ابراهیم افشار- روزنامهنگار
1- حشمت نتوانست سیگار را ترک کند. او را درد 4گل پروییها از پا درآورد. رفت که برخلاف قولش نهضت ضددخانیات را به سخره بگیرد و دوباره سیگار را با سیگار پیوند بزند. با خود میگفت وای اگر داور، پنالتی دوم بازی با هلند را الکیالکی توی کاسهمان نگذاشته بود، ما این شکلی زهوارمان درنمیرفت. حشمت آن شب عریضهای تسلیم کمیتهفنی جامجهانی1978کرد که خطا بیرون زمین رخ داده بود اما کی به حرف او گوش میکرد. حالا هر ویدئوچکی درد او را در دبی تازه میکند. شاگردان او حتی ویدئوی خالی هم نداشتند که شب قبل از بازی، «رگبار» یا «صادق کرده» یا «قیصر» را بگذارند تویش و یک دل سیر نگاه کنند و تخلیه شوند.
2-آن روزها تلویزیون یک ایران، نخستین جدول پخش زنده مسابقات را به روزنامهها فرستاده بود و کلی آدم بینوا فقط بهخاطر همین جدول ناقابل، روزنامههای عصر را از دکهها به غارت بردند. حالا قهوهخانههای تهران که تا دیروز پاتوق معرکهگیرها و نقالها بودند یک تلویزیون کمددار خریده بودند که بازیکن سیاه و سفید را به اندازه یک هسته گلابی نشان میداد و سر همین آپشنها در هنگام پخش بازیها از مشتری لبریز میشدند. اتحادیه سخنپراکنی اروپا اعلام کرده بود که تمام بازیهای جامجهانی برای نخستین بار به وسیله ماهوارههای مخابراتی به اقصینقاط جهان پخش مستقیم میشود. کم مانده بود با شنیدن این خبر از شادی قمصور شویم. شب افتتاح جامجهانی1978در خیابانهای تهران پرنده پر نمیزد. روزنامههای ایران تخمین زدند که 10میلیون نفر این مراسم را مستقیم از تلویزیون تماشا کردهاند؛ شبجمعهای سوت و کور بود که رستورانها به مشتریانشان اعلام کردند نهایتش تا ساعت 8:30سالن را ترک کنند. این تازه زمانی بود که بازارسیاه مشتریان قهوهخانههای تلویزیوندار جنوب شهر آغاز میشد. شعار علیه ملوانان آمستردام و روتردام به آسمان
هفتم میرسید.
3-نخستین حریفمان در آرژانتین1978تیم قدرقدرت هلند بود که قبل از بازی با ایران، در یک بازی تمرینی در آرژانتین تیم مندوزار را با 9گل شکست داده و چشمزهری از ستارگان ما گرفته بود که نپرس. بدبختی اردوی هلند این بود که تمام بازیکنانش از غیبت یوهان کرایف، افسردگی گرفته بودند؛ این را ارنست هاپل همهجا میگفت. توپچیهای ایرانی هم که تاریخساز شده بودند حالا برای آموختن لغات کلیدی زبان کشور میزبان در آرژانتین برای اینکه گلیمشان را بتوانند در مندوزا و کوردوبا از آب بیرون بیاورند دنبال معلم میگشتند. گرچه نهایتش فقط دوتا لغت را حفظ کردند. 2کلمه خطابی مهم «آمیگو و سنیور» را که میدانستند در آرژانتین تنها پل ارتباطیشان میتواند باشد و به سرعت برق و باد، آن 2واژه را بهعنوان نخستین کلمات آرژانتینی یاد گرفتند. آمیگو معنی دوست را میداد اما «سنیور» به مفهوم مودبانهتر «آقا» بود. آقا هم که فقط در شأن هلموتشوئن، مربی آلمان بود. همان هلموت بزرگ که فراق 2ستاره بزرگ تیمش بکنبائر و گردمولر عین خیالش نبود و بهعنوان مدعی قهرمانی باید در نخستین بازی افتتاحیه به مصاف لهستان میرفت که میگفتند «بازیکنان ما عین شیر گرسنه در باغوحش منتظر باز شدن درهای قفس هستند تا رها شوند و حریفان را بدرند.» تیمی که آنقدر میدوید تا همه را مستاصل میکرد. برخلاف خشونت آنها اما در اردوی ایتالیا بازیکن غمگینی بود که اندوه چشمانش را عکاسهای جهان همچون چشمان مونالیزا تصویربرداری میکردند؛ «پائولو روسی.» روزنامهها مینوشتند بین او و تمام بازیکنان ایتالیایی شکرآب است.
4-حالا همه فکر و ذکر ایرانیها این بود که در جام78چه خواهند کرد و از قضا برخی جماعت جوگیر برای پیروزی بر هلند چنان مطمئن و مصر بودند که روزنامه اطلاعات نوشت:
«از صد تلفن رندوم که به شهروندان تهران زده 80درصد به پیروزی ایران بر هلند رأی دادهاند و 20درصد به باخت و مساوی ایران.» اما به محض آغاز شدن بازی، حالشان گرفته شد. برای چنین مردمی حرفهای ارنست هاپل، رهبر تیم هلند مهم نبود که علنا به خبرنگاران گفته بود دروازه ایران را به توپ خواهند بست تا معدلگل بهتری بهدست بیاورند، حتی تهدیدهای فرواردهایشان که برای گلباران دروازه ناصر حجازی همقسم شده بودند. مردم ایران در فضا زندگی میکردند و با گلباران شدن دروازهشان مقابل هلند از خوابی گران بیدار شدند. روز بازی با هلند کبیر، ایران حال و هوای متفاوتی داشت. درحالیکه در اردبیل برف شدیدی باریده و از طرفی هم تبریز را سیل برداشته بود، جنوب ایران در چنان گرمای وحشتناکی میسوخت که مردم بهخاطر گرمازدگی سر از بیمارستانها درمیآوردند. نصفشب یکشنبه نیمه خرداد مردم تا صبح بیدار نشستند تا تقابل یک تیم محلی با نایبقهرمان جهان را ببینند و حظ کنند. فحشهایی که آن شب در زبان مردم امیدوار بر زمین ریخته شد معادل فحاشی یکسالهشان بود.
5- شب بازی با هلند اما بیشتر از همه، این پنالتیهای بازیکنان ایران بود که مردم را عصبی کرد. در پنالتی دوم هلند که با بیاحتیاطی آندرانیک بهدست آمد حشمت معتقد بود که خطا در بیرون محوطه رخ داده و اگر این پنالتی رخ نمیداد ممکن بود نتیجه عوض شود. بعد از بازی، 2تیم ایران و هلند سر میز شام در یک رستوران سانفرانسیسکو با هم نشستند و شام میل کردند. خبرنگارها نوشتند این یک ضیافت بیدردسر و فاقد انتقام بود؛«با آرامش تمام و بیگلایه و کاملا دوستانه.» اما در مصاحبه مطبوعاتی بعد از بازی بود که رودی کرول، ستاره هلندی به سنگینی توپ اشاره کرد و گفت «ما با چنین توپی اصلا تمرین نکرده بودیم.» پرتقالیپوشهای هلندی میگفتند که ما گمان میکردیم ایران را حداقل با 6گل میبریم اما ایران پرتلاش نشان داد. درد شکست از هلند وقتی تکمیل شد که اسکاتلندیهای اوباش و سیاهمست حتی به ممد بوقی هم رحم نکردند. پلیس آرژانتین شب بازی تیم آنها با ایران، 6نفرشان را دستگیر کرد. نامردها طفلی ممدبوقی را تنها گیر آورده و آنقدر زده بودند که صدای بزغاله میداد. تازه وقتی به بچههای تیم ملی ایران رسید اظهار شعف کرد که «آقا شانس آوردیم پلیس آرژانتین به موقع رسید.» آنها چنان از تساوی با ایران شاکی بودند که به چند رستوران سر زده، شام لمبانده و پول شامشان را نداده، گریخته بودند. در چنین شرایطی بود که یکهو توی راه، با دیدن بوق هفتسر ممدبوقی، روی سرش ریخته بودند و دِ بزن! او فقط میگفت:«آمیگو! یتیم گیر آوردین؟!»
ممد بوقی را بزن آمیگو!
در همینه زمینه :