دکتر نون؛ قهرمان سرگشته یک تراژدی عاشقانه
دلارا نوشین به همراه محمد وفایی نمایشنامه دکتر نون را نوشته است
دلارا نوشین- نمایشنامهنویس
مطلع این یادداشت میتواند نقل قولی باشد از استاد حمید سمندریان در توصیف قهرمان تراژدی. او میگفت: «قهرمان تراژدی هرگاه بر سر رسیدن به مقصودش دیواری ببیند، از حرکت نمیایستد، بلکه میگوید آنقدر خودم را بر این دیوار میکوبم که یا خراب شود یا من هلاک شوم.»
دکتر نون، همان قهرمان مذکور است. او تقریبا در قواره تمام الگوهای ذکر شده در نظریههای مختلف تئاتر در باب قهرمان تراژدی میگنجد. او انسانی است شریف که از طبقه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی والایی برخوردار است و به ناگهان دچار «خطای تراژیک» یا «هامارتیا» میشود و نگونبختی او در ما ایجاد «ترس و شفقت» میکند. او وطنپرستی است که سالها زندگی خوش و بینقصی داشته ولی وقتی بین عشق به دکتر محمد مصدق و همسرش گیر میافتد و مجبور به انتخاب میشود، نخستین قدم را بهسمت نابودی خویش برمیدارد. او مانند «ادیپ» این هلاکت را با آغوش باز میپذیرد و خود را مستحق آن میداند. و کسی چه میداند که اگر انتخابی دیگر انجام میداد به چه سرنوشتی دچار میشد؟! (حدس نگارنده این است که دقیقا به همین سرنوشت!) اینها ویژگیهایی است که آقای شهرام رحیمیان برای قهرمان داستانش به زیبایی به تصویر کشیده و به همین دلیل پتانسیل تبدیل شدن رمان به نمایشنامه را فراهم میکند. و اگر بخواهم از سیر تاریخی و نحوه شکلگیری این نمایشنامه بگویم، برمیگردد به حدود 6 سال پیش. زمانی که من و آقای محمد وفایی، نمایشنامه دیگری نوشته بودیم و قرار بر آن شد که آقای هادی مرزبان آن را اجرا کنند. (قراری که همچنان به قوت خود پابرجاست) سپس در خلال گپ و گفتهای شکل گرفته برای اجرای آن متن، ایشان به ما پیشنهاد دادند نمایشنامهای اقتباسی براساس رمان شهرام رحیمیان یعنی «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» بنویسیم تا اجرا کنند. جدا از آن ویژگیها که در بالا ذکر شد، فضای سیال ذهن، حالات هذیانزده و مالیخولیایی قهرمان، بازی با زمان و بهویژه عشق و شور و اشتیاقی که هنگام صحبت از اجرای این نمایش در چشمان هادی مرزبان موج میزد، من و همکارم را بر آن داشت تا دست بهکار شده و این اقتباس را انجام دهیم. نسخه اول که حتی نامی دیگر بر آن گذاشته بودیم، تنها نگاهی به رمان داشت و بیشتر آن حاصل خلق موقعیتها و کاراکترهایی بود که اگرچه ربط مستقیم با داستان رمان داشتند، ولی در آن موجود نبودند. در این نسخه فضای سیال ذهن و بازی با زمان بسیار غلیظتر از داستان اصلی بود. وقتی متن برای کارگردان محترم خوانده شد، ایشان ما را متوجه این نکته ساختند که آنچه مطلوبشان است، وفاداری مطلق به آن چیزی است که نویسنده داستان (شهرام رحیمیان) خلق کرده. و از آنجا که من و محمد وفایی هر دو بر این باور بودیم که حاکم مطلق یک اثر نمایشی، بیچون و چرا کارگردان آن است، هدف را خواست مطلوب آقای مرزبان گذاشتیم و سرانجام نمایشنامهای خلق شد که بیشترین شباهت را با منبع داستانی خود داشته باشد. یکی از مهمترین ویژگیهای این نمایشنامه آن است که اگرچه در برخورد اولیه، مخاطب گمان میبرد که با یک اثر رئالیستی روبهروست، اما هرچه میگذرد متوجه میشود که این فقط پوسته ظاهری این متن/ نمایش است. همین برخورد در رابطه با عنصر زمان نیز صادق است. زمان بهشدت غیرخطی است و تقدم و تأخر تاریخی وقایع و حوادث، در هم آمیخته میشود و گویی همهچیز از ذهن متشتت قهرمان (دکتر نون) بازگو شده است. داستانهایی که بعضا زاییده تخیل او هستند. و او سالهای سال آنها را آنگونه که میخواهد هر روز برای خودش بازسازی میکند. که بیشتر آنها به جای پیروی از روابط «علت و معلولی» از «اصل عدمقطعیت» تبعیت میکنند.
در پایان به سهم خودم خوشحالم که این نمایش که تمریناتش بارها بهخاطر کرونا تعطیل شد و کارگردان بهخاطر تعهد بازیگرانش به پروژههای دیگر، چندبار مجبور به جایگزینی شد، سرانجام روی صحنه رفته است. هادی مرزبان عاشقانه پای آنچه میخواست ایستاد و ناملایمات را تاب آورد و سرانجام آن دیوار را خراب کرد و به مقصود مطلوبش رسید.