چهارزانو کف مترو، تا نمایشگاه کتاب
پرسه در مصلی برای رصد کردن خدمات شهرداری
بهناز جلالیپور| خبرنگار:
در یک گُله جا شهر را جمع کردهاند. انگار که ماکتی است از وجب به وجب شهر، اما به قاعده یک بند انگشت. به چپ بچرخی، اتوبوس سلامت و پلیس ایستاده و طرف راست دفتر پست و خدمات حملونقل و شهربازی مستقر شده است.
بوی غذا هم از همه طرف میآید. از این سوی به آن سو هم ونها حاضر و آماده ایستادهاند و مسافر میبرند و میآورند، بدون آنکه چانه بزنی بر سر پول خرد و اسکناس درشت، شمال و جنوب مصلی را رایگان به هم میدوزند؛ بلکه این میان مردم از این انبوه کتاب بهرهای ببرند. نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، دوباره به جای قبلی خود در مصلی بازگشته و مرکز شهر فرصتی است برای رونق بیشتر آن.
مسافران، لطفا به طرف نمایشگاه
مخالفت پلیس با برگزاری نمایشگاه کتاب در مصلی موجب شد تا پارکینگها را از نمایشگاه حذف کند و از قبل هشدار دهد شهروندان برای رسیدن به نمایشگاه از خودروهای شخصی استفاده نکنند و تنها به وسایل حملونقل عمومی متوسل شوند.
دخترهای دانشجو کوله به دوش خود را در قسمت مخصوص بانوان مترو جای دادهاند. بعضیها هم یله شدهاند روی زمین و چهار زانو نشستهاند. صندلی خالی هم به چشمشان نمیآید. جایشان راحت است. در عوض در حال حساب و کتاب هستند که چقدر میتوانند خرید کنند و کدام غرفهها را اول بروند. مسافران دائمی مترو از این شلوغی و سر و صدا خستهاند. بهخصوص که یک گروه بزرگ از پسران دبیرستانی هم وارد شدهاند و قطار را روی سرشان گذاشتهاند. اما چارهای جز تحمل نیست. این را یک خانم میانسال میگوید و به اعلام ماشینی ایستگاهها دل خوش میکند که میگوید:«ایستگاه شهید بهشتی»؛ اینجا پایان خط این همهمه است.
انواع خدمات؛ فقط در کانکس و چادر
غرفههای ابتدایی هیچ کدام رنگ کتاب ندارند، در عوض از پایگاه پلیس و محل استراحت تا غرفههای حملونقل و پیک و پست کنار هم صف شدهاند. اورژانس و آتشنشانی هم هستند. حتی اژدر هم سیب زمینیهای داغش را آورده و پاکت پاکت پر میکند و بهدست مشتری میدهد. از همان ورودی چندنفری کیسههای پارچهای سازگار با محیطزیست را به مردم میدهند تا جایگزین کیسههای نایلونی کنند. هر کدام چنان بزرگ هستند که بتوانند چندین جلد کتاب را در خود جای دهند و بعدتر هم بتوان از آنها استفاده کرد، بلکه کیسههای نایلونی کمتر استفاده شود و طبیعت با همین سرعت فعلی در سراشیبی سقوط و نابودی تخته گاز نرود.
کنار همین ردیف کانکس، ایستگاه مادر و کودک هم رنگی رنگی درست شده. کانسکی با یک تخت کوچک و چند صندلی به قد و قامت بچههای 3 تا 5ساله و یک عروسک. فضایی کوچک تا مادران بتوانند بچههای نوزاد و کوچک را نو نوار و یا چند دقیقهای بچهها را سرگرم کنند تا برای راهپیمایی آمادهتر شوند.
چشمان تیز بین پلیس زیر عینک دودی
خانم چادری در استراحتگاه تکیه بر صندلی داده است. استراحتگاه چادری است که میتوان از شر آفتاب نجات پیدا کرد. خانم چادری عینک دودی بزرگی به چشم دارد و با لبخند حرف میزند. راستش از خستگی و گرما آنجا ننشسته، بیشتر همه جا را زیرنظر گرفته و خوب در حال رصد چپ و راست است. میگوید برای مأموریت آمده، آن هم از طرف پلیس آگاهی. میگوید برای حفظ امنیت و جلوگیری از سرقت آمده، مطابق آنچه جزء وظایفش است. باقی موارد در حوزه وظایفش نیست. برای سایر موارد مأموران پلیس دیگری حاضر هستند. خانم چادری با عینک دودی، از نمایشگاه امسال راضیتر است. میگوید شهر آفتاب خیلی دور بود و دسترسی به آن مشکل. غیر از آنکه چنین فضاهایی برای استراحت و خلاصی از آفتاب نداشت. مرکزیت نمایشگاه را مهم میداند تا همه بتوانند راحت به آن دسترسی پیدا کنند. البته ایراد نمایشگاه را نداشتن پارکینگ میداند. استفاده همه از مترو و اتوبوس و تاکسی را کمی سخت میداند، بهخصوص برای بازگشت و به همراه انبوهی کتاب در دست.
