• یکشنبه 29 مهر 1403
  • الأحَد 16 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 20
سه شنبه 12 بهمن 1400
کد مطلب : 152646
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/kREA6
+
-

هرچی به تو تعلق داشته از بین رفته*

حمیدرضا محمدی- روزنامه‌نگار
 
با بازشدن درهای سینماها تا ساعتی دیگر و از بعدازظهر امروز، جشنواره فیلم فجر، 40 سالگی‌اش را جشن می‌گیرد. در همه این 4دهه، خیلی‎هایمان با آن خاطره ساخته‌ایم؛ با فیلم‌ها، با صف‌ها و با سینماها. برای بعضی از فیلم‌ها، از صبح خیلی‌زود یا تا نیمه‌های شب، ساعت‌ها در صف ایستادیم تا بلیت پیدا کنیم. در سرمای استخوان‌سوز نیمه دوم بهمن، سیگار کشیده‌ایم و همانجا، ایستاده یا نشسته، ناهار یا شام هم خورده‌ایم. حتی در همین صف‌ها، رفیق شدیم، عاشق شدیم و فارغ شدیم. 10‌روز جشنواره برای فیلم‌بازها، حال‌وهوای دیگری دارد.
 اما مایی که زندگی‌مان از 12تا 22بهمن هرسال در سینماها می‌گذرد، با خود سینماها چه بسیار خاطره که ساخته‌ایم. شاید چون تاریکی سینماها گوشه دنجی بود تا در تنهایی خود غرق و معطوف و مبهوت پرده نقره‌ای شویم؛ سینماهایی که دست‌کم تا یک‌دهه پیش، یا تک‌سالنه بودند یا اگر چندسالن داشتند، تنها کارکرد و کاربردشان آن بود که فیلم اکران کنند. آنها بماهو سینما بودند. از در که وارد می‌شدی، بلیت می‌خریدی، شاید از بوفه‌اش چیزی می‌خریدی و در سالن معمولی یا لژ، جایی برای خود پیدا می‌کردی، و برخی‌شان به‌خاطر معماری‎شان یا حتی بوفه‌شان، سر زبان‌ها بودند.
حالا اما سینماها دیگر حال گذشته را ندارند. جزئی از مجموعه‌های غول‌پیکر تجاری-اداری شده‌اند که اگرچه چندین‌سالن دارند و به همین درندشت‌بودن‌شان می‌نازند اما همین که باید از لابه‌لای موبایل‌فروش‌ها، طلافروش‌ها، لباس‌فروش‌ها و هزارویک خنزرپنزرفروشی بگذری و با آسانسور خود را به آخرین طبقه برسانی، حس سینما را از آدم می‌گیرد. سینماهای مدرن جزئی از یک کسب‌وکار بزرگ هستند که حتی اگر چرخ‌شان هم نچرخد، تغییر کاربری می‌دهند اما سینمادارهای اصیل، هست‌ونیست‌‎شان را به پای عشق‌شان ریخته بودند و به هرمستمسکی متوسل می‌شدند تا بمانند و بپایند. هرچند که خیلی‌هایشان هم نتوانستند دوام بیاورند و تعطیل شدند اما عجیب که صاحبان‌ تعدادی از آنها، هنوز هم حاضر نیستند بولدوزر به زیرشان بزنند.
سینماداری در گذشته نه یک عشق که یک حرفه بود و آدم حرفه‌ای می‌خواست. اما اکنون شاید سرمایه‌گذاران‌‌ سینماهای نونوار اصلاً ندانند آپاراتچی کیست و آپارات چیست. شاید چندی‌دیگر حتی کنترل‌چی بلیت هم دیگر موضوعیت نداشته باشد. آنها هیچ‌کدام‌شان، در جایی از سالن، نئون قرمزرنگی ندارند تا ممنوعیت استعمال سیگار را به تماشاگران یادآوری کنند. اما آن سینماهای خاطره‌ساز، هنوز بعضاً چنین‌چیزی را دارند و اگر هم نداشته باشند، بوی سیگار را تجربه کرده‌اند؛  سینماهایی که بلیت کاغذی‌شان، ممهور با شماره سریال قرمزرنگ و نام و نشان شهرداری بود و حالا از آن خبری نیست. اگر به سینماهایی که در جشنواره امسال، از سینمادوستان میزبانی می‌کنند، نگاهی بیندازید، نشانی‌شان، واقع‌شدن در یک «مجتمع» را نشان می‌دهد و یا در پسوند نام‌شان، «مال» یا «سنتر» دارد. اما از سینماهایی که از دهه‌40تا به امروز، دارند کار می‌کنند و فیلم نمایش می‌دهند، آستارا، ماندانا، فرهنگ (سیلورسیتی قدیم)، استقلال (امپایر قدیم) و بهمن (کاپری قدیم) مانده‌اند. و البته آزادی را هم که ترکیبی از سینماهای شهرفرنگ و شهرقصه سابق است، چون صرفاً کاربری سینمایی دارد، می‌توان در این میان گنجاند. آن سینماها که روزگاری، کوچک‌ترین‌هایشان هم کمتر از 700تماشاگر را در خود جای نمی‌دادند، حالا به سالن‌های نُقلی تبدیل شده‌اند که بیشتر به فضایی برای نمایش خصوصی می‌مانند تا سالن سینما. همه اینها را گفتم تا بگویم سینماهای جدید که محصول عصر سرمایه‌داری و مصرف‌گرایی هستند، دیگر حال قدیم را ندارند. شاید به همان مال‌ها و سنترها هم برویم اما تنها می‌رویم که فیلم دیده باشیم تا از جهان پرهیاهو و پرزرق‌وبرق بیرون به آن سالن تاریک پرت شویم. دیگر پیاده‌رو مقابل سینما و معماری و بوفه و خیلی چیزهای دیگر، برایمان حال سابق را ندارند. شاید هم گریز و گزیری از آن نباشد، این ویژگی روزگار ماشینیسم است؛ دوران فست‌فودها؛ زمانه تعجیل در همه‌چیز.
* دیالوگی از فیلم
«سینماپارادیزو» ساخته جوزه تورناتوره

این خبر را به اشتراک بگذارید