بهرام صادقی
خانهام را رنگروغن میزنم، صبحها زود از خواب بلند میشوم، دندانهایم را مرتب مسواک میکنم، به این ترتیب قطره ناچیزی میشوم در این دریای بزرگ، در این اقیانوس یکسان و یکرنگی که اسمش اجتماع آدمها است. یکی مثل آنها میشوم با همان علاقهها و عادات و آداب، هرچند که حقیر و پوچ و احمقانه باشند و با آنکه خودم آنها را صدها بار به مسخره گرفتهام. اکنون من میان زمین و آسمان معلق ماندهام، تنها هستم و به جایی و کسی تعلق ندارم و این به جای آنکه برایم فخر و غروری بیاورد رنجم میدهد. ممکن است حالا افکارم خیلی عالی باشند، آدم واقعبینی باشم که همهچیزهای باطل و پوچ را احساس کرده و ممکن است کسی باشم غیر از میلیونها نفر مردم عادی. همینهاست که عذابم میدهد و بهنظرم پوچتر و ابلهانهتر از هر چیز میآید.
یکشنبه 25 اردیبهشت 1401
کد مطلب :
160720
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/J6ODo
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved