اسدالله امرایی-مترجم
از سالهای گذشته بهعنوان علاقهمند به داستان در جلسات داستانخوانی و شعرخوانی شرکت کرده و میکنم. در واقع باید بگویم که خودم تجربه داستاننویسی ندارم و طبعاً خیلی نمیتوانم بهطور دقیق در اینباره نظر بدهم اما دوستان متعددی بودهاند که در این کارگاهها شرکت کردهاند یا کارگاه برگزار کردهاند. من نمونههای طرحهای داستانی را آنجاها میخواندم و بیشتر ناظر بیرونی بودم تا کسی که به هر حال در بطن موضوع دخیل باشد... منظورم چه بهعنوان کارآموز و چه بهعنوان مدرس است.
هوشنگ گلشیری و رضا براهنی کارگاهها و کلاسهایی داشتند که اشخاص مختلف در آن شرکت میکردند. یکی از شاخصترین کارگاهها، کارگاه داستانخوانی و داستاننویسی هوشنگ گلشیری بود. براهنی تا زمانی که در ایران بود، کارگاههایی برگزار میکرد و افرادی در آن شرکت میکردند. پس از آن افراد دیگری هم آمدند و کارگاه تشکیل دادند یا کلاس برگزار کردند و افرادی را تربیت کردند که ما شاهد بودیم آثارشان منتشر شده و موفقیت چشمگیری بهدست آوردهاند. در اغلب جلسات داستانخوانی و شعرخوانی که در جاهای مختلف برگزار میشد، شرکت میکردم که یکی دیگر از آنها کارگاههای داستاننویسی و داستانخوانی محمد محمدعلی بود. بعدها حسین سناپور هم چنین کارگاههایی برگزار کرد. این کارگاهها در شرایط و موقعیتهای مختلف انجام میشد. به واسطه آشنایی و دوستیای که با برخی از نویسندگان داشتم، در جریان کارهایشان قرار میگرفتم.
بحث تفاوت کلاس و کارگاه، قدری سخت است؛ چرا که عملکردشان گاه خیلی به هم شبیه است. کلاس داستاننویسی در چند پایه تشکیل میشود و هم مبانی را آموزش میدهند و هم تئوری داستان را. اگر شما مبانی و تئوری داستاننویسی را ندانید، در نوشتن داستان با مشکل روبهرو میشوید. برخی از شرکتکنندگان علاوه بر اینکه در کلاسها شرکت میکنند در کارگاههایی هم حضور به هم میرسانند و آثارشان را ارائه میکنند و کار صیقل داده میشود. گاهی وقتها ممکن است کل داستان را که در کارگاه خوانده شده، نویسنده با نقدهایی که مواجه میشود، به این نتیجه برسد که کل داستان را کنار بگذارد. من در انواع خارجیاش شاهد بودم که برخی نویسندگان آثاری را نوشتهاند که کلاس داستاننویسی، اثرشان را به یکدهم تقلیل داده است. بعدها که مرور میکنیم، میبینیم نقش آن استاد و ویراستار چقدر روی آثار این نویسنده تأثیر داشته است. نمیتوان به فرض امروز واکاوی کرد که چرا هوشنگ گلشیری در کنار داستاننویسی بهعنوان یک نویسنده تمامعیار، کارگاه داستاننویسی هم برگزار میکرد. من البته با هوشنگ گلشیری ارتباط خوبی داشتم اما این نزدیک بودن این اجازه را به من نمیدهد که درباره چرایی کارش پاسخ دهم. گلشیری نویسندگان زیادی را تربیت کرد که این نویسندگان امروز نقش فعالی دارند و در عرصه کار میکنند. نقش گلشیری را نمیتوان در برگزاری کارگاههای داستاننویسی و رونق و بالا رفتن کیفیت داستاننویسی ایرانی انکار کرد. یکی دیگر از این اشخاص جمال میرصادقی است. او، طی سالها آرامآرام نسلی از نویسندگان را تربیت کرده که هر یک برای خودشان وزنهایاند. به هر حال هوشنگ گلشیری داستاننویسی خودساخته و خودآموخته بود. گلشیری گمان نمیکنم خودش جایی کلاس داستاننویسی رفته باشد، یا دستکم من جایی نشنیدهام. بعضی از آدمها گویی داستاننویسی در وجودشان است. اشخاص در جُنگ اصفهان و تعامل با نویسندگان و مترجمانی که در جُنگ کار میکردند و همکار او بودند و بعدها در تهران در کنارش حضور داشتند، قطعاً بهتر از من میتوانند درباره هوشنگ گلشیری پاسخ دهند اما تا جایی که شناخت دارم، به گمانم او داستاننویس طبیعی بود؛ داستاننویسی که داستان نوشتن در وجودش بوده.
کلاسها و کارگاههای جمال میرصادقی نیز همچنان برقرار است. غیر از کلاسهایی که برگزار کرده، کتابهای متعددی هم در این زمینه نوشته است که هر یک درسنامهای برای داستاننویسان است. من به شکل مستمر اما در کارگاههای جمال میرصادقی حضور نداشتهام و بیشتر حاصل کار را دورادور دیدهام و رصد کردهام. جمال میرصادقی، نویسندهای است که خیلی مطالعه میکند و حوزه وسیعی از داستان را هم پوشش میدهد و انواع و اقسام داستانها را در کارگاههایش بررسی میکند اما من در هیچیک از کارگاههای او بهعنوان کارآموز حضور نداشتهام؛ چرا که همواره تصورم هم این بوده که آدم باید یا نویسنده باشد یا مترجم که من چون استعداد نویسندگی را در خودم نمیدیدم، سراغ ترجمه رفتم.
تعطیل شدن مجلات حتی در بخش ترجمه هم تأثیر داشت. وقتی 10مجله داشتیم، 10 امکان انتشار داشتیم. توقیف شدن و تعطیل شدن این مجلات به کارگاه داستاننویسی آسیب زد. ما پیش از اینها مجله گردون را داشتیم. مجله تکاپو، دوران، دنیای سخن و بسیاری مجلات دیگر را داشتیم که مجلات روشنفکری بودند و امکان چاپ داستان در این مجلات فراهم میشد؛ بسیاری از داستاننویسان آثارشان را یا از آنجا شروع کردند یا آنجا شناخته شدند. اگر بخواهید اسامی را نام ببرم، به فهرست بلندبالایی برمیخوریم. مجله بایا و کلک بود. حتی مجله ادبستان که هر یک گوشهای از کار را میگرفتند و ما نمیتوانیم نقش این مجلات را در رشد داستاننویسی نادیده بگیریم. امروز باید شماره کنید که چند مجله ادبی ماندهاند که شما میتوانید با خیل عظیم داستاننویسان امکان فراهم کنید و داستانهایشان را چاپ کنید. البته فضای مجازی هست اما شاید خیلی دیده نشود. البته معتقدم فضای مجازی در این زمینه به اندازه خود سهیم و دخیل بوده. صد البته ارتباطات خیلی راحت در کسری از ثانیه اتفاق میافتد و یک کتاب عظیم را دریافت میکنید. کتابی که منتشر شده یا نشده میخوانید یا به کتابخانهها و ناشران و نویسندگان بزرگ دسترسی دارید. در سالهای گذشته این امکان وجود نداشت. امروز این فضا ایجاد شده که شما میتوانید به راحتی ارتباط برقرار کنید و وقتی زبان این رسانه را میآموزید، کارتان را منتشر میکنید.
شنبه 30 بهمن 1400
کد مطلب :
154170
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/PN3kn
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved