• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 11 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 159680
+
-

اهمیت الگو‌ها در عرضه داستان فارسی

داستان در ابهام

شین. عزیزمنش- روزنامه‌نگار

ابهام در بسته‌بندی محصولاتی که به نام کتاب داستان فارسی عرضه‌می‌شود، به‌دلیل بی‌توجهی تولید‌کنندگان نیست بلکه از کم‌سوادی و یا زرنگی کسانی است که به فروش محصولی‌ که برایش از جان و مال مایه گذ‌اشته‌اند، علاقه ندارند و شعارشان این است که کار فرهنگی یعنی زیان اقتصادی. سند این متخصصان تبدیل پول به قفسه‌پرکن‌های خاک‌گرفته، تعداد خوانندگان اغلب داستان‌های ایرانی است که نتیجه‌اش شرمساری جبران ناپذیری است که در شناسنامه آثار با عنوان تیراژ منتشر می‌شود.
اما یک سؤال بی‌جواب می‌ماند: در این بازار سراسر ضرر، چرا وقتی داستانی ایرانی از دهمین چاپ می‌گذرد با سرعت بالایی، تعداد چاپش به بیست و سی و... می‌رسد؟ وقتی ناشران و نویسندگان و طراحان و فروشندگان برای فروش کتاب‌ها کاری نمی‌کنند، یک کتاب بی‌نام و نشان چرا یک دفعه می‌شود، تاج راسته کتابفروش‌ها. خوانندگان ایرانی برخلاف نویسند‌گان و ناشران هموطن خود، تمایل غریبی به ژانر دارند. وقتی خوانندگان یک داستان خوش‌شانس فارسی، توانستند مخاطبانی بیرون از محدود مخاطبان حرفه‌ای ادبیات داستانی پیدا‌کنند، همان خوانند‌گان نقش جلد شفاف و توضیح روشنگر(الگو‌های ژانری) را برعهده‌ می‌گیرند و از بسته‌بندی داستان‌ها، ابهام‌زدایی و رمزگشایی می‌کنند و در مهمانی‌های‌خانوادگی و صفحه‌های شخصی به بستگان و دنبال‌کنند‌گان خود به راحتی می‌‌گویند که این طفلکی اشتباهی این شکلی شده و با خواندنش می‌توان فهمید که جلد دوم سنجش خرد ناب نیست، بلکه داستانی عاشقانه یا جاسوسی یا فانتزی است که خواندنش لذتبخش است. با همین روش سینه به سینه و رخ به رخ است که در آسمان بی‌ستاره ادبیات داستانی ما «بامداد‌خمار»‌ها و «کافه پیانو»‌ها و «من چراغ‌ها را خاموش‌ می‌کنم»‌ها و «پاییز فصل آخرسال است»هایی می‌درخشند. فروش این پرفروش‌ها که اغلب‌شان کتاب اول نویسنده‌ و در سیاهه ناشرانشان تا چشم کار می‌کند، کتاب‌های خاکسترشده هست، حاصل حرف‌های رایج در مهما‌نی‌ها و دوستی‌‌ها و ارتباطات خرده‌فرهنگ‌هاست تا به‌کار‌گیری علم بازار‌یابی. اگر به علم بازار‌یابی مدرن که نه حتی دوران قبل از میلاد مسیح هم باشد، فروشنده باید کالایش را روشن و شفاف به مخاطب معرفی‌کند و برای فهم زبان و ایجاد ارتباط بین مشتری و فروشنده الگو‌ها و قرارداد‌‌هایی نیاز است. هر بازاری برای خود این قرار‌داد‌ها و الگو‌ها را دارد که خریداران با تجربه آنها دست به جیب می‌شوند. هنوز مصرف کالای مبهم رایج نشده و بعید است تا آخرالزمان هم رایج شود. این الگو‌ها و قرار‌داد‌ها در بازار کتاب داستانی در سراسر جهان همان عبارتی است که نویسند‌گان، ناشران، پخش‌کنندگان و کتابفروشان و مخاطبان با استفاده از آنها روی جلد‌ها و مکاتبات و معرفی‌ها و نقد‌ها، اطلاعات موجز اما حیاتی درباره روایت و محتوای داستان‌ها را درمیان می‌گذارند. این الگو و قرار‌داد‌ها در ادبیات داستانی یک عبارت فرانسوی است که از فرط استعمال جهانی شده است؛ ژانر.  کاربرد ژانر در نگارش و تولید و عرضه و فروش داستان نه‌چیز تازه‌ای است و نه برای فارسی‌زبانان تازگی دارد.
کافی است سری برگردانیم و تجربه ناشرانی در دهه‌های مختلف را که با دسته‌بندی‌های ژانری خوانندگان را در انتخاب کتاب مورد علاقه خود راهنمایی کرده‌اند، مرور کنیم. در طول سالیان ورود صنعت نشر به ایران هرجا که نویسند‌گان و ناشران توانسته‌اند با تکیه بر الگو‌ها و قرار‌داد‌های ژانری با هم ارتباط برقرار کنند نتیجه کار در حد بازار داستان فارسی اگر موفقیت درخشان نبوده، حداقل شکست جبران‌ناپذیر هم نبوده. ناشرانی چون کلاله خاور، بریانی، عطائی، گرتنبرگ، معرفت، آسیا، کیهان، جیبی، شهریار، ارغوان، شادان و طرح نو با انتشار داستان‌هایی از نویسندگان ایرانی و خارجی با اتکا بر ژانر، بازار کم‌رونقی نداشته‌اند. از دلایل مهم این رونق، تأکید بر تبلیغات و بسته‌بندی کتاب‌ها روی ژانر‌ها با عباراتی چون عاشقانه، تاریخی، جنایی، ترسناک و فانتزی است، تا خوانندگان بدانند که با چه داستانی طرف هستند. این تجربه‌های پراکنده نشان می‌د‌هد که دنباله پافشاری بر قرارداد‌ها و الگو‌های مشترک، دلیل محکمی برای رونق بازار داستان است. وقتی ناشر متخصص، نویسنده مشهور، کتابفروش آگاه و مخاطب پیگیر باشد نتیجه این می‌شود که تنبل‌ها شکست‌ می‌خورند. ولی در بازار متکی بر ابهام جز آنهایی که با کمک ابهام، دکان دو نبش بنا می‌کنند و از بازار دیگری سود می‌کنند، همه بازنده‌اند. ژانر گریزی در ادبیات داستانی ایران در 2دهه اخیر، چیزی جز بازار کساد در پی نداشته است.
افزایش بانوان و اندکی آقایان نویسنده چه آنهایی که حاصل کارشان را ناشران صفی‌علیشاهی منتشر می‌کنند چه ناشران کریم‌خانی، بازتاب آموزش بی‌در و پیکر‌ی است به نام داستان‌نویسی؛ مجموعه‌ای از کم‌سوادی و ناتوانی است که از نسلی به نسل دیگری منتقل می‌شود. دانشگاه‌ها که برای ادبیات داستانی جلو‌تر از «گلدسته‌ها و فلک» جلو نمی‌آیند که متهم بستن سر سالم نشوند. محافل داستان‌نویسی هم که برایشان ژانر، معادل فحش‌هایی چون سرمایه‌داری و سانسور است. ناشران هم علاقه دارند که بازار کتاب ایران به‌عنوان پرزیان‌ترین بازار جهان بدون رقیب برای آنها باقی بماند. نفهمیدن و بدفهمیدن مفهوم ژانر در بازار امروز کتاب، یکباره خودش را در سیل نویسند‌گان و سونامی عناوین و تیراژ‌های زیر 300نسخه‌ای بیشتر نمایش می‌‌دهد. این روز‌ها ناشران برای تمایز از رنگ استفاده می‌کنند؛ چرا که غیر از این راهی برای نمایش در این صحنه شلوغ وجود ندارد. اما در این صحنه شلوغ، ناگهان نور تازه‌ای از خاکستر شکست مثل یک گلوله آتش جرقه می‌زند.
نسل جدیدی از نویسند‌گان به عرصه رسیده‌اند و فضای غیرواقعی بیشتر از مجاری مجاز اخبار دست‌اولی از دنیای ادبیات و دلایل شکست‌ها و موفقیت‌ها به اهل بخیه می‌رساند و داستان‌نویسان بیشتری از شمال و جنوب بازار، تحمل نوشتن داستان بی‌مخاطب را بیشتر از دست می‌دهند. دیگر مخاطب نداشتن دلیلی بر عمیق‌بودن نوشته نیست. همه می‌خواهند مخاطب داشته باشند و برای کتاب آنها هم مثل بازی تاج و تخت، صف‌هایی مانند صف توزیع ارزاق عمومی بسته شود. رسیدن به این هدف‌های زمینی و ملموس باعث می‌شود که نویسند‌گان ایرانی از روش «دود چراغ خوردن» و « نویسنده خوب، نویسنده شکست خورده است»، دست بردارند و به روی زمین برگردند. برای فهم علایق مردم فارسی‌زبان در داستان تجربه انگلیسی و فرانسوی و اسپانیایی‌زبانان را مرور کنند. روش آموزش‌ داستان‌نویسی دیگر به روش مراد و مریدی خریدار نداشته باشد و جویندگان خوشبختی در داستان‌نویسی دنبال ابزاری مطمئن برای موفقیت باشند. اینجاست که ژانر خودش را بروز می‌دهد و داستان‌نویسان ایرانی را برای پایان‌دادن به ادامه تجربه شکست نسل‌های قبل که تیراژ را مترادف توهین و داستان نوشتن را در برابر صدور بیانیه سیاسی، سوسول‌بازی می‌دانستند، به استفاده از ابزاری مجبور کند که قرن‌هاست چراغ روایت را در جهان روشن نگه داشته است.

این خبر را به اشتراک بگذارید