• دو شنبه 8 بهمن 1403
  • الإثْنَيْن 27 رجب 1446
  • 2025 Jan 27
دو شنبه 18 بهمن 1400
کد مطلب : 153169
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/OY3gg
+
-

جنگ عاشقانه

یادداشت
جنگ عاشقانه

جواد طوسی- منتقد

در این جامعه  بیش از حد سیاست‌‌زده  ما آنقدر همه‌‌چیز با هم قاطی شده که خواسته یا ناخواسته باعث می‌شود نگاهی منصفانه و واقع‌بینانه نسبت به برخی رویدادهای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این دوران نداشته باشیم. با هر نگرش، سلیقه و جهان‌بینی نمی‌توان منکر این واقعیت شد که «سینمای جنگ» شکل گرفته در این ۴۳سال اخیر مهم‌ترین و متفاوت‌ترین ژانر سینمایی ما (با همه  اوج و فرود و انقطاع هر از‌گاهش) بوده است. در امتداد حضور کم و بیش متنوع شماری از فیلمسازان در گستره  این نوع سینما، جولان‌دهی پایمردانه و موقعیت تشخص‌یافته فیلمسازانی چون ابراهیم حاتمی‌کیا، رسول ملاقلی‌پور، احمدرضا درویش و محمدعلی باشه‌آهنگر را داریم. در این دهه نیز نرگس آبیار با «شیار۱۴۳» و منیره قیدی با «ویلایی‌ها» و همین «دسته‌ دختران» وارد این حوزه استحفاظی شدند تا نشان دهند «سینما سینماست» و زن و مرد نمی‌شناسد.
 اما در این یادداشت کوتاه می‌خواهم از فرصت استفاده کنم و با مقایسه اجمالی دو فیلم «موقعیت مهدی» هادی حجازی‌فر و «دسته‌ دختران» منیره قیدی و ذکر برخی بایدها و نبایدها، به آسیب‌شناسی «سینمای جنگ» بپردازم. به‌نظر می‌رسد هادی حجازی‌فر در نخستین تجربه بلند سینمایی‌اش با دستمایه‌ای جنگی، تکلیفش را با خود روشن کرده است. هدف اصلی او این بود که یک فیلم مستند داستانی «پرتره» با محوریت شهید مهدی باکری بسازد و لحن و قالب و شیوه بیانی‌اش را بر همین پایه استوار کرده است. نگاه کنیم به فصل‌بندی‌های هشت‌گانه‌ای که حجازی‌فر با عنوان «پرده» برای شیوه روایت‌پردازی انتخاب کرده  یا در کنار پرداختن به شهید حمید باکری، بر مرکزیت نمایشی مهدی باکری تأکید داشته است.
با این پیش‌فرض، شهادت حمید باکری را در لانگ‌شات می‌بینیم، ولی دوربین در مورد مهدی باکری مواجهه‌ای متنوع‌تر و تأثیرگذارتر دارد.
 نکته مهمی که به موقعیت مهدی ارزشی والا و جایگاهی متفاوت می‌دهد، نقش و اهمیت «خانواده» در کلیت فیلم است. این هوشمندی و برنامه‌ریزی از پیش تعیین شده می‌خواهد که تو با خانواده به سراغ فیلم جنگی بروی و شخصیت اصلی منتخب‌ات را در نقطه  وصل به خانواده تعریف کنی و با این تمهید فکر شده فیلم‌ات را از آن حالت مردانه غالب در فیلم‌های جنگی خودمان خارج کنی و به یک مخاطب‌شناسی گسترده‌تر برسی.
این نشانه‌های موفقیت‌آمیز را مقایسه کنیم با بلاتکلیفی آشکار خانم منیره قیدی در دومین تجربه جاه‌طلبانه جنگی‌اش دردسته‌ی دختران؛ فیلمی که می‌خواهد نگاهی نو و متفاوت به مقطعی حساس و ملتهب از تاریخ معاصر این سرزمین در اوایل شکل‌گیری جنگ داشته باشد، بیش از همه نیاز به یک فیلمنامه منسجم و پروپیمان دارد اما به عکس، می‌بینیم که خانم قیدی با دست خالی وارد یک فضای پرتنش جنگی شده و درتلاشی ناموفق خواسته تا این خلأ را با ایجاد موقعیت‌های حسی و عاطفی و صفیر بی‌امان گلوله و بمباران پیاپی دشمن متجاوز جبران کند. روی همین اصل، به جای بها دادن به قصه و روایت و شخصیت‌پردازی، قرار بوده از ابتدا تا انتها بیننده شاهد بمباران بی‌وقفه شهر خرمشهر و مقابله نیروهای بسیجی و افراد بومی با دشمن باشد(به یاد بیاوریم یک نمونه موفقش را درفیلم «کیمیا» احمدرضا درویش که فقط سکانس افتتاحیه را به نمایش چنین شرایط مهیب و پراضطرابی اختصاص داده و به‌دنبال آن قصه‌اش را در فضایی دیگر تعریف می‌کند). متأسفانه این روانشناسی بصری و صوتی نادیده گرفته شده که ایجاد اینگونه موقعیت‌های هولناک در یک جنگ نابرابر هر چقدر هم تأثیرگذار و جذاب و مرعوب‌کننده باشد، از یک جا به بعد(با حجم انبوه و مداوم انفجار،  بمباران و تیراندازی) می‌تواند دافعه‌آمیز و تکراری شود. اتفاقی که در دسته‌ دختران افتاده و به جای آنکه این «تجمع زنانه» حضوری سازماندهی شده، دراماتیک و حماسه‌ساز داشته باشد، پراکندگی و سردرگمی بر آن غالب شده و در نهایت وقتی از سالن خارج می‌شویم به‌دنبال مکانی آرامش‌بخش می‌گردیم تا روح و روانمان را با خوردن یک قرص اعصاب تسکین دهیم.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید