شعر اجتماعی بین مردم پیوند و رفاقت میسازد
گفتوگو با علیرضا قزوه، شاعر آیینی، که دغدغههای اجتماعی دارد
نیلوفر ذوالفقاری
شاید نام علیرضا قزوه برای بسیاری از علاقهمندان به شعر و ادبیات، با شعر آیینی گره خورده باشد. اما جالب است بدانید این شاعر پرکار و شناختهشده، همچنان که دلبستگی عمیقی به شعر آیینی دارد، دغدغه سرودن شعر اجتماعی را هرگز از خود دور نکرده است. قزوه معتقد است که جامعه ایرانی به ادبیات اجتماعی نیاز دارد و شعر اجتماعی میتواند بین مردم، پیوند و رفاقت ایجاد کند. با این شاعر غزلسرا درباره کتابخواندن، فرهنگ مطالعه و البته شعر و شاعری گفتوگو کردهایم.
بهنظر شما مخاطب امروزی را با این همه گزینههای سرگرمی، چطور میتوان به کتاب و ادبیات علاقهمند کرد؟
خوشبختانه امروز جلوههای زیادی از کتاب وجود دارد که میتوان سراغ آنها رفت. اگر کتابهای صوتی و شنیداری را هم جزو دنیای کتاب بدانیم، انتخاب آنها مفید است. این روزها دیگر تلفن همراه، بیشترین وقت را از گروههای مختلف شهروندان میگیرد. در چنین فضایی اگر مردم به انتخاب کتابهای صوتی و الکترونیکی تشویق شوند، میتوان از این زمان استفاده مفیدتری کرد و کمتر سراغ بازی و سرگرمی رفت. ترویج استفاده از کتاب صوتی و الکترونیکی، با توجه به گرانشدن کتاب کاغذی هم روش خوبی است. وقتی در بازار یک کتاب رمان 80-70 هزار تومان است، تهیه یک کتاب صوتی که بهمراتب ارزانتر است منطقی خواهد بود.
جز انتخاب کتاب صوتی و الکترونیکی، چه روشهای دیگری برای ترویج مطالعه به ذهنتان میرسد؟
اگر فرهنگ کتابخانهرفتن را توسعه دهیم، میزان مطالعه افزایش پیدا میکند. نهاد کتابخانههای کشور کتابهای بسیار خوب و با محتوای مطلوب را در تعداد زیاد در دسترس قرار داده است. باید فرهنگ استفاده از این امکانات را ترویج کنیم. بچهها باید در معرض دیدن مطالعه بزرگترها قرار بگیرند و تا جایی که هزینهها امکان میدهد، باید برای آنها کتاب تهیه کنیم تا به ورقزدن کتاب کاغذی و بوی کاغذ عادت کرده و حس خوب آن را لمس کنند. کتابخانهها بهترین گزینه برای این موضوع هستند، درحالیکه هماکنون میبینیم در کتابخانههای بزرگ و با امکانات، تعداد کمی از نوجوانان و جوانان در حال مطالعه هستند و بقیه وقتشان را طور دیگری میگذرانند. من فرهنگ کتابخوانی را، تنها در خرید مداوم کتاب آن هم با این قیمتهای گران نمیدانم. آشتی با کتابخانهها از بهترین راههای توسعه فرهنگ کتابخوانی است. کتابخانهها میتوانند برنامههای متنوع دیگری هم داشته باشند و مطالعه را با بازی و سرگرمی یا مسابقه و برنامههای متنوع فرهنگی پیوند بزنند تا ذوق بچهها برای کتابخوانی بیشتر شود. در این حوزه خلاقیتهایی هم وجود دارد.
چه خلاقیتهایی؟
مثلاً من با مرکزی در خیابان انقلاب آشنا شدم که امکان تبادل کتاب را فراهم کرده است. بچهها میتوانند همین کار را در مدرسه انجام دهند. این یکی از بهترین شیوههای کتابخوانشدن شهروندان است و باید آن را گسترش دهیم. حتی در نمایشگاه بینالمللی کتاب هم میتوانیم از این روش استفاده کنیم. کتاب در فرهنگ ما ریشه دارد و ایرانیان همیشه با کتاب در ارتباط بودهاند. کتابسوزیهای بزرگی در تاریخ ما رخ داده، اما در این تمدن 6هزار ساله، از نوشتههای روی سنگ و سفال تا نخستین کاغذها، کتاب همیشه باقی مانده است. نباید اجازه دهیم این فرهنگ کمرنگ شود و موبایلها، کتاب را از دست فرزندان ما بگیرد.
در مقایسه با کشورهای فارسیزبان دیگر، فعالیتهای ما برای ترویج کتابخوانی چطور است؟
فعالیتها برای ترویج فرهنگ کتابخوانی نباید تنها مخصوص ایران باشد و باید این کار را در بقیه کشورهای فارسیزبان هم انجام دهیم. ارتباطها با کشورهای همزبان مثل افغانستان و تاجیکستان باید بیشتر شود. نمایشگاه کتاب کشور ما، در مقایسه با بسیاری کشورها، مثل تاجیکستان که من مدتی در آنجا نماینده فرهنگی بودم یا کشوری مانند هند، بسیار پیشرفتهتر است. این نشان میدهد که فرهنگ ما با کتاب عجین شده و کتاب در جامعه ما نقش اساسی دارد.
خودتان با وجود فعالیتها و مشغولیتهای روزمره، چقدر فرصت برای کتاب خواندن دارید؟
در طول روز فایلهای زیادی کتاب به دستم میرسد که باید آنها را بخوانم. ارتباط مستمری با شاعران کشور دارم. به این ترتیب در طول روز امکان ندارد که زمانی را وقف خواندن یا تألیف کتاب نکنم. مجموعه شعرهای شاعران را میخوانم و نظرم را درباره آنها میگویم. بهنظرم حتی از فضای مجازی هم میتوان در راه کتابخوانی استفاده کرد.
خودتان بیشتر کتاب میخوانید یا مینویسید؟
میتوانم بگویم هر دو، اما بیشتر میخوانم. برای یک نویسنده، نوشتن هم بخشی از فعالیتهای کتابخوانی محسوب میشود؛ چراکه باید نوشتههای خودش را هم بخواند و ویراستاری کند.
در این سبد مطالعاتی محدود، شعر چه جایگاهی دارد؟
شعرهای خوب همیشه ماندگار هستند و مورد توجه قرار میگیرند. آثار شاعرانی مثل حافظ، پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری یا بعضی شاعران جوان دیگر، همیشه گروههای طرفدار خودش را داشته است. هرچند که قبول دارم زیادشدن تعداد شاعران غیرحرفهای به شعر لطمه زده است. بعضی افراد که چاپکردن کتاب برایشان زود است، به راحتی کتابی را روانه بازار میکنند. برخی ناشران هم فقط به فکر سوددهی خودشان هستند و هر کتابی را منتشر میکنند. این اتفاق به جریان انتشار شعر ضربه میزند و سوزاندن کاغذ و وقت مردم است. ما میراث ادبی ماندگار و شاعران بسیار خوبی داریم. وقتی شعرهای حسین منزوی، قیصر امینپور، حسن حسینی و سلمان هراتی وجود دارند، چرا باید شعرهایی را بخوانیم که شاعران آنها گاهی حتی با وزن شعر آشنایی ندارند؟ این اتفاقات باعث افت شعر میشود. در بازار عرضه، سره و ناسره با هم میآید و این آسیب است.
در این بازار آشفته شعر و شاعری، بهنظرتان شعر آیینی توانسته جایگاه خود را حفظ کند؟
بهنظر من شعر آیینی همیشه مشتری خودش را دارد. من هم شعر عرفانی میگویم، هم شعر آیینی و مخصوصاً شعر اجتماعی. شاعران خوبی داریم که کارهای ارزشمندی در زمینه شعر آیینی انجام میدهند. بهنظرم شعر آیینی، سر و سامانیافتهتر از شعرهای دیگر است و نسبتاً اوضاع بهتری دارد. هرچند گاهی در این حوزه هم افرادی وارد میشوند که چندان با شعر آیینی انس و الفت ندارند.
روی علاقهتان به سرودن شعر اجتماعی تأکید کردید. چرا این موضوع برایتان اهمیت دارد؟
بهنظر من جامعه ما ویژگیهایی دارد که باید شعر، ادبیات و رمان اجتماعی در آن پررنگ شود. جامعه ثروتمندی که در آن جنگ فقر و غنا همیشه وجود داشته است، فضای ملتهبی وجود دارد و مشکلات مختلف، بهخصوص مشکلات اقتصادی وجود دارد. شعر اجتماعی باید در چنین شرایطی تقویت شود. یکی از دغدغهها و علاقهمندیهای من شعر اجتماعی است. بهدلیل اهمیت آن و نقشی که میتواند در جامعه ایرانی داشته باشد. ادبیات و شعر اجتماعی باید پیوندی میان مردم ایجاد و رفاقت آنها را بیشتر کند تا آرامش به جامعه تزریق شود.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟ منتظر اثر جدیدی از شما باشیم؟
همزمان مشغول آماده کردن چند اثر هستم اما چون بازار نشر اوضاع خوبی ندارد، خیلی برای انتشار آنها علاقه نشان ندادهام. رمان نیمهکارهای دارم که در حال تمامکردن آن هستم. چند مجموعه شعر شامل مجموعه غزلها و قصایدم تقریباً آماده انتشار هستند. ترجیح میدهم صبر کنم تا اوضاع نشر بهتر شود و بعد برای چاپ آنها اقدام کنم.
بخشهایی از معروفترین شعر اجتماعی علیرضا قزوه را در ایام شهادت حضرت امیر علیهالسلام بازخوانی میکنیم
مولا ویلا نداشت
علیرضا قزوه شعر معروف مولا ویلا نداشت خود را در دهه60 سرود و ناگهان خود را بهعنوان یک شاعر کاربلد و دغدغهمند، در میان علاقهمندان به شعر آیینی و ادبیات اجتماعی جا انداخت. البته شاید خوانش امروزین این شعر برای کسانی که از فضای اجتماعی اواخر دهه60 و دهه70 بیاطلاعاند، کمی سخت باشد. با هم، بخشهایی منتخب از این شعر ماندگار را که بیمناسبت با ایام ضربت خوردن و شهادت آقای عدالت نیست، مرور میکنیم.
... بیا به آفتابی نهجالبلاغه برگردیم
چرا نهج البلاغه را جدی نمیگیریم؟
مولا ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ میبست
البته به شما توهین نشود
بعضی برای جنگ شعار میدهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه میروند
پیش از آنکه بر من حد تهمت جاری کنید
من بر خویشتن حد وجدان جاری کردهام
من دو شاهد عادل دارم: قرآن و نهجالبلاغه
من چاپلوس نیستم
تملق نمیگویم
اما قدر امام را میدانم
بیایید قدر مردم را بدانیم
بیایید مثل مولا با مردم همدردی کنیم
بیایید امام را اذیت نکنیم
بیایید امام را نصیحت نکنیم
اردوگاههای فلسطینی را نگاه کن
ابوالفضل با مشک تشنه برمیگردد
صدای گریه رقیه را میشنوی؟
«گورباچف» و «ریگان» هم کاندید صلح نوبل شدهاند
قرآن «فهد» زیباتر از قرآن «قابوس» چاپ میشود
«عرفات» شلوار اسرائیلی میپوشد
راستی یاد شهیدان بیتالمقدس به خیر!
«جهانآرا» که بود؟
«حاج همّت» که بود؟
«حاج عباس» از دنیا یک قرآن جیبی داشت
شهید خرازی
شهید نوری
سرداران بیدست
شهیدان گمنام
بییادنامه
بیسنگقبر
«عاصمی» پودر شد
یوسف نوشته بود:
«خدایا، یوسف هم شهید شد،
او را بیامرز! ».
اسماعیل وصیت کرد روی قبرش بنویسند:
«پر کاهی تقدیم به آستان الهی.»
امسال هیچ شاعری با «حلق اسماعیل» همصدا نشد.
راستی شماره قطعه شهدا چند بود؟!
...
یکروز یک کراواتی سرمایهدار
با بنز قهوهایاش از جلوی پایم ویراژ داد
و به عبای وصلهدارم وصلههای عوضی چسباند
دیشب جلوی مهمانم، تخممرغ آبپز گذاشتم
دیشب مادرم با چایی و کشمش سر کرد
او قلبش برای انقلاب میتپد
اما وسعش نمیرسد یک نوار قلب بگیرد
و من میدانم که نوار قلب هم
همه منحنیهای دردش را نشان نمیدهد
مادرم دفترچه خدمات درمانی ندارد
و همیشه ابوالفضل به دادش میرسد
او برای شهیدان اشک میریزد
حلوا میپزد
و به ما یاد میدهد که چگونه شبهای جمعه
با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم
او قبر شهیدان را با دست میشوید
وقتی باد، چادر وصلهدارش را تکان میدهد
بوی فقر و غربت
تمام پرچمهای سبز و سرخ را به بوسه میگیرد
او یک شب خواب خیمههای امامحسین(ع) را دید
خواب زینب را
خواب رقیه را
و فردایش مرا به آقا سپرد و روانه کرد
یک بار هم در خواب
آینده سبز برادرم را دید
و فردا وقتی خوابش را تعریف میکرد
«مارش حمله» میزدند
او نمیداند «کادیلاک» چه جانوری است
و داخل هواپیما چه شکلی است
اما خوب میداند
که شمشیر امامحسین(ع) از طلا نبوده است
و امام زمان در «جزیره خضرا» نیست
او قلبش برای انقلاب میتپد
و هرشب دعا میکند که پیروزی با امام باشد
و آقا بیاید...