و زندگی و تحصیل و... را داشته باشد، به‌خودی خود تبدیل به یک جاذبه مهاجرتی می‌شود. در مهاجرت، فردی از مبدأیی به مقصدی می‌رود و در این قضیه، عوامل جاذبه و دافعه مهم هستند. اگر عوامل جاذبه در مقصد غلبه داشته باشند، طرف مهاجرت می‌کند. چون حساب‌وکتاب می‌کند با این مهاجرت چه چیزی گیرش می‌آید. از سوی دیگر ممکن است که مبدأ، عوامل دافعه فراوانی داشته باشد و فرد صرفا به‌علت گریز از این عوامل دست به مهاجرت بزند و برنامه‌ای برای آینده‌اش نداشته باشد. الآن در پایتخت، جوانانی را می‌بینیم که از روستاهای دور‌افتاده برای کار به پایتخت می‌آیند. یا در شهری مثل بمبئی، فقط 2/5 میلیون نفر در خیابان می‌خوابند. متأسفانه این امر، باعث ایجاد آسیب‌هایی اجتماعی هم می‌شود.

می‌دانم که شما جمعیت‌شناسان، مهاجرت را استانی بررسی می‌کنید. آیا تا به حال پیش آمده که قومیتی به این قضیه نگاه کنید؟

مطالعه قومیتی سخت است، چراکه الان همه یکپارچه شده‌اند و نمی‌شود قومیت‌ها را جدا کرد. البته خب مشهور است که آذری‌ها و ترک‌زبان‌ها در بیشتر نقاط کشور حضور دارند که به‌علت مهاجرت بالای این اقوام و نیز شم اقتصادی‌شان بوده. اما همان مطالعه استانی کارسازتر است. خب الان استان تهران به مهاجرپذیری شهره است و همه از جاهای دیگر آمده‌اند. استان‌هایی چون اصفهان و سمنان نیز کم‌کم چنین وضعی پیدا کرده‌اند. یک منطقه باید جاذبه‌ای داشته باشد تا بتواند مهاجر جذب کند. استان‌هایی مثل همدان نیز مهاجرفرست هستند. خراسان نیز مدت‌ها مهاجرفرست بوده؛ اما الآن خراسان رضوی و شمالی مهاجرپذیر شده‌اند. به‌نظر می‌رسد حجم مهاجرت کردها نیز قابل توجه شده است که البته بخشی از آن نیز مهاجرت‌های فرهنگی و تحصیلی است.

نکته دیگر در بحث مهاجرت‌ها، مهاجرت‌های گروهی است که مثلا بیشتر مردم یک روستا یا شهر کوچک یا قوم‌وخویش، به‌جای خاصی می‌روند که ازاین‌دست مهاجرت‌ها هم زیاد دیده‌ایم. حتی در بخش‌هایی از تهران گروه‌های جمعیتی قومیتی و روستایی و قوم و خویش را می‌توانیم سراغ بگیریم. تعریف شما از این پدیده چیست؟

ما به این مهاجرت‌ها، مهاجرت‌های تبعی می‌گوییم. یعنی سرپرست خانوار راهی مقصدی می‌شود، بعد از مدتی به تبعیت از او، زن و فرزندانش نیز راهی مقصد می‌شوند. این مهاجرت‌های تبعی، حتی حالت شبکه‌ای هم به‌خودش می‌گیرد. یعنی یک یا چند تا از اهالی روستا به شهری می‌روند، سپس باقی اهالی روستا هم به‌تبع آنها راهی آن شهر می‌شوند. یکی از دانشجویان ما مطالعه‌ای انجام داده بود که در اطراف اسلامشهر، مهاجرت‌های شبکه‌ای از 3 شهر آذربایجان اتفاق افتاده؛ فکر کنم شهرهای میانه، هشترود و شبستر بودند. اگر اشتباه نکنم یک موردی هم بود که یک نفر از اهالی یکی از روستاهای لرستان راهی استرالیا شد. کم‌کم حجم قابل توجهی از مردم این روستا نیز به استرالیا مهاجرت کردند.

پیش از این، علل مهاجرت مشخص بوده است. آیا علل مهاجرت‌های بعدازاین نیز، همان علت‌های پیشین خواهد بود؟

علت‌ها که همان علل قدیمی می‌توانند باشند. اما مسئله اشباع را هم نباید دست‌کم گرفت.

شهرنشینی از رقم 32درصد سال 1335 به رقم 68درصد در سال 1385 رسیده است. این رقم وقتی به بالای 80-70 درصد برسد، حالت اشباع اتفاق افتاده و همین باعث کم شدن مهاجرت می‌شود. الان تهران دیگر قدرت جذب ندارد. درنتیجه مردم به حاشیه‌نشینی روی می‌آورند. البته این حالت اشباع، منجر به مهاجرت معکوس از شهرهای بزرگ به روستاها و شهرهای کوچک هم می‌شود که نمونه‌هایش را مشاهده می‌کنیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید