• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
شنبه 9 بهمن 1400
کد مطلب : 152201
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/jRDjY
+
-

وضعیت امروز شهرها؛ حاصل بی‌توجهی به جزئیات

درنگی بر شکل‌گیری شهرهای جدید

اندیشه‌های خیابانی
وضعیت امروز شهرها؛ حاصل بی‌توجهی به جزئیات

حسین گنجی- روزنامه‌نگار

جزئیات، شکل دهنده جهان ما و به‌صورت طبیعی شکل‌دهنده زندگی ما و وضعیتی که در آن قرار داریم هستند. این جزئیات است که آدمی را مشتاق یا رنجور، آرام یا ملتهب، مایل یا بی‌میل به زندگی می کند. به‌خصوص که آنقدر جزئی هستند که نمی‌توانی درباره‌شان حتی حرف بزنی ولی می‌دانی همه‌چیز از کجا و چه چیزهای آب می‌خورد و عموماً بر زبان آوردنشان سخت است و برای همین است که عموماً جدایی‌ها، جدایی از گروه دوستان، جدایی از همسر، جدایی از شغل و حتی جدایی از آرزوها و از آن هم عمیق‌تر و کلان‌تر، جدایی از سرزمین را نمی‌توانید به دیگران توضیح دهید و اگر توضیح هم می‌دهید آن را به گردن کلان داده‌ها می‌اندازید و از گفتن جزئیات تأثیرگذار صرف‌نظر می‌کنید؛ زیرا دلایل آنقدر کوچک، جزئی و پرتکرار هستند که ترجیح می‌دهی از گفتن آن صرف‌نظر کنید ولی از ندیدن‌شان و بی‌اهمیت‌دانستن‌اش، هرگز. این همان چیزی است که ما را در برابر یک اثر هنری قرار می‌دهد و ما را می‌تواند همراه یا مشتاق یا حتی متنفر از آن بسازد. به‌خصوص اگر آن اثر برای میکل‌آنژ یا داوینچی یا هر هنرمند برجسته‌ای باشد که در به تصویر کشید یا خلق کردن یا به جهان عرضه کردن هر اثری، جزئیات برایش از هر چیزی مهم‌تر است؛ زیرا هنرمندان، نویسندگانی هستند که از جزئیات به کل می‌رسند و از کلمات به جمله و ازجمله به ترسیم تصویرهایی که ما را در یک وضعیت اشتیاق و جذب‌شدگی قرار می‌دهند. آنها حساس‌ترین موجودات جهان هستند که قدر تک‌تک جزئیات و اجزای تشکیل‌دهنده محیط و جهان ما را می‌دانند. شاید دلیل تنهایی عمومی‌شان و ضد‌اجتماعی‌شدنشان هم همین اهمیت دادن به جزئیات باشد.

هزاران هزار ارجاع کوچک برای مفهومی بزرگ
شما را دعوت می‌کنم به ۱۷۰۰ سال پیش، حوالی اوایل دوران پادشاهی ساسانیان و ظرف آب (قمقمه) نقره با نقش‌های طلاکاری‌شده که از جزئیات بسیاری ساخته شده است. یا کمی هم دورتر حتی، یعنی حوالی ۳۰۰ تا ۵۰۰ سال پیش از میلاد، در موزه بریتانیا و درست در برابر ارابه‌ طلایی چهار اسب متعلق به دوران هخامنشیان که فقط ۱۸سانت طول دارد و نشان می‌دهد هنرمند آن اثر چقدر در آن سال‌ها و با آن ابزار و امکانات به جزئیات شکل‌دهنده آن ارابه توجه کرده است. یا چرا آنقدر دور شویم؟ آیا تا‌کنون در برابر اثری از علی‌اکبر صادقی، نقاش چیره‌دست ایرانی، قرار‌گرفته‌اید یا تا‌کنون خود را به تماشای اثری از داوود زندیان، این نقاش بی‌نظیر دعوت کرده‌اید و یا همین 2هفته پیش به نمایشگاه سیامک فیلی‌زاده، در گالری ایرانشهر با عنوان «چیزی به نام داستان بزرگ وجود ندارد» رفته‌اید. قدری از تجسمی بیرون بیاییم، حتما که به تماشای تعزیه در زندگی رفته‌اید و این همه جزئیات شکل‌دهنده یک روایت تاریخی- مذهبی را مشاهده کرده‌اید.
این همه و بسیاری دیگر شاهد مثال این گزاره‌اند، که به هزاران اشاره و ارجاع کوچک و جزئی و گاهی از نظر دیگران کم‌اهمیت و پیش‌پا افتاده می‌پردازند تا ما را در برابر مفهومی بزرگ، عمیق‌تر و گم‌شده قرار دهند. هنرمندان همچون نویسندگان به ما نشان می‌دهند که همانطور که انسان از میلیون‌ها سلول ساخته شده است و هر کدامشان در شکل‌گیری ما نقشی برابر با میلیون‌ها سلول دیگر دارد، جزئیات نیز به همان مقدار در زندگی ما تعیین‌کننده و دارای اهمیت و ارزش هستند، به‌گونه‌ای که همین جزئیات است که می‌تواند زندگی ما را مثل یک داستان خوش‌خوان و یک اثر هنری مجذوب‌کننده و پراهمیت شکل داده و به دیگران معرفی کند یا آنکه به شکل غیرقابل‌تحملی ما را معرفی کند.

شهر است و میلیون‌میلیون مسئله جزئی
شهر برای هر انسان و برای هر ساکن و مهاجر و مسافر آن از این جنس است. تشکیل شده از میلیون‌میلیون مسائل جزئی است که بخش بزرگی از آن در اختیار ماست هر چند اگر یک‌سری کلیات در اختیار ما نباشد. اگر شما نیز این روزها با مفاهیم بزرگ‌ و کلانی مثل وطن، توسعه، اخلاق و چند کلان نگاه دیگر دست به گریبان هستید و نمی‌دانید چرا بعضی چیزها از یک جایی به بعد ماهیت خود را از دست می‌دهند و تبدیل به مفاهیمی که انگار از بنیاد دیگر با آنها نسبتی ندارید و آنها را نمی‌شناسید، شده‌اند، شما را به قدم زدن در شهر و فکر کردن به جزئیات تاریخی که ما را به امروز رسانده است فرامی‌خوانم. هنر که بسیار کارآمد است، اگر به فرض، به هیچ کار امروز زندگی انسان نیاید، به‌کار رسیدن به آرامش و موضوعی برای توجه و روشی برای تماشای جهان پیرامون ما می‌آید.
‌ نمی‌توانید به خانه اشاره کنید‌ و در عین حال دستگیره در را، آینه همیشه گرد نشسته را، گلدان شمعدانی با گل‌های جوانمرگش را، قفسه بی‌نظم کتاب‌های خوانده و نخوانده را، کنترل تلویزیون رنگ و‌رو رفته را، پله لب پریده راه‌پله را، ظرف‌های کثیف تلنبار شده روی ظرفشویی را، فرش بیم قرمز زغال به جان گرفته را و حتی قاب عکس پدر کنار قاب عکس برادر را به یاد نیاورید. همانطور که اثر هنری، یا یک روایت داستانی، یا یک خانه، تاریخ و وضعیت امروز یک شهر نیز از همین جزئیات و انبوهی دیگر از همین جنس است که شکل می‌گیرد و ذره‌ذره به ذهن و بیش از آن به روح ما رخنه می‌کند و امروز و آینده ما را رقم زده، باعث میل به زندگی در آن یا گریز آن را حاصل می‌شود. نمی‌شود به شهر و خانه ارجاع داد و به یک آدرس اکتفا کرد و فکر کرد به چیزی با مفهومی بلند و پر از جزئیات، اشاره کاملی شده باشد و ما بتوانیم بفهمیم شهر ما و خانه ما کجاست و چرا در چنین وضعیتی قرار دارد.
همانطور که وقتی از نقاشی‌های علی‌اکبر صادقی حرف می‌زنیم، نمی‌توانیم به اینکه آنها از تصویرسازی اسطوره‌های ایرانی شکل گرفته‌اند بسنده کنیم و به خطوط و تصاویر انسان‌های فراوان و خشونت و خیال سرشار و جزء‌جزء پر‌اهمیت که در جای‌جای آن بوم نشسته است، بی‌تفاوت و بی‌اشاره بمانیم. وقتی خانه این است، وقتی اثر هنری این است، وقتی زندگی این است، پس تو فکر کن شهر برای ما دارای چه وجوه جزئی و قابل‌تأمل و دارای ارزش و اهمیتی است و چقدر جزئیات ریز و‌ درشت و چقدر ارجاعات کوچک و بزرگ برای ما در تصویری که از مفهومی به نام شهر، زادگاه و وطن حاصل می‌شود، می‌تواند تأثیرگذار یا راضی‌کننده باشد، آن هم برای کسانی که سال‌هاست بر آن زندگی کرده‌اند و از تک‌تک سنگ‌هایی که به زیر پایش رفته است، تصویر، درد، آوا، شوق، نشانه و ایماژ به ذهنش مخابره می‌شود؛ به‌خصوص اگر مثل تزئین یک خانه، یا ترسیم یک اثر روی بوم، یا به تحریر درآوردن یک داستان، برای او ایده‌هایی در سر داشته باشد، و بخواهد آن را پر و بال و شاخه و برگ بیشتری بخشد.

ترک شهر یعنی ترک انبوهی از اشارات و جزئیات
همین است که وقتی شهری را ترک می‌کنید، نه یک سرزمین را به نیت زندگی در سرزمینی دیگر، بلکه انبوهی از اشارات، ارجاعات و جزئیات را ترک کرده و از دست داده‌اید و برای همین برخی تاب‌نیاورده و شکست خورده به زادگاه بازمی‌گردند. زیرا جزئیات بسیار را همچون پارامترهای زیادی را در یک تحقیق، درنظر نگرفته‌اند و این در نتیجه‌گیری اثر داشته است. وقتی از جزئیات دست می‌کشید و کلیات را ملاک قرار می‌دهید یعنی تصمیم گرفته‌اید بر چیزهای بسیاری چشم بپوشید و در برابر یک اثر هنری بایستید و بدان توجه نکنید، مثل جایی که در آن زندگی می‌کنید و بدان اهمیت نمی‌دهید. انگار که در موزه لوور باشید و نخواهید مونالیزا را ببینید و اگر آن را هم ببینید نخواهید به لبخندش توجه کنید، و اگر به لبخندش توجه می‌کنید مفهوم و معنای آن برایتان هرگز محل پرسش و کنکاش نباشد. شاید تمامی آورده آن سفر شما همان لحظه‌ای باشد که بی‌تفاوت یا توجه از کنار آن گذشته‌اید.

آینده شهر در گروه عنایت به جزئیات
شهر و آینده آن و آینده هر کدام ما به چنین توجهاتی همواره نیاز داشته است و فکر می‌کنم، در کمترین صرف فکری، در بی‌توجهی کامل به آینده خود، به آینده شهر و زادگاه قرار داشته‌ایم. جایی که در آن زباله ریخته‌ایم و از نظافت آن ناراضی بودیم، جایی که در آن ساخت‌وساز بی‌ضابطه کرده‌ایم و از وضعیت نابسامان ساخت‌وساز در آن ناراضی هستیم، جایی که در آن با خودروی شخصی و تک‌سرنشین و برای مسیرهای که حمل‌ونقل عمومی وجود داشته است فراوان بهره جسته‌ایم و نسبت به ترافیک و شلوغی و آلودگی آن مدام در حال اعتراض هستیم. آیا در بی‌توجهی به همین جزئیات از مای شهروند و بخش کوچکی از جامعه بگیر تا آن مقام مسئول بالادست، همین شهر را نساخته است و امروز ما را با انبوهی از مشکلات آن روبه‌رو نکرده است؟ ما چقدر به اصلاح خود برخاسته‌ایم و براساس چه تلاشی انتظار روز و خانه و شهر و وطن و روزگار بهتر داریم؟ آیا بهتر نیست پیش از آنکه به همسایه، به پاکبان، به راننده تاکسی، به انبوهی موتوری‌های این روزهای خیابان‌ها و یک وضعیت کلی اشاره کنیم به‌خودمان و جزئیات رفتار روزانه خودمان فکر کنیم و از اصلاح برخی جزئیات به فکر اصلاح یک وضعیت کلی برسیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید