سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده میترسانی
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در مجلس عاشقان نمیرقصیدیم
سالهاست که مردم مبارز ایران این رباعی را به هر مناسبت بر سر زبانها شنیده و بر سینه جراید و کتابها دیدهاند، اما فارغ از اینکه چهکسی آن را سروده است، کمتر کسی بهعلت سرودن آن و مضامینش توجه میکند.
در جایی از گورستان ارامنه تبریز، جوانی به خاک سپرده شده که گرچه نشان مزارش زیر چرخدندههای زمان و در سکوت دنیای مردگان از میان رفته اما خاطره جانفشانیاش در راه آزادی ایرانیان چیزی نیست که از صحیفه تاریخ این سرزمین محو شود. داستان این جوان به 102 سال پیش بازمیگردد، به روزهای دهشتناک و دلهره آور تبریز در دوران مبارزات مشروطه خواهی.
«هوارد کانکلین باسکرویل» در دهم آوریل۱۸۸۵ میلادی در یک خانواده کاملا مذهبی متولد شد و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه پرینستون در سال۱۹۰۷، وقتی تنها ۲۳سال داشت، با سری پرشور از ذوق آشنایی با فرهنگ و زبانی تازه، برای تدریس درس تاریخ عمومی در مدرسه آمریکایی مموریال واقع در تبریز قراردادی دوساله بست و بهعنوان مُبلّغ به ایران اعزام شد.
باسکرویل در دوره حصر تبریز و کشتار مردم این شهر توسط سلطنت طلبان و قزاقان، به جانبداری از مشروطه خواهان، کنسولگری آمریکا را ترک کرد و به صف مبارزان مشروطه پیوست. حتی مشهور است که در جواب همسر کنسول آمریکا در تبریز که از او خواسته بود از صف مشروطهخواهان جدا شود وگرنه مراتب گزارش میشود و امکان اینکه او را به آمریکا فراخوانند زیاد است، ضمن تسلیم پاسپورتش و استعفا از سمت معلمی مدرسه مموریال گفته بود: «حالا، تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.»
باسکرویل یکی از فرماندهان فوج نجات بود. او فرماندهی 150سرباز را برعهده گرفت که وظیفهشان دفاع از استحکامات شهرتبریز در مقابل نیروهای دولتی بود. پس از 3هفته در 19آوریل1909 (30فروردین1288) زمانی که در حال رهبری ماموریتی برای شکستن محاصره نیروهای سلطنتی و آوردن غذا به شهر بود، گلولهای به قلبش اصابت کرد و در دم جان سپرد. در آن زمان تنها 24سال داشت. شعر مشهور «سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی» را «سروش اصفهانی» در رثای او و حماسهسازان شام غازان سروده است. اکنون بخشی از خانهموزه مشروطه تبریز به نام و یاد او اختصاص دارد.
تقویم/ غریبه آشنا
در همینه زمینه :