• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
شنبه 30 بهمن 1400
کد مطلب : 154157
+
-

هدف محدود، انسان بی‌نهایت را اشباع نمی‌کند

هدف و معنای زندگی در گذری به کتاب «حرکت» مرحوم استاد علی صفائی‌حائری

اندیشه زندگی
هدف محدود، انسان بی‌نهایت را اشباع نمی‌کند

سیدمیثم میرتاج‌الدینی، روزنامه نگار

«معنای زندگی» از زمره حیاتی‌ترین مسئله‌های انسان است که «چرا بودن و چگونه بودن» او را توضیح می‌دهد. مسئله‌ای که شبیه هزاران موضوع دیگر در حراجی‌های جملات انگیزشی، بی‌حیثیت شده و همین، سخن گفتن از «معنای زندگی در نگاه و باور اندیشمندان» را دوچندان سخت می‌کند؛ چرا که ابتدا باید ثابت کرد میان کلمات ژرف‌اندیشان با هیاهوی زرداندیشان فاصله‌ای بس عظیم است و سپس اصل سخن بزرگان را از لابه‌لای نظرات و حتی سلوک‌شان استفسار کرد.

انسان همیشه تاریخ به‌دنبال معنا بوده است
اینکه دقیقا از چه زمانی انسان نیاز پیدا کرد به‌دلیلی برای بودن و ماندن بر صفحه گیتی، مشخص نیست اما حتما همیشه تاریخ انسان دنبال معنا و هدف زندگی بوده است؛ چرا که یافتن معنا و هدف، برای ایستادگی بر سر یک عمر زندگی پیچیده شده با رنج و سختی، ضرورت دارد. علاوه بر این انسان سینه‌ای چنان فراخ دارد که زندگی با تمام ریز و درشت، آن را پر نمی‌کند و همین است که او «چیزی بیش از تنوع و عصیان» را مطالبه می‌کند. اگر او سرگرم شود، عاقبت پوچی دوره‌اش می‌کند و در این میانه بعید نیست که به آغوش انتحار سر بسپارد؛ این همه یعنی انسان محتاج معنا و هدف است؛ هدفی که چرا بودن او را پاسخ بدهد تا چگونه بودن او نیز تصویری روشن بیابد. آنگاه انسان از وضع موجود خویش برای رسیدن به وضع مطلوب، حرکت را آغاز می‌کند. مرحوم صفایی (عین صاد) در کتاب حرکت، طرح خویش را از نقد وضع موجود پی می‌گیرد؛ نقدی مبتنی بر یک انسان‌شناسی ویژه که آن را فقط در چارچوب ادبیات صفایی می‌بینیم و سپس رشته این نقد، به ضرورت حرکت پیوند می‌خورد.

حرکت به روایت عین صاد
اکنون با این مقدمه باید گفت، سخن از طرح ایده کلی کتاب حرکت مجالی مفصل می‌طلبد. لکن می‌توان در حد بضاعت فعلی، کلمات این اندیشمند را در پاسخ به چیستی هدف زندگی مورد‌استفسار قرار داد. صفایی پس از طرح ضرورت حرکت، به جهت حرکت می‌پردازد. به اینکه غایت و هدف این حرکت کجاست؟ سؤالی که اگر از دیگران بپرسید، جواب‌های از پیش آماده و بسته‌بندی شده‌ای به شما تحویل می‌دهند؛ مانند کمال و تکامل، سعادت، قرب و... . عموم جواب‌ها نیز تولیدی اندیشمندان دینی است که البته به‌دنبال خود کلی سؤال دیگر درباره چیستی آنها مطرح می‌شود؛ چراکه هدف بایستی شفاف و واضح باشد تا بتواند رؤیایی را ترسیم کرده و افراد را در تحقق آن به‌دنبال خویش بکشاند. صفایی در همهمه این جواب‌های از پیش مهیا، ضمن نقد و بررسی آنها، با ادبیاتی دیگر از هدف سخن می‌گوید. او هدف زندگی را رشد قلمداد می‌کند و رشد را متفاوت از کمال می‌بیند.

بزرگ شدن انسان، جهت حرکت و هدف زندگی
از دیدگاه صفایی رشد به‌عنوان جهت حرکت و هدف از زندگی است. حتی استعدادهای به کمال رسیده و انسان‌های متکامل، باز به جهت‌دهی نیاز دارند؛ به رهبری و ارشاد. رشد هم به ساده‌ترین زبان یعنی بزرگ شدن خود انسان، نه ازدیاد علم و تکاثر امکانات و پیشرفت تکنولوژی و افزایش عشق و... . رشد و بزرگی «خود انسان» یعنی رشد هماهنگ. بدین توضیح که نباید انسانی ساخت با دستی 300متری و کله‌ای 200‌کیلویی. که اینگونه برای انسان وبال ساخته‌ایم و او را اسیر اضافات کرده‌ایم بی‌آنکه توان تحمل و حمل آنها را داشته باشد. 
«مادامی که انسان، رشد هماهنگ نداشته باشد و خودش زیاد نشده باشد، هر نوع زیادتی برایش جز رنج نخواهد داشت. مادامی که انسان خودش زیاد و بارور نشده باشد، اسیر و ذلیل قدرت‌ها و ثروت‌ها خواهد شد.» البته می‌توانیم بگوییم انسان مهم نیست. ازدیاد علم، تکنولوژی، قدرت و... مهم است اما از یاد نبریم که انسان اگر خودش بارور نشده باشد، به رشد نرسیده و تربیت نشده باشد، علم وبال او و حتی مضر بر جهان است. گذاشتن تیغ در کف زنگی مست، همان گذاشتن دکمه انفجار بمب اتم است در دست انسان رشدنایافته و این گرچه به‌معنای پیشرفت علم است اما خبر از رشد انسان نمی‌دهد.

فهم هدف زندگی؛ منوط به شناخت انسان
صفایی پس از طرح هدف کلی رشد، از زاویه‌ای دیگر به بحث ورود کرده و انتخاب هدف در زندگی را منوط به شناخت انسان می‌داند؛ چرا که نقش و هدف آدمی، در رابطه با قدر و اندازه و ارزش او است. سپس این هدف، مبانی طرح‌ریزی و نقشه‌ریزی او می‌شود؛ چون هر طرحی از هدفش شروع می‌شود و هدف انسان متناسب با درکی است که او از خود دارد. از این رو، برای تغییر هدف فرد یا جامعه، باید بینش آن فرد یا جامعه را نسبت به اندازه و ظرفیت و توانایی‌اش تغییر داد. همچنین «من اگر بدانم که هستم، می‌توانم بفهمم برای چه باید باشم» و این یعنی «معنای زندگی» را فقط می‌توان از راه شناخت انسان یافت.
پس راه تعیین هدف و یافتن معنای زندگی، از انسان‌شناسی و خودشناسی می‌گذرد. آن انسان‌شناسی‌ای که می‌آموزد اندازه انسان و استعدادهای او چقدر است و می‌آموزد این استعدادهای محدود در ترکیب با یکدیگر چه بی‌منتها می‌شوند و انسان بی‌نهایت، چرا باید هدفی محدود داشته باشد؟ هدف محدود، انسان بی‌نهایت را اشباع نمی‌کند ولو با تنوع‌ها چندصباحی سر او را گرم کند.
درنتیجه می‌توان گفت این قدر و اندازه انسان است که هدف او را می‌سازد و ما پیش از پرداختن به هدف از زندگی، بایستی بر ارائه بینش‌هایی همت گماریم که قدر و اندازه حقیقی انسان را نمایان می‌کند. صفایی در کتاب حرکت، پس از طرح همین مباحث حول‌محور هدف، به اصولی می‌پردازد که بینش آدمی را متحول می‌کند. از این‌رو کتاب «حرکت» در عین وجود نقد به آن، کتابی است درخور تامل برای یافتن پاسخ برای «بودن و چگونه بودن» و داشتن طرحی منسجم و منظومه‌ای دیدن و مرتبط دانستن مفاهیم دینی.

این خبر را به اشتراک بگذارید