سواری رایگان با اتوبوس سلامت
اتوبوس سلامت در نمایشگاه جاگیر شده است. آقای منوچهر مصیب زاده، بهعنوان نماینده شرکت سپیدارج در اتوبوس حضور دارد و مسئول آن است. این اتوبوس گاهی در خیابانهای شهر هم مستقر میشود و آنها مجری طرحی هستند که از سوی دانشگاه شهید بهشتی و شهرداری هماهنگ شده است. آقای مصیبزاده میگوید: در اینجا به افرادی میانسال به بالا که از ناراحتیهای گوارشی رنج میبرند و یا نسبت به آن نگران هستند، کیتهای مخصوصی داده میشود که محتوی داروی پیدرولاکس است. این کیتها نیز رایگان در اختیار افراد قرار میگیرد و این فرصت را به آنها میدهد تا در خانه آزمایشFIT را انجام دهند. آنها میتوانند نتیجه آزمایش را درصورت امکان به اتوبوس سلامت بیاورند و یا بهصورت تلفنی اعلام کنند. گاهی نتیجه چنان است که فرد باید خود را به بیمارستان معرفی کند تا تحت درمان قرار بگیرد. بیمارستان طالقانی از قبل برای استقبال از این افراد خود را آماده کرده است تا درصورت نیاز آزمایش کلونوسکوپی انجام دهد.
استقبال از اتوبوس سلامت در این روزها خیلی خوب بوده، البته رایگان بودن خدمات هم در این استقبال بیتأثیر نبوده است. بهطوری که روزانه بیش از 200نفر به این اتوبوس مراجعه میکنند. هر کسی نگران قند و فشار خون است، فقط کافی است میان آزمایش و آخرین وعده غذاییاش 2ساعت فاصله باشد.
غرفهداران نظاره میکنند
داخل سالنهای کتاب، جمعیت دستی به کتابها میکشند و میروند. آقا سعید در غرفهای نشسته و به غرفه روبهرو نگاه میکند. مسئول آن غرفه هم همین کار را میکند و غرفههای کناری و روبهرو هم همینطور. آقا سعید از کم و کیف غرفه خیلی خبر ندارد. همسرش مدیر انتشارات است و برای اینکه هزینه یک کارمند از دوشش برداشته شود، او این نقش را در این 10روز ایفا میکند. میگوید خبری از خریدار نیست، از بس مردم پول ندارند.
فقط میآیند تا دور هم جمع باشند و خوش بگذرانند. دستههای چندتایی. گاهی روی سکویی خود را رها کردهاند و در حال خوردن سیبزمینی سرخ کرده یا ناهار و یا بستنی هستند. سعید آقا، پشت کتابها و روی زمین یک فضای یک متر در یک مترو نیم را آماده کرده و موکتی انداخته تا هر وقت خسته شد، آنجا استراحت کند. او مصلی را بهتر از شهر آفتاب میداند و میگوید: جمعیت، دسترسی راحتتری به اینجا دارد؛ بهخصوص برای بچههای مدرسهای، خانوادهها راحتتر به آنها اجازه میدهند تا به تنهایی به نمایشگاه بروند.
مترو هم چهار گوشه تهران را به هم دوخته و راحت میشود از این سر شهر به آن سو رفت. اما آنجا یک سفر تمام عیار بود. مردمی که کتاب خریدهاند آن هم انبوه و قرار است به شهرستان ببرند، از در شبستان که بیرون میآیند همه را تحویل پست میدهند که آنجا غرفه دارد و کتابها را بستهبندی میکند و در انتظار ارسال میگذارد. بعضی هم کتابها را با خود میکشند و باز در ونها سوار میشوند. دم ورودی مصلی هم تاکسیها منتظر ایستادهاند تا دربست راهی گوشههای دورتر شهر شوند.