• چهار شنبه 27 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 10 محرم 1446
  • 2024 Jul 17
پنج شنبه 21 بهمن 1400
کد مطلب : 153526
+
-

نمی‌خواستم فیلمم جواب همه سؤالات را بدهد

آرین وزیردفتری از تجربه ساخت «بی‌رؤیا» و چالش‌هایی که پیش رو داشته می‌گوید

گفت‌وگو
نمی‌خواستم فیلمم جواب همه سؤالات را بدهد

محمدناصر احدی- روزنامه نگار

«بی‌رؤیا» ساخته آرین وزیردفتری یکی از فیلم‌‎های جشنواره چهلم است که تماشاگرانش را به 2دسته کاملا موافق و کاملا مخالف تقسیم می‌کند. وزیردفتری می‌گوید از پرریسک‌بودن ساخت چنین فیلمی مطلع بوده، اما تعمد داشته که چنین تجربه‌ای را در سینمایی که فیلم‌هایش روزبه‌روز بیشتر شبیه به هم می‌شوند، پشت سر بگذارد. با وزیردفتری درباره مضامین فیلمش و فضای سینمای ایران که تماشاگران را به بی‌طاقتی عادت داده‌اند، گفت‌وگو کردیم.

 مضمون مرکزی فیلم شما هویت است که با موضوع اجتماعی مهاجرت گره خورده است. علاوه بر این، فیلم یک لایه روان‌شناختی هم دارد. با این حال به‌نظر می‌رسد که دغدغه اصلی فیلم همان موضوع هویت باشد.
ایده اولیه فیلم بیشتر منوط به همین مضمون هویت است. فیلم از عناصر ژانر روانشناسانه استفاده می‌کند، اما در درجه اول مسئله فیلم، مسئله هویت است و مسئله‌ای مثل مهاجرت هم ناخودآگاه با هویت گره می‌خورد؛ چراکه وقتی کسی تصمیم به مهاجرت می‌گیرد، یک‌جورهایی دارد در هویتش تجدیدنظر می‌کند و شاید با انتخاب فضای دیگری برای زندگی همان آدم سابق باقی نماند. فیلم سعی می‌کند با قصه‌اش سؤالاتی را درباره چیستی و چرایی هویت در ذهن مخاطب ایجاد کند، ولی می‌شود تحلیل روانکاوانه هم از آن ارائه داد. خودم ترجیح می‌دهم از منظر هویت به فیلم نگاه شود، هرچند فیلم با تحلیل‌های مختلفی مواجه می‌شود.

 مهاجرت موضوعی است که در چند سال اخیر در جامعه ما زیاد راجع به آن حرف زده شده است. انتخاب این موضوع برای فیلم‌تان به وضعیت کنونی جامعه و بایدها و نبایدها درباره مهاجرت‌کردن ربطی داشت؟
من خودم موافق رؤیا هستم که شخصیت اصلی فیلم است و دوست ندارد مهاجرت کند و دوست دارد هویتی را که همین‌جا دارد حفظ کند. در مقابل او، بابک شخصیتی است که ترجیح می‌دهد ‌به هر شکلی مهاجرت کند و برود. امیدوارم این قضیه در فیلم دیده شود. این مسئله کنونی جامعه ماست و من سعی کردم یک‌جوری این موضوع را با هویت گره بزنم که مخاطب فکر کند مهاجرت می‌تواند چه تأثیراتی داشته باشد و اگر شرایط برای یک آدم در مملکت خودش فراهم نباشد، زندگی‌اش چگونه پیش می‌رود.

 وقتی بحث هویت و مهاجرت پیش می‌‌آید، موضوع گذشته هم به میان می‌آید. کسی که تصمیم به رفتن می‌گیرد، باید گذشته‌اش را رها کند. این هم یکی دیگر از مضامینی است که می‌توان در فیلم تشخیص داد.
دیالوگی در فیلم هست که شخصیت زیبا از رؤیا می‌پرسد «آدم اگر گذشته‌اش را فراموش کند، باز هم همان آدم قبلی است یا نه؟» حداقل برای من این‌طوری است که بخش زیادی از هویت آدم از خاطراتش و آنچه در گذشته اتفاق افتاده، ناشی می‌شود و احتمالا تأثیر خودآگاه یا ناخودآگاهِ عوض‌کردن فضای زندگی و یک زندگی تازه ساختن می‌تواند این باشد که به‌تدریج گذشته محو و محوتر می‌شود.

 از واکنش تماشاگران به فیلم در سالن‌های مردمی خبر دارید که ارتباطشان با فیلم چطور بوده؟
چیزی که برای من خیلی جالب بود، این است که اکثر تماشاگرانی که می‌آیند فیلم را ببینند، از اول تا آخر فیلم را با تمرکز می‌بینند. البته به‌تدریج در طول فیلم تمرکزشان روی فیلم بیشتر می‌شود، چراکه تماشاگر ما کمی عادت کرده که بی‌تمرکز فیلم ببیند و در بعضی فیلم‌ها اگر یک‌جاهایی از فیلمنامه را از دست بدهی، مسئله‌ای نیست. من متوجه شدم هر چقدر که فیلم جلو می‌رود، تماشاگران دیگر با گوشی‌شان بازی نمی‌کنند و با تمرکز بیشتر فیلم را می‌بینند. اینکه واکنش‌شان بعد از فیلم چه هست، خیلی صفر و صدی است. یا خیلی ارتباط برقرار می‌کنند یا کمی پیچیدگی کار اذیت‌شان می‌کند. ولی تلاش خود من این بود که به دیگران یادآوری کنم که می‌شود فیلم ساخت و می‌شود فیلم جواب همه‌چیز را به مخاطب ندهد. ما در این سال‌ها عادت کرده‌ایم به یک مخاطب منفعل که باید با اطلاعات کامل از سالن بیرون برود، ولی جریان‌های دیگری در سینمای دنیا هست که اساس‌شان این است که بعد از فیلم هم به سؤالاتی از آن فیلم فکر کنی و شاید حتی دوباره به آن رجوع کنی. برای من مشخص است دوستان در نقدهایی که درباره فیلم می‌نویسند، اگر یک‌بار دیگر فیلم را ببینند، بعضی مشکلات‌شان حل می‌شود. مثلا یک دوستی نوشته بود که چطور است زنی که می‌خواهد در ابتدای فیلم از ایران برود، هنوز پاسپورت نگرفته است. درحالی‌که در شروع فیلم به این ماجرا اشاره می‌‌شود که رؤیا قبلا پاسپورتش را گم کرده و بعد دوباره درخواست داده است. حالا شاید آدم در بار اول به این اطلاعات توجه نکند.

 به قول شما تماشاگر ایرانی کمی بی‌طاقت است و با توجه به این موضوع، ریسک نبود که برای فیلم اول‌تان سراغ داستانی معمایی رفتید؟
واقعا ریسک بود. یک‌زمانی جشنواره فجر محلی بود برای فیلم‌هایی که وقتی اکران عمومی می‌شدند، ممکن بود واکنش‌های ضدونقیض بگیرند و اکران در جشنواره به بهتر دیده‌شدن این فیلم‌ها کمک می‌کرد. اما الان انگار مترِ جشنواره شده همان اتفاقی که قرار است در باکس آفیس بیفتد. از این نظر ساخت این فیلم ریسک بود و من هم از این ریسک آگاه بودم. در فضای فعلی، فیلم‌ها خیلی به هم شبیه شده‌اند و از دستمایه‌های مشابهی استفاده می‌کنند؛ هم در مصالح و هم در نوع پرداختِ این مصالح. انگار تکلیفت با فیلم‌هایی که قرار است ببینی تا حدود زیادی از پیش مشخص است. من فکر می‌‌کردم باید در حد خودم و در اندازه‌ای که بلدم، به این فضا واکنشی داشته باشم و خب تجربیاتی که در فیلم کوتاه داشتم، به من این اعتماد‌به‌نفس را می‌داد که می‌توانم قصه را جوری از کار دربیاورم که تماشاگر تا آخر بنشیند و تماشا کند. متن واقعا متن سختی بود و با هر اجرایی، فیلم چیز دیگری می‌شد.

 پس انتخاب این متن و نوع پرداخت فیلم را می‌شود واکنشی به سینمای روز ایران دانست؟
اصولا فیلمسازی برای من با چالش‌اش تعریف می‌شود. چند سال قبل امکانش مهیا بود که فیلمی بسازم، ولی آن را نساختم؛ چون احساس می‌کردم چالش خاصی برای من نداشت. من ریسک ساخت «بی‌رؤیا» را پذیرفتم و برایم جالب است که تماشاگران آن به دو سر طیف موافق و مخالف تعلق دارند.

 فیلم مشهوری بود که در نوشتن این فیلمنامه روی شما اثر گذاشته باشد؟
در استراتژی فیلمنامه، «بچه رُزماری» رومن پولانسکی خیلی برایم مؤثر بود، چون آن فیلم هم مقدمه نسبتا طولانی‌ای دارد و من می‌دانستم که فیلمنامه من هم نیاز به مقدمه‌ای طولانی دارد تا بتوانم کلی کاشت انجام دهم. در فیلم‌های متاخر هم، به فیلم «مادر» دارِن آرنوفسکی از نظر سبک و کاری که با تک‌شخصیتش و فضاسازی می‌کرد، خیلی فکر می‌کردم. گاردی در برابر تأثیرگرفتن ندارم و فکر نمی‌کنم سینما چیزی باشد که من بخواهم در سال‌2022 یا 1400 اختراعش کنم.

 تجربه هدایت همسرتان، خانم شادی کرم‌رودی، در فیلم چطور بود؟
ما با هم تجربه‌های کاری مشترک زیادی داریم و من خیلی از ایشان مشورت می‌گیرم، اما زمانی که در صحنه حضور داریم، تفکیک مسئولیت جدی داریم. ایشان مثل یک بازیگر عادی است و من هم در مقام کارگردان قرار می‌گیرم چون واقعا غیر از این هم نمی‌شود و مدیریتش سخت می‌شود.

 شما قبلا چند فیلم کوتاه ساخته بودید که اتفاقا تحسین هم شدید. احتمالا در آینده باز سراغ فیلم کوتاه می‌روید یا فکر می‌کنید چون در مسیر سینمای بلند وارد شده‌اید، فیلم کوتاه ساختن بازگشت به عقب محسوب می‌شود؟
نه، واقعا این دید را به فیلم کوتاه ندارم و اگر زمانی ایده جالبی داشته باشم، دوباره فیلم کوتاه هم می‌سازم. اما چون چند سال طول کشید تا مختصات ذهنی و فضای نوشتن برایم فیلم بلند شود، به همین دلیل به ایده‌هایی که فکر می‌کنم به درد فیلم بلند می‌خورد. ولی اگر زمانی ایده کوتاهی داشته باشم، به‌نظرم فیلم کوتاه، مدیومی حرفه‌ای است و می‌شود در آن فیلم استاندارد ساخت.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید