به مناسبت سالروز شهادت حجتالاسلام مهدی شاهآبادی
بزرگزادهای که شهادت آرزو کرد
مژگان مهرابی؛ روزنامهنگار
بزرگزاده بود؛ نه اینکه در خانوادهای متمول و اربابی به دنیا آمده باشد. بزرگزادگیاش را از پدر داشت؛ آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی، روحانی خوشآوازه شهر؛ مردی که خانهاش همیشه مامن دل شکستهها و زمینخوردهها بود. مهدی هم در همین خانواده بزرگ شده و شخصیتش شکل گرفته بود. میدانست چطور باید برای خدا زندگی کند. برای همین حامی مظلومان بود و دشمن مستکبران. روحیه ظلمستیزیاش باعث شده بود سرنترسی در برابر عوامل پهلوی داشته باشد. در سخنرانیهایش افشاگری میکرد و از اینرو هر از چند گاهی گذرش به زندان میافتاد. با این حال هیچ وقت دست از مبارزه برنداشت. به جرأت میتوان گفت یکی از مهمترین مهرهها در مبارزات سیاسی بود. شیخ مهدی شاهآبادی بعد از پیروزی انقلاب با اینکه بهعنوان نماینده مجلس انتخاب شده بود اما هنوز همان رویه قبل را انجام میداد و آن خدمت به مردم محروم مناطق دورافتاده بود. با شروع جنگ، برای روحیهدادن به رزمندهها و بررسی مشکلات آنها مرتب به جبههها سرکشی میکرد و سرانجام در 6اردیبهشت سال1363در جزیره مجنون به شهادت رسید.
مهدی در همان سالهای اول سلطنت پهلوی اول به دنیا آمد؛ سال 1309. پدرش آیتالله العظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی از روحانیان بنام آن دوران بود. او در خانهای پرورش یافت که همیشه و در هر زمان مامنی برای مردم شهر بهشمار میآمد. از اینرو مردمداری و رسیدگی به امور مظلوم را خوب از پدر یاد گرفته بود. شیخ مهدی دوره خردسالی را پشتسر میگذاشت که پدرش از قم راهی تهران شد. آیتالله شاهآبادی دردانهاش را برای فراگیری قرآن به مکتبخانه امامزاده یحیی(ع) فرستاد. از آنجا که مهدی هوش بالایی داشت خیلی زود به مفاهیم قرآنی مسلط شد. با پاگذاشتن به سن 7سالگی راهی مدرسه شد تا سواد خواندن و نوشتن بیاموزد. او روزها به مدرسه میرفت و عصرها بعد از انجام تکالیف نزد پدر تلمذ میکرد و از علم او بهرهمند میشد. پیشرفت او در علوم دینی آنقدر سریع رخ داد که در سن14سالگی توفیق حاصل شد تا در حضور پدر ملبس به لباس روحانیت شود.
تلاش برای پیروزی انقلاب
کسب فیض از محضر پدر برای مهدی طولی نپایید و آیتاللهالعظمی شاهآبادی در سال1328دار فانی را وداع گفت. این در زمانی رخ داد که شیخ مهدی بیشتر از همیشه بهوجود پدر نیاز داشت. میدانست که باید راه پدر را ادامه دهد و در راه کسب علم و دانش همه سعی و همت خود را بهکار گیرد. از اینرو برای تکمیل دوره علوم حوزوی به قم رفت و بعد از مدت کوتاهی به تهران بازگشت تا دوره دبیرستان را هم به پایان برساند. این اتفاقات درست زمانی رخ داد که دولت مصدق سقوط کرد. روحیه ظلمستیزی شیخ مهدی عاملی بود برای ترغیب او به حضور در مبارزات سیاسی. چند باری هم بهدست عوامل شاه دستگیر و راهی زندان شد. این مرد جوان که حالا حبس را هم تجربه کرده بود بعد از آزادی جدیتر از قبل به مبارزات سیاسی خود ادامه میداد. اقدامات شیخ مهدی تا سال 1342که مبارزات امام خمینی(ره) وجهه علنی بهخود گرفت، ادامه داشت. این روحانی جوان حالا فرصتی را پیدا کرده بود تا هماهنگی بین آیات عظام و امامخمینی(ره) برقرار کند. البته در نشر و تکثیر اعلامیهها هم نقش مهمی ایفا میکرد. فعالیتهای سیاسی او اگرچه پنهانی بود اما از زیر نگاه تیزبین ساواکیها دور نمیماند برای همین تا پیروزی انقلاب مرتب دستگیر و زندانی میشد. از دیگر اقدامات او سفر به شهرها و مناطق دوردست و محروم کشور بود؛ جایی که مبلغی برای ترویج دین نداشتند. هر کس از او درخواست میکرد سریع بار سفر میبست و همراه خانواده راهی آنجا میشد بیآنکه به شرایط بد آب و هوا یا نبود امکانات فکر کند.
آرزویی که اجابت شد
بعد از پیروزی انقلاب، شیخ مهدی به خواسته جامعه روحانیت بهعنوان نماینده مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. او با توجه به مسئولیتی که برعهدهاش گذاشته شده بود، همان رویه قبل را پیش گرفته و همچنان ساده زیست و مدافع حقوق مردم بود. با شروع جنگ فقط حضور در مجلس را جایز نمیدانست و هر از چندگاهی برای سرکشی به جبههها و بررسی مشکلات رزمندهها راهی آنجا میشد. آخرین باری که رفت 5اردیبهشت سال 1363بود. همراه با عدهای از دوستان خود از سنگرها و قرارگاههای تیپ20زرهی رمضان بازدید و سپس به اهواز رفت. در آنجا برای رزمندگان 25کربلا سخنرانی کرد و به آنها روحیه داد. روز ششم اصرار کرد که به جزیره مجنون برود. مدتی را به گشتزنی پرداخت. هوا رو به تاریکی گذاشته بود و شیخ مهدی و دیگر همراهانش باید برمیگشتند و خود را به جاده میرساندند تا راه را گم نکنند. همگی شروع به دویدن کردند. ناگهان صدای انفجار فضا را پر کرد. شیخ به آرزوی دیرینهاش رسید. او همیشه ذکری بر لب داشت و میگفت: «خدایا از تو میخواهم که مرگ من کشتهشدن در راه تو باشد.»