محمدرضا طالقانی - پیشکسوت کشتی
سال57 تازه کشتیگیر تیم ملی شده بودم و همراه 41نفر دیگر برای مسابقات جام آریامهر که بعد از انقلاب جام تختی نام گرفت انتخاب شدیم و به اردو رفتیم. یک شب همگی از اردو به منزل میرفتیم که خیلی زود متوجه شدیم در شهر تظاهرات است. وقتی برگشتیم بچهها گفتند درست نیست که حکومت در خیابانها مردم را به رگبار بسته و ما میخواهیم کشتی بگیریم. فردای همان روز با بچهها جلسه گذاشتم و قرار شد مسابقات را تحریم کنیم و کشتی نگیریم. صبح روز بعد وقتی از خوابگاه به سمت محل غذاخوری راه افتادیم دیدیم روی در و دیوار نوشتهاند: «قهرمانان به صف ملت پیوستند».
مسئولان فدراسیون وقت هم که میدانستند موضوع از کجا آب میخورد مرا از اردو کنار گذاشتند. من هم بلافاصله آمدم بیرون دفتر سرپرست اردو و فریاد زدم بچهها! مرا از اردو اخراج کردند. بچههای تیم هم که از صبح در جریان احضارم بودند همراهم شدند و یک حرکت خودجوش شکل گرفت که هر کسی نمیخواهد کشتی بگیرد از اردو خارج شود. وقتی لباسهایم را جمع کردم و از اتاق خارج شدم، دیدم همه بچهها در حال پایین آمدن از پلهها هستند.
از 42نفر اعضای تیم 37نفر اعلام کردند که کشتی نمیگیریم. بعد هم سوار چند ماشین شدیم و به امامزاده اسماعیل در حوالی دهکده المپیک رفتیم و دو رکعت نماز خواندیم. از آنجا هم به مجله دنیای ورزش رفتیم و در گفتوگو با سردبیر اعلام کردیم ما کشتی نمیگیریم.
مسئولان وقت فدراسیون کشتی جلسه گذاشتند و دیدند نمیشود جام را ادامه بدهند چون 5نفر بیشتر درتیم نمانده بود و به همین دلیل تیمهای خارجی هم از ایران رفتند و جام آریامهر به هم خورد. این نخستین حرکت اهالی ورزش ایران در مسیر پیروزی انقلاب بود.
بعد از لغو مسابقات جام آریامهر، حاج مهدی عراقی که بچه محل من و از یاران نزدیک امام(ره) بود، گفت حاج پهلوان یک سر برویم پاریس و من فقط یک کلمه «یاعلی» گفتم. برای رفتن آماده میشدم که مأموران ساواک به خانهمان ریختند و با لحن بدی گفتند تو مسابقات جام آریامهر را بر هم زدی؟ بعد هم مرا با دستبند به باغ شاه در میدان حر بردند. من 29روز در باغ شاه حبس بودم و شکنجه میشدم اما به عهدی که با امام بسته بودم پایبند ماندم و ذرهای از مواضعی که داشتم عقبنشینی نکردم. بعد از این ماجراها آزاد شدم و با حاج مهدی عراقی به پاریس رفتیم. یادم هست آن موقع خبرنگاران تازه خبر دستگیریام توسط ساواک را شنیده بودند و روزنامهها نوشتند چرا طالقانی را با دستبند به باغ شاه بردید. رژیم برای سؤالهایی از این دست جوابی نداشت و درمانده بود.
وقتی به پاریس رسیدیم ابتدا به منزل دکتر حبیبی و بعد هم به منزل امام در نوفللوشاتو رفتیم و همانجا ماندیم. یک روز حاج احمد آقا پیشنهاد دادند که بادیگارد خصوصی امام شوم و من هم در جواب ایشان گفتم «یاعلی». این مسئولیت را بر عهده داشتم تا دوم بهمن1357که به ایران برگشتیم و قرار شد کمیته استقبال از امام را ایجاد کنیم تا در روز 12بهمن مقدمات ورود امام به کشور مهیا شود.
12بهمن یک روز ماندگار در تاریخ معاصر ایران زمین است. یادم هست که صبح آن روز به خانه آیتالله طالقانی رفتیم و به اتفاق راهی فرودگاه شدیم. آن روز حاج محسن رفیقدوست محافظ فیزیکی امام بود و رانندگی هم میکرد. وقتی وارد فرودگاه شدیم حاج مهدی عراقی گفت برنامه تغییر کرده و قرار نیست که امام (ره) جلوی دانشگاه سخنرانی کنند. من هم با موتور به دانشگاه تهران رفتم و به تحصنکنندهها گفتم که امام (ره) اینجا نمیآیند. بعد هم به فرودگاه برگشتم و همراه امام با هلیکوپتر به سمت بهشتزهرا(س) رفتیم. آنجا جمعیت عظیمی در انتظار ورود امام بود.
امام بهمعنای واقعی ورزشکاران را دوست داشتند و یک انس و الفتی بین ورزشکاران و ایشان وجود داشت. بعد از اتفاقات 12بهمن، یک روز پشت در اتاق امام ایستاده بودم که حاج علیاکبر ناطقنوری گفت امام چندبار سراغ شما را گرفتند. من هم رفتم داخل اتاق و امام را بغل کردم. ایشان هم مرا موردلطف قرار دادند. بعد هم آقای ناطقنوری به امام گفتند محمدرضا در روز 12بهمن و بین جمعیت عظیم مردم از شما مراقبت کرد. امام در جواب ایشان گفتند من ورزشکاران را دوست دارم. من هم خندیدم و گفتم شما از همه بیشتر ورزشکار هستید و روزهایی که در نوفللوشاتو به ورزش صبحگاهی میرفتیم را یادآوری کردم.
امام با قلب رئوف و برخورد مهربانانهای که با ورزشکاران داشتند این قشر را در مسیر پیروزی انقلاب با مردم همراه کردند و همین وفاق و همدلی به سرنگونی حکومت شاه و پیروزی انقلاب سرعت داد.
سقوط جام آریامهر
در همینه زمینه :