• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
سه شنبه 3 اسفند 1400
کد مطلب : 154637
+
-

لقمه چرب مهربانی

عیسی محمدی

من کله و پاچه و زبانی شده‌ام
یک لقمه چرب مهربانی شده‌ام
مانند پلنگ رو به ماهت بودم
افسوس که لقمه سگانی شده‌ام

     
یک توده «هوای سرد»، آنم بودی
تو کنجد ِ خوب ِ روی نانم بودی
تا کل معابر دلم بارانی است...
وقتی که تو قهر با جهانم بودی

    
عاشق، تو کجا یافت کنی همچو منی؟
آخر چه شود سری به ما هم بزنی؟
اوکراین تو باید بشوم، شاید که- 
چون روس توجهی به سمتم بکنی

    
سیمان بگرفت و لیک آهن نگرفت
بیمار شدم، یک رگ از این تن نگرفت
مهر تو به من «سرعت اینترنت» بود
کم بود، ولی کسی به گردن نگرفت

    
ای دوست که همسایه من خواهی ماند
دارایی و سرمایه من خواهی ماند
هرچند که من حاکم این ذهن و تنم-
تو «دولت در سایه» من خواهی ماند

این خبر را به اشتراک بگذارید