نوبت مقاومت اروپاست
کلوس برینک بویمر|عضو شورای سردبیری اشپیگل:
تصمیم دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا برای کنارهگیری از توافق هستهای ایران، نشانهای از توقف اتحاد موقت دوسوی اقیانوس اطلس است. حالا چه باید کرد؟
شهرت ترامپ ریشه در سنت افسانههای قهرمانانه آمریکایی دارد. ترامپ میگوید که برای زنان جذاب است، اما زنان زیادی این موضوع را تکذیب کردهاند. او میگوید که به طرز شگفتانگیزی ثروتمند است، با این حال خودش را با کازینوهایش چنان به زمین زد که در سال1990 میلادی 295میلیون دلار بدهی داشت و بانکها و پدرش او را نجات دادند. بزرگترین افسانه اما، تخصص در مذاکره است که گفته میشود ترامپ دارد. این یکی هم بیپایه و اساس است. ترامپ هرگز در هنر معامله کارآمده نبوده است. بهعنوان یک تاجر، او پول زیادی برای املاکی که از حد استاندارد هم پایینتر بودهاند پرداخت کرد و بهعنوان یک سیاستمدار، هرگز از خود شکیبایی نشان نداده است. او کنجکاو نیست. آمادهسازی برای او معنایی ندارد. هم با استراتژی و هم با تاکتیک بیگانه است. او تنها در ویران کردن کارآمد است و این کاری است که به خوبی انجام میدهد.
او با وعده «یک توافق بهتر برای آمریکا» از پیمان محیطزیستی پاریس بیرون آمد. اما از آن وعده، چیزی مشاهده نشد؛ نه یک برنامه و نه حتی یک نقل قول با معنی. در واشنگتن ترامپ، تنها چیزی که معنی دارد، برچیدن میراث سلف او، باراک اوباماست. ترامپ درباره برنامه بیمه خدمات درمانی عمومی اوباما هم وعدههایی داد، اما جزئیات آن آزاردهنده و پیچیده است.
حالا او همان بازی را در صحنه جهانی با توافق هستهای ایران شروع کرده است. ترامپ این توافق را «بدترین توافق تاریخ» نام میبرد و به همین دلیل است که آمریکا را از آن بیرون کشیده است. مذاکراتی که به توافق هستهای در سال2015 منجر شد، شاهکار دیپلماسی بینالمللی هستند، اما هیچ برنامهای برای شروع مذاکرات مجدد وجود ندارد.
ترامپ میخواهد با تحریمها ایران را به زانو درآورد، اما باتوجه به ملاحظات سیاسی داخل تهران بعید بهنظر میرسد که این کشور کمر خم کند. رهبرانی که در ایران از خود ضعف نشان بدهند به گوشه رانده میشوند. اینطور بهنظر میرسد که آنها صفبندی خواهند کرد. ایران احتمالا مسیر شدید افراطی را پیش نخواهد گرفت، چون این مسیر برای آنها پرمنفعت نخواهد بود، اما بهنظر میرسد که اجازه دسترسی بازرسان به کشور را قطع خواهد کرد، دیگر اطلاعات مربوط به فعالیتهای غنیسازی اورانیوم خود را ارائه نخواهد داد و چیزی را که غرب میخواهد بداند پنهان خواهد کرد.
و فواید اقدام رادیکال واشنگتن چیست؟ هیچ فایدهای وجود ندارد. فقط هرج و مرج در جایی که قبلا نظم حاکم بود. فقط اغتشاش آمریکایی بعد از دههها ثبات.
اما شوکآورترین برداشت، چیزی است که مستقیما روی ما تأثیر خواهد گذاشت: غرب، بهعنوان چیزی که ما روزگاری میشناختیم دیگر وجود خارجی ندارد. روابط ما با ایالات متحده را نمیتوان هماکنون دوستی خواند و به سختی میتوان شراکت دانست. ترامپ لحنی را انتخاب کرده است که 70سال اعتماد را نادیده میگیرد. او تعرفههای تنبیهی میخواهد و تنها از ما اطاعت میطلبد. مسئله دیگر این نیست که آیا آلمان و فرانسه در دخالت نظامی در عراق و افغانستان شرکت میکنند یا نه. الان سؤال اصلی این است که آیا همکاریهای آمریکا و اروپا روی سیاستهای اقتصادی، بینالمللی و امنیتی اصلا وجود دارد یا نه. جواب این است: نه. تصور وضعیتی فراتر از چیزهایی که ترامپ در 16ماه گذشته برچیده است عملا غیرممکن است. اروپا نیروی محافظ خود را از دست داده است.
تضمینکننده ارزشهای مشترک خود را از دست داده است و نفوذ سیاسیای را هم که تنها بهواسطه همراه داشتن آمریکا میتوانست در دنیا اعمال کند از دست داده است. حالا در دو و نیم سال باقیمانده (یا شاید هم شش و نیم سال) از رهبری ترامپ چه اتفاقی خواهد افتاد؟ هنوز زمان زیادی برای رویدادهای دیگر وجود دارد.
هر چهارشنبه ساعت11:30 صبح، دبیران ارشد مجله اشپیگل دور هم جمع میشوند تا درباره سرمقاله هفته بحث کنند و درنهایت، هدف این جلسه رسیدگی به این پرسش است: حالا چه باید کرد؟ توصیف ساده یک مشکل کافی نیست، یک شورای سردبیری خوب باید به راهحلهای احتمالی اشاره کند. این جلسات، هرگز به آرامی و سکون جلسه این هفته ما نبوده است.
اروپا باید خود را برای یک آمریکای بعد از ترامپ آماده کند و تا آن زمان، واشنگتن را تحریک نکند. میتواند به ایران نشان دهد که میخواهد به توافق هستهای پایبند بماند و میتواند شرکتهای متوسطی را که با آمریکا رابطه ندارند تشویق کند تا با شرکای ایرانی خود کار کنند. شاید اتحادیه اروپا بتواند راهی برای حفاظت از شرکتهای بزرگتر (در مقابل آمریکا) پیدا کند. اروپا باید تلاش کند تا سازمان ملل را به میدان بکشد، حتی اگر کاری سمبلیک باشد چون آمریکا در شورای امنیت حق وتو دارد. برای سالها، اروپا درباره ضرورت پیشبرد یک سیاست خارجی مشترک قدرتمند بحث میکرده است و حالا بیش از هر زمان دیگری این سیاست خارجی مشترک ضروری است. اما بعد از آن چه میشود؟
مسئله پیدا کردن تعادل بین تصمیمگیری و تاکتیکهاست. پیروز آمریکاستیزی، به اندازه مبارزهطلبی خطرناک است. اما اطاعت هم راه به جایی نمیبرد، چون اروپا نمیتواند از سیاستهایی که در نظرش خطرناک است حمایت کند. درنظر ترامپ هم هیچچیز به اندازه ضعف خوار نیست و به آن پاداشی نمیدهد.
مقاومت هوشمندانه، به همان اندازه که ناراحتکننده و غیرمنطقی بهنظر میرسد، ضروری است. مقاومت در برابر آمریکا.
سرمقاله مجله اشپیگل