• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
دو شنبه 16 اسفند 1400
کد مطلب : 155824
+
-

فراخوان/امان از در پارکینگ

داستان وارده
فراخوان/امان از در پارکینگ

 علی شیدایی

بچه مگه خواب و خوراک نداری؟مگه از صبح توپ کوبیدی به در پارکینگ خانه‌های مردم خسته نشدی؟! بعدازظهر بزرگ‌تر‌ها مشغول استراحت هستند.یک همسایه دیگر هم از پنجره ساختمان روبه‌رو با یک زیر پیراهن و موهای ژولیده بیرون می‌آید و تمام گفته‌های این همسایه را بدون اینکه بداند موضوع چیست تأیید می‌کند. دو نفری شروع کرده‌اند به بمباران شخصیت بچه‌های محل. آنها دارند به در پارکینگ‌های این دو همسایه که حکم دروازه‌های فوتبال دارد با توپ دولایه پلاستیکی شلیک می‌کنند. بماند این داستان فقط یک روز از روز‌های دهه 60 و 70 بود. نمیدانم چرا با تمام این مشکلات ما بچه‌های آن زمان هر روز این سناریوی تکراری را اجرا می‌کردیم و بالاخره آن همسایه‌ها هم که جزو داستان بودند و برای خود نقش قابل احترامی داشتند با ما کنار می‌آمدند. بسوزد پدر الگو نداشتن ما که دلمان خوش بود به این همسایه‌های الگو و روزگار چرخید و ما بازیگر‌های نقش بچه‌های فوتبالی بعد از 20سال قرار شد نقش‌های آن همسایه‌ها یا بزرگتر‌های قدیم را بازی کنیم.  بچه‌های جدید در پارکینگ خانه ما را به‌عنوان دروازه‌هایشان انتخاب کردند. چه محشری چه توپ بازی، هر از چند گاهی از سر کار می‌آمدم با آنها دو تا پاس کاری می کردم اما زندگی آن قدر جلوی بازیگری ما را گرفت که حتی نتوانستیم از پنجره به آنها نگاه کنیم.اینک که 48سال دارم و 2فرزند، دقت کردم نزدیک به 15سال است دیگر هیچ بچه‌ای در پارکینگ هیچ خانه‌ای را برای توپ بازی‌اش انتخاب نمی‌کند چه برسد به خانه ما ولی همین جا به شما قول می‌دهم که اگر برگردنند و در خانه ما را انتخاب کنند با شیرینی آنها را یاری می‌کنم و از اینکه افتخار داده‌اند و در پارکینگ خانه ما را در بین این همه در انتخاب کرده‌اند تشکر می‌کنم. البته اگر گوشی‌های هوشمند دست از سر بچه‌ها بردارد.

این خبر را به اشتراک بگذارید