زائر یا توریست؟!
سیدمیثم میرتاجالدینی؛ روزنامهنگار
بارها پیش آمده که با فرارسیدن ماهرمضان، افراد زیادی احساس نیاز به قرآن پیدا کرده و دراین سرای بیکسی سراغ اهل فنی را گرفتهاند تا خاضع و مشتاق از او بخواهند: «این روخوانی عربی آیات، نهایت اگر با ترجمهای خوب هم همراه باشد، دستاورد چندانی برای ما ندارد. ما میدانیم قرآن حرفی دارد اما انگار در فرکانسی سخن میگوید که گوش ما از شنیدنش ناتوان است. چگونه بخوانیم و بکاویم تا هم فریاد قرآن مهجور نماند و هم ما به جهان آن قدم بگذاریم؟»
اگر به آنها بگویی تفسیر بخوان، میشنوی تفسیرها غالبا تخصصیاند و فهمشان نیازمند مقدمات. بگذریم از اطنابی که بسیاری از آنها دارند و برای آدمهای عادی گاه ممل است و کسالتبار. اگر بگویی پای درس استادی زانوی شاگردی بزن، خواهی شنید اگر استادش در دسترس باشد و درسش هم برقرار، در این اوضاع که باید 2شیفت دوید برای تامین نیازهای حیاتیتر، فرصت نمیشود. تازه بماند که از زبان بزرگی شنیدیم: «من درسهای تفسیر را میدیدم. این درسها در اوج و در نهایت، دایرهالمعارف خوبی بود. قرآن در آن باز نمیشد. قرآن در آن تحلیل نمیشد. چه بسا من میتوانستم راجع به هرکلمه قرآن یک جلد کتاب ببینم و یا بشنوم ولی قرآن برای من موضوع کار میشد نه وسیله کار. هدف میشد، نه راه. این بزرگترین انحراف در برخورد با قرآن بود. پل تو را عبور نداده بود، نرسانده بود، مشغول کرده بود که تحقیق کنی و بررسی علمی کنی. رسول چگونه قرآن را مطرح میکرد؟ او درس تفسیر نمیگذاشت. اینطور که ما کلاس تفسیر و نهجالبلاغه و ایدئولوژی و شناخت مکاتب میگذاریم.»
پس چه باید کرد؟ باید یکتنه به دریای قرآن زد؛ اما نه بیگدار. بیگدار به آب و دریای قرآن زدن یعنی ندانیم از قرآن چه میخواهیم. بدون سؤال و آگاهی از نیازمان، فقط صفحاتش را تورق کنیم و میان آیاتش پرسه بزنیم و نهایت دغدغه ما اتمام جزء امروز باشد. ندانیم از این دریا ماهی میخواهیم یا مروارید؟ ندانیم به این بحر، بهر خوشگذرانی و «تنی به آب زدن» وارد شدهایم یا ماموریتی ما را به این عمق جاری کشانده است؟ ندانیم قرآن سرگرمی ماست یا نقشه راه؟
بیگدار زدن به این اقیانوس، یعنی اگر سؤالی بوده، جوابش را لای حرفهای دیگران جستهایم و اگر نیازی داشتهایم آن را با آب و تاب سخن دیگران اشباع کردهایم و ورودمان به قرآن برای یافتن موید است و به قول حکیمی «به خاطر خالی نبودن عریضه و یا تیمن و تبرک و یا داشتن مستندی مردمپسند».
حال آنکه میشود «مسئله داشت و برای یافتن جواب آن بهسوی قرآن دوید» و اگر اشکال ندارد همین اندازه ساده بگویم: «قرآن را باید با سؤال کاوید و از آن انتظار پاسخ داشت تا بهره بهتر و بیشتر برد». اینگونه به مرور گوش ما میافتد روی همان فرکانسی که قرآن در آن سخن میگوید.
همین مطلب ساده آنقدر مهم است که ترجیح میدهم باز از زاویهای دیگر و با بیان تمثیلی بزرگی بر آن تاکید کنم که فرمود: «یک داروخانه مجهز که تمام داروها را در دل گرفته، ناچار برای هر درد، درمانی دارد و برای هر بیماری، شفایی. هر گرفتاری که به داروی درد خویش برسد و آن را بررسی و از آن برداشت کند، بهرهمند خواهد شد ولی این بیمار نمیتواند از دم دست شروع کند و تمام داروها را ببلعد تا به درمانی برسد. نمیتواند به حکم قرعه داروی خویش را بیابد. باید داروی او را در دسترسش بگذارند تا او بهرهبردارد و شفا بگیرد». البته پیشتر باید درد و نیاز خویش را بشناسد و بداند دنبال چه میگردد!
«قرآن کتابی است که برای هر درد درمانی دارد و کتابی است که برای هرکس هدایتی دارد و شفایی میآورد. برای یک بیمار گاهی بیش از یک آیه لازم نیست. اگر تمام قرآن را بررسی کند و این آیه را کنار بگذارد، درمان نخواهد شد و شفایی نخواهد گرفت و اگر فقط همین یک آیه را ببیند و همان آیه برایش تلاوت شود و در آن تدبر کند از آن بهره خواهد گرفت و راهش را خواهد یافت.»
شاید شنیده باشید: «در زمان پیامبر(ص) شخصی از پیامبر خواست که به او قرآن بیاموزد. حضرت او را به یکی از یارانش سپرد. آن صحابی از سوره «زلزال» شروع کرد. سپس به این آیه رسید: «فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّه شرّاً یره»،تازه وارد برخاست و گفت بس است. من آنچه را که باید، آموختم. خداحافظی کرد و رفت.
صحابی نزد پیامبر(ص) بازگشت و ماجرا را بازگو کرد. پیامبر فرمود: او به شناخت عمیقی که باید برسد، رسید.»
در خانه گر کس است، یک حرف بس است. قرآن، این کتاب شفاء و رحمت، برای برخی خسارتبار است که فرمود: «و لایزید الظالمین الا خسارا»؛(اسراء/82) چون «کسی که میخواهد برای رسیدن به یک دارو، تمام داروخانه را ببلعد به قبرستان خواهد رسید، او از تمام داروخانه بیش از یک قرص و یا کپسول نیاز ندارد. آنها که در تمام قرآن پرسه میزنند و سرگردانند، به جایی نخواهند رسید و حتی گرفتار هزار اشکال و هزار سؤال تازه خواهند شد.» این پرسه زدن عادت میآورد اما انس هرگز. ما به کوچه و خیابان و محله خودمان عادت کردهایم اما مجنون به خاک کوی لیلی انس داشت.
هرچه را در کوی لیلی دید او/ بوسه بر میداد و میبوسید او/
گه در و دیوار در بر میگرفت/ گاه راه از پای تا سر میگرفت
با این «عادت» درنهایت وضعی پیدا میکنیم که من نام آن را «توریست قرآن» میگذارم. حال آنکه باید «زائر قرآن» بود. اگر عمری بود و توفیقی، در باب تفاوت این دو خواهم نوشت.
پینوشت: در نوشتن این یادداشت از کتاب «روش برداشت از قرآن» اثر استاد علی صفاییحائری بهره برده شده است.