• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
یکشنبه 21 فروردین 1401
کد مطلب : 157644
+
-

پایمردی مرجعیت در برابر قدرت‌نمایی فرقه‌ای وابسته

آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی و مواجهه با بهائیت در مقطعی خطیر

گزارش
پایمردی مرجعیت در برابر قدرت‌نمایی فرقه‌ای وابسته

مریم صادقی‌پری، روزنامه‌نگار

موسم اکنون، یادآور چند رویداد تاریخی است، اول: سالروز رحلت آیت‌الله العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی، دوم: سالروز رحلت حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقی فلسفی و سوم: سالروز مبارزه هر دو چهره نامور با فرقه بهائیت. مقاله پی آمده، تذکاری است در باب موضوع سوم، که از فرازهای شاخص تاریخ معاصر ایران به‌شمار می‌رود. امید آنکه مفید ‌آید.

پس از شهریور1320 و اضمحلال سلطنت استبدادی رضاخان، فرصتی فراهم شد تا علما و مراجع، به زدودن آثار زیانبار سیاست‌های فرهنگی قزاق و مبارزه با احزاب و جریان‌های انحرافی، نظیر مارکسیسم، بهائیت و کسروی‌گرایی بپردازند. در این اوضاع و احوال، ایشان که بر اثر فشارهای دوران حاکمیت پهلوی اول، از نفوذ سابق خویش برخوردار نبودند و نیرویی برای اجرای فتاوی جهادی خویش نداشتند، سعی کردند به‌جای مواجهه با اشغالگران خارجی، به مقابله با فعالیت‌ها و تبلیغات ضددینی گروه‌های داخلی روی آورند و از فرصت به‌دست آمده پس از اخراج شاه، برای احیا و تقویت اسلام و روحانیت استفاده کنند. بابیت و بهائیت ازجمله جریان‌های انحرافی بودند که با همدستی روس و انگلیس، در ایران به‌وجود آمدند و رهبران آن، ادعاهای عجیبی از نیابت خاصه امام عصر(عج) تا قائمیت، پیامبری و حتی خدایی را مطرح کردند! نفوذ بهائیان‌ در سطوح‌ اداری‌ کشور که‌ از عصر مشروطه‌ آغاز شده‌ بود، در زمان‌ سلطنت‌ رضاخان‌ ادامه‌ یافت‌ و روز به روز، به مناصب‌ کلیدی‌ بیشتری دست‌ یافتند. این‌ امر که‌ با تبلیغات‌ اسلام‌ستیزانه و فرقه‌ای همراه‌ بود، موجب‌ رنجش‌ و نگرانی‌ علما و مردم‌ متدین‌ شد.

آیت‌الله العظمی بروجردی و پیشینه وی در مواجهه با بهائیت
یکی از عالمان ناموری که نقشی پررنگ در مقابله با این جریانات انحرافی داشت، آیت‌الله العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی بود. در مقطعی ‌که آن بزرگ پس از سال‌ها تحصیل در حوزه‌های علمیه اصفهان و نجف‌، به‌ بروجرد بازگشت، به‌ تدریس‌ و امامت‌‌جماعت‌ و حل‌ و فصل‌ امور شرعی‌ مردم‌ مشغول شد. وی در آن دوره، با تبلیغات بهائیان در این شهر مواجه شد. به‌ نوشته‌ حجت‌الاسلام والمسلمین علی دوانی؛«در سال‌هایی‌ که‌ فرقه‌ ضاله‌ بهائی، فعالیت‌ خود را در بروجرد، به‌خصوص‌ در ادارات‌ دولتی‌ تشدید کرده‌ بود، معظم‌له‌ مجدانه‌ به‌ مقابله‌ پرداختند. سعی‌ ایشان‌ در ابتدای‌ امر بر این‌ بود تا از راه‌های‌ قانونی‌ جلوی فعالیت‌های‌ آنها را که‌ روزبه‌روز بیشتر می‌شد و حتی‌ تا بدانجا رسیده‌ بود که‌ یکی‌ از مدارس‌ دینی‌ شهر را تخریب‌ و به‌ جای‌ آن دبیرستانی‌ بنا نهادند، سد کنند، ولی‌ زمانی‌ که‌ بی‌توجهی‌ و مسامحه‌ مرکز را در این‌ مورد مشاهده‌ کردند، خود مستقلا‌ دست‌ به‌کار شده‌ و به‌عنوان‌ اعتراض‌ به‌ این‌ امر، از شهر خارج‌ شدند. خبر عزیمت‌ ایشان، در اندک‌ مدتی‌ مردم‌ شهر و نواحی‌ را، به‌ تظاهرات‌ و اجتماع‌ در تلگرافخانه‌ واداشت. دولت‌ پس‌ از مشاهده‌ این‌ اوضاع، احساس‌ خطر کرده‌ و سعی‌ در مراجعت‌ ایشان‌ به‌ شهر می‌نماید. به‌زودی‌ محافل‌ و مجالس‌ آشکار بهائی‌ها تعطیل‌ و افراد منحرف، از ادارات‌ شهر منتقل‌ می‌شوند و ایشان‌ با اعزاز تمام‌، به‌ شهر مراجعت‌ می‌نمایند...».
آیت‌الله بروجردی در ماه‌ رمضان‌ همان سال (1345ق) یک‌ ماه‌ به منبر رفت و پیرامون‌ مهدویت‌ امام‌‌زمان(عج) با استناد به احادیث شیعه و اهل سنت‌ و رد‌ نظرات‌ بهائیان، به‌گونه‌ای مستدل‌ سخن‌ گفت. پس‌ از ورود به‌ قم‌ نیز با اشاره‌ به‌ روشی‌ که‌ در ارائه‌ مباحث‌ بر ضد‌بهائیان‌ در بروجرد داشت، به شاگردش آیت‌الله‌ لطف‌الله صافی‌ گلپایگانی توصیه‌ کرد که‌ کتابی‌ درباره‌ امام زمان (عج) بنویسد. براساس همین روش مبارزه بود که در سال1338ش، شاگرد دیگرش حجت‌الاسلام والمسلمین علی دوانی را، مأمور ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار کرد. انتشار این کتاب، به‌گفته‌ حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدحسن بروجردی، فرزند آیت‌الله، موجب مسرت ایشان شد؛ «وقتی کتاب مهدی موعود را به ایشان دادم، به‌قدری خوشحال شد که حد نداشت. پیوسته آن را می‌خواندند و بعد از مطالعه هم، در طاقچه پشت سرشان می‌گذاشتند. اغلب شب‌های ماه رمضان را، به مطالعه آن مشغول بودند و به شما دعا می‌کردند و می‌گفتند: بسیار خوب ترجمه و چاپ‌ شده است...».

شرارت بهائیان، در شهرهای گوناگون ایران
اعتراضات و مخالفت علما و روحانیون با بهائیان، زمانی اوج گرفت که از ولایت‌ها و شهرستان‌ها، مرتبا در مورد فعالیت شدید بهائیان و اهانت‌های آنها به مقدسات اسلام، نامه‌هایی به‌دست علما می‌رسید. در سال1323ش و در نشریه «آیین اسلام» مطلبی درخصوص اینکه بهائی‌ها در زاهدان، کتاب‌های اسلامی را می‌سوزانند و به جای آن کتب «قصص خارجی و کتب ضاله» را در انظار منتشر می‌کنند، چاپ شد و نیز نامه‌ای از سوی برخی شخصیت‌های شهر قم درج گردید، که در آن آمده بود؛«چون عده‌ای از بهائیان در قم مشغول تبلیغات و توهین به مذهب مقدس اسلام شده‌اند و این عمل موجب بغض و نگرانی شدیدی در روحیه اهالی شد، بدیهی است که این موضوع مخالف با آرامش و باعث انقلاب مردم است... .» در 17مرداد1323ش، فعالیت و نفوذ بهائیان در ادارات دولتی شهر شاهرود، منجر به درگیری میان مخالفان و موافقان آن شد، که فوت یک مسلمان را به همراه داشت.در 13دی‌ماه1328ش، در ابرقو واقعه‌ای روی داد که طی آن بهائیان یک خانواده مسلمان را قتل‌عام کردند که منجر به قتل یک زن و 5 کودک مسلمان شد. جسارت‌های بهائیان تا آنجا کشید که به‌گفته دکتر شمس‌الدین جزایری، وزیر فرهنگ رزم‌آرا، احمد یزدانی مبلغ بهائی و مؤلف کتاب «نظر اجمالی در دیانت بهائی»، طی نامه‌ای به آیت‌الله بروجردی، ایشان را دعوت به پذیرش بهائیت کرد!

پیام آیت‌الله بروجردی به محمد مصدق، در آیینه یک روایت
یکی از شیوه‌های مبارزاتی آیت‌الله‌العظمی بروجردی با بهائیت، آگاه‌سازی مقامات دولتی و صاحب‌منصبان کشوری، از تحرکات و اقدامات مضره آنها بود. ایشان حجت‌الاسلام والمسلمین محمد تقی فلسفی، واعظ شهیر را مأمور ابلاغ پیامی به دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر وقت کردند. فلسفی در خاطراتش، گفت‌وگوی خود با مصدق را اینگونه روایت می‌کند: «به او گفتم: شما رئیس دولت ایران هستید و الان بهائی‌ها در شهرستان‌ها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کرده‌اند، لذا مرتبا نامه‌هایی از آنان به‌عنوان شکایت به آیت‌الله بروجردی می‌رسد، ایشان لازم دانستند که شما در این‌باره اقدام بفرمائید. مصدق بعد از تمام شدن صحبت من، به‌گونه تمسخرآمیزی قاه‌قاه و با صدای بلند خندید و گفت: آقای فلسفی، از نظر من مسلمان و بهائی فرق ندارند! همه از یک ملت و ایرانی هستند!...»

مواجهه علنی آیت‌الله با فرقه بهائیت، پس از 28مرداد
پس‌ از کودتای‌ 28مرداد1332 و با افزایش قدرت آمریکا و انگلیس در ایران، نفوذ بهائیان‌ در دستگاه‌های‌ دولتی‌ گسترش‌ یافت‌ تا آنجا که‌ عبدالکریم‌ ایادی‌ (از خانواده‌ قدیمی‌ و متنفذ بهائی)، پزشک‌ مخصوص‌ و محرم‌ اسرار شاه‌ شد. حسین‌ فردوست با ارائه‌ اطلاعات‌ ارزشمندی‌ راجع‌‌به‌ میزان‌ نفوذ و قدرت‌ او در دربار، دولت‌ و ارتش‌ پهلوی، او را «سلطان‌ واقعی و بدون‌ تاج‌ و تخت»‌ و «راسپوتین‌ ایران» می‌نامد، که‌ بیش‌ از 80شغل‌ پولساز داشت. 
در این میان آیت‌الله بروجردی با ارسال پیامی به وسیله آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی (فرزند آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی از رهبران نهضت مشروطه) از شاه خواست تا فعالیت بهائیان را که در اغلب ادارات ریشه دوانیده‌ بودند، غیرقانونی اعلام نماید.  اوج منازعات روحانیت و دولت بر سر موضوع بهائیت، در سال1334.ش روی داد که افزون بر درگیر شدن آیت‌الله بروجردی و حجت‌الاسلام فلسفی و همینطور آیت‌الله سیدنورالدین شیرازی در آن، بسیاری از روحانیون و شخصیت‌های دیگر نیز، وارد عرصه مبارزه علیه بهائیت شدند.در این دوره آیت‌الله بروجردی در نامه‌ای به حجت‌الاسلام فلسفی، از او خواستند تا ضمن دیدار با محمدرضا پهلوی، اعتراض وی به این وضعیت را به گوش او برساند؛«بسم‌الله الرحمن الرحیم. به عرض عالی می‌رساند، چندی قبل از آبادان مکتوبی از بعضی وکلا  [ به] حقیر رسیده و اظهار داشته بودند که تقریبا اداره امور نفت آبادان با فرقه بهائیه شده. دیروز مکتوب دیگری از بعضی وکلا [به] حقیر نیز رسید که موید مکتوب اول بود. نمی‌دانم اوضاع ایران به کجا منجر خواهد شد. مثل آنکه اولیای امور ایران در خواب عمیقی فرو رفته‌اند که هیچ صدایی هر چند مهیب باشد، آنها را بیدار نمی‌کند. عاقبت امور ایران را، از این فرقه حقیر خیلی می‌بینم. به اندازه‌ای اینها در ادارات دولتی راه دارند و مسلط بر امور هستند که دادگستری جرأت اینکه یک نفر از اینها را که ثابت شده است قاتل بودن او در ابرقو 5مسلمان بی‌گناه را، مجازات نمایند، ندارند. نمی‌دانم با که باید صحبت کرد و با کدام ناقوس خوابیده‌ها را بیدار کرد. گمان ندارم اندک فایده‌ای مترتب شود. به کلی حقیر از اصلاحات این مملکت مایوسم!...»
آیت‌الله بروجردی پس از یک سلسله مکاتبات و پیام‌های شخصی برای نخست‌وزیران وقت و دیگر مقامات، هنگامی که بی‌تفاوتی آنها را به آن مسئله احساس کرد و حتی متوجه ارتباط بهائیان با مقامات دولتی شد، مذاکره با مقامات مملکتی را «لغو و بیهوده» دانست. این مسئله در نامه‌ای که به حجت‌الاسلام فلسفی ارسال کرده‌اند، به خوبی نمایان است:
«بسم‌الله الرحمن الرحیم. به عرض می‌رساند، مرقوم شریف واصل گردید. جوابی که داده‌اند، دال بر این است که ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه، از روی عمد و قصد است نه خطا و سهو. تظاهراتی که نادرا [از سوی دولت] مشاهده می‌شود بر آنها، فقط و فقط تظاهر و اغفال است نه حقیقت و این دستگاه یا آلت صرف و متحرک و بدون اراده و اختیار است یا به غلط مصلحت مملکت را در تقویت و موافقت منویات اینها تشخیص داده یا بعض چرخ‌های آن، مصلحت شخصیه خود را بر مصلحت مملکت ترجیح می‌دهد. به هر تقدیر مذاکرات [با دولت] در این موضوع را، لغو و بیهوده می‌بینم... .»

خطابه‌های پرشور فلسفی، علیه بهائیت و بازتاب‌های گسترده آن
در آن سال حجت‌الاسلام فلسفی با توافق آیت‌الله بروجردی و در ماه مبارک رمضان، مسئله بهائیان را در سخنرانی‌های مسجد شاه که به‌طور مستقیم از رادیو پخش می‌شد، مطرح کرد. علاوه‌ بر منبرهایی‌ که‌ در ماه‌ رمضان‌ از رادیو پخش‌ می‌شد، مرحوم‌ فلسفی‌ در تاریخ‌های‌ 16، 19 و 20 اردیبهشت‌ همان‌ سال، طی‌ مصاحبه‌هایی‌ با روزنامه‌ کیهان، نظریات، برنامه‌ها و انتظارات‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌ و دیگر علما و مردم‌ را تشریح‌ کرد. ایشان‌ بابیت‌ و بهائیت‌ را، ساخته‌ و پرداخته‌ استعمار و در خدمت‌ آن دانست‌ و راجع‌ به‌ تشنج‌آفرینی‌های‌ چند سال‌ اخیر بهائیان‌ در کشور، افزود: «براساس‌ لوحی‌ که‌ از این‌ فرقه‌ به‌دست آمده، به‌ آنان بشارت‌ داده‌ شده‌ که‌ در سال 1335ش، در ایران‌ به‌ قدرت‌ خواهند رسید، لذا این‌ تشنجات‌ از نظر آنان، مقدمه‌ و زمینه‌ قدرت‌نمایی‌ آنهاست...». وی‌ درباره‌ پیگیری‌ مسئله‌ خاطرنشان‌ ساخت؛«حضرت‌ آیت‌الله‌ بروجردی‌ و آیت‌الله‌ بهبهانی‌ و محافل‌ روحانی، نسبت‌ به‌ طرد فرقه‌ بهائی‌ از جامعه‌ ایرانی‌، توجه‌ کامل‌ دارند و پیوسته‌ با دربار، دولت‌ و مجلسین، برای‌ از بین‌ بردن‌ آثار آنها در تماسند. این‌ فعالیت‌ که‌ مورد توجه‌ افکار عمومی‌ است تاجایی‌ که‌ در مسلمانان‌ آرامش‌ خاطر به‌وجود ‌آید، دنبال‌ خواهد شد... .» 
با پخش سخنان مهیج و افشاگرانه فلسفی از رادیو، مردم یکباره خروشیدند و تظاهرات پرشکوهی علیه بهائیان به راه انداختند. رژیم شاه که انتظار چنین واکنش گسترده‌ای را از سوی مردم نداشت، ناچار با آنان همصدا شد و پیش از آنکه کنترل امور را از دست دهد، وارد عمل شد و مراکز بهائیان را قبل از تصرف از سوی مردم، اشغال کرد. به‌عبارت دیگر، مأموران نظامی و انتظامی با اشغال مراکز بهائیان نظیر حظیره‌القدس، از آنها در مقابل خشم ویرانگر مردم مسلمان حراست کردند! به دستور شاه، سرلشکر عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص بهائی او، مدت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید. در آن دوره حسین علاء نخست‌وزیر ایران، به خارج از کشور مسافرت کرده بود. آمریکا و انگلیس که نگران به خطر افتادن سرسپردگان خود بودند، دست به‌کار شدند و روزولت، نخست‌وزیر آمریکا، چرچیل نخست‌وزیر وقت انگلیس و نهرو نخست‌وزیر هندوستان و دیگران، طی تلگراف‌هایی از علاء خواستند که جلو این هیجان عمومی را بگیرند تا نگویند در ایران آزادی نیست! علاء از خارج با شاه تماس گرفت، که جلو این کار را بگیرد.

کلام آخر
مخالفت تاکتیکی پهلوی دوم با بهائیان را، به هیچ روی نباید جدی تلقی کرد، زیرا پس از فروکش کردن شور و احساسات مردم مسلمان، ارتباط شاه با بهائیان بیش از پیش گردید. دکتر ایادی نیز پس از 9 ماه اقامت در ایتالیا، به ایران بازگشت و قدرتش در دستگاه دولتی، دربار و ارتش افزون شد. آیت‌الله بروجردی نیز، هرچند از سال‌ها پیش دریافته بود که رژیم پهلوی به‌دلیل نفوذ بهائیان در دستگاه‌های دولتی و وابستگی رژیم به قدرت‌های خارجی، جرأت مقابله جدی با بهائیان را ندارد و چنان‌که در نامه‌نگاری‌های خود آورده بود، از دولت مأیوس شده بود، اما مبارزه شخصی خود را با بهائیان تا پایان حیاتش ادامه داد و این مبارزه، همچنان از دغدغه‌های اصلی او به‌شمار می‌رفت.
* منابع در سرویس تاریخ همشهری موجود است .

این خبر را به اشتراک بگذارید