خیابان به مثابه گالری
حسین گنجی - روزنامهنگار
جهان پیرامونی ما جهان تصویر است. مادامی که توان تماشا داریم، علاوهبراینکه از دیدن تصاویر گریزی نخواهیم داشت، همواره سعی میکنیم بخش محبوبمان را از این جهان تصویری به نوعی بهشکل خاطره یا بهشکل متن یا بهشکل روایت و در سده اخیر هم بهشکل هنر ترسیم کنیم. از میان هنرها، عکاسی براساس همین میل و علاقه، ازیکسو، آمده است که بخشهای ممتاز یا محل اشاره این جهان تصویری ما را ثبتوضبط کند و ازسویدیگر، میخواهد در کنار زبانهای مختلفی که انسان برای گفتوگو و ابراز نظر و روایتگری دارد، زبان تصویر را همچون ابزاری برای بیان درونیاتمان از جهان بیرونی برگزیند.
اگر نگوییم تمام جهان تصویری امروزیمان در شهرها خلاصه میشوند، باید اذعان کنیم، بخش معظم این کلاژ بزرگ ذهنی حاصل همین روزمرگیهای شهری است و اگر نگوییم تمام جهان شهری زندگی معاصرمان را این خیابانها و گذرگاهها به یکدیگر متصل کردهاند و شکل دادهاند، باید بگوییم که سهم بزرگی از پازل تصویری ما را از زندگی همین خیابانها شکل دادهاند یا به یکدیگر متصل کردهاند.
شهر و خیابان،2 مفهوم جداییناپذیر و پررنگ در زندگی انسان معاصرند که هر روایتی بهنوعی از آن شروع یا با آن پایان مییابد. همانطور که در ابتدای متن اشاره شد، زندگی انسان از تصویر و تماشا گریزی ندارد، تماشای خیابان هم برای انسان شهرنشین ضرورتی اجتنابناپذیر است. با چنین مختصاتی از دامنه نفوذ شهرها در زندگی و ذهن ما و نقش تعیینکننده خیابان در چنین اتمسفری، پیداست خیابانها که هر چه اسمهایشان تغییر کند، گویی شخصیتشان دچار تغییر نمیشوند، در شهری به نام تهران با این ابعاد متنوع فرهنگی و هویتی، همچنان از نفوذ روایتی و استنادی بالایی برخوردارند که قدمزدن در هر کدامشان به قدمزدن در یک گالری میماند.
خیابان از این منظر یک دارایی ارزشمند و شاخص برای شهری است که هنوز نتوانسته یک روایت منسجم از خود بهدست مخاطباش بدهد. نمایشