دشمن خودت نباش
دیدگاههای تازه روانکاوانه به عشق و تنهایی
جمال رهنمایی - روانشناس تحلیلی
بدترین آدم دنیا چهکسی است؟ یواخیم ترییر، کارگردان نروژی فیلم «بدترین فرد در جهان» با روایت زندگی یک دختر اروپایی که دانشجوی برتر رشته پزشکی نیز هست، برای خودش و ما بهدنبال پیدا کردن پاسخ این سؤال است. جشنوارههای معتبر جهانی جوایز متعددی در سال گذشته به این فیلم اختصاص دادند. وی درباره این فیلم مینویسد: میخواستم فیلمی عمیقتر از داستانهای معمولی درباره عشق بسازم و اینکه چرا حتی منطقیترین افراد وقتی عاشق میشوند،نامطمئن میشوند.
فیلم مانند یک کتاب ساخته شده است؛ یک مقدمه و 12فصل. جولی از کاری که مشغول انجام آن است احساس نارضایتی دارد. تصمیم میگیرد به این حس خود اعتنا کند. از تحصیل در رشتهای که به آن علاقهای ندارد انصراف میدهد، از رابطهای که در آن احساس رضایت ندارد خارج میشود و کارهای تازهای مانند عکاسی، فروشندگی و روانشناسی را تجربه میکند. سبک زندگیاش را نیز بهکلی
تغییر میدهد.
سرانجام در کنار یک کارتونیست مشهور برای مدتی آرام میگیرد و با هم ازدواج میکنند. مقالهای که او درباره احساسات زنانه خود مینویسد بین اطرافیان و گروههای مختلف جامعه واکنشهای جالبی ایجاد میکند که فرصتی برای تامل بیشتر ما درباره احساسات عمیقتر خودمان نیز هست. روابط ناپایدار با پدر که حالا ما هم در جریان داستان با آن آشنا شدهایم به سراغ این رابطه هم میآید و او در حالی که مطمئن است اشتباه میکند به این رابطه پایان میدهد. این جستوجوگری و توجه به حسهای متناقض سرنوشتی متفاوت و دیدنی برای جولی رقم میزند.
بررسی رفتارهای فردی آدمهای فیلم که در نقشهای متفاوتی حضور دارند، کندوکاوی در فضاهای ذهنی آدمی در مقاطع مختلف سنی و موقعیتهای احساسی است و البته سهم بیشتر روایت از نگاه زن / مادر بیان شده که جولی بهعنوان نماینده زن امروزی در جامعهای که زادگاه فرهنگی فروید و مکتب روانکاوی است این نقش را بهعهده دارد. او تصمیم گرفته تمام حسهای خودش را که به درستی نمیداند چیست، زندگی کند و همین دیدگاه باعث شده تا او زندگی کاملی داشته باشد که از عیب و نقص هم هست. در سر تا سر فیلم او نمیداند کاری که میکند درست است یا نه ولی تصمیم گرفته که احساسات خودش را زندگی کند.
این سرگشتگی در سکانسی از فیلم که جولی و دوستانش تحتتأثیر روانگردان قرار دارند در قالب سقوط به آیندهای که پدرش نیز در آنجا حضور دارد و در کنار سایر مردان زندگیاش او را نظاره میکند به تصویر کشیده شده است؛ جایی که حضور منفعل و غیرراهنمای پدر همیشه غایب او را در میانه انتخاب مرد مناسب زندگی تنها گذاشته است. فیلم خیلی ساده و در قالب روابط میانفردی جولی و مردان دیگر به سراغ عمیقترین لایههای روان انسان از دیدگاهی روانکاوانه رفته است. اگرچه تعبیرهای تازهای ازجمله به رسمیت بخشیدن لذتجوییهای زنانه را به دیدگاه کلاسیک اضافه کرده اما همچنان به آن وفادار است.
سکانس آخر ملاقات جولی با اکسل در بیمارستانی که اکسل در آنجا منتظر مرگی زودرس است، روایت رویارویی عشقی پایدار با مرگی حتمی است. اکسل دوران زندگی با جولی را بهترین دوران زندگی خودش توصیف میکند و میگوید بهنظر او جولی بهترین آدمی است که در طول زندگی خود دیده و واقعا با او طعم زندگی را چشیده است.
فیلم بدترین آدم دنیا، عشق، تنهایی عمیق و مرگ را در آدمی در کنار یکدیگر آورده است. گویی میخواهد این پیام را به مخاطب خویش بدهد که اگر میخواهی بهترین آدم دنیا برای خودت و دیگران باشی، عاقلانه دنبال دلت برو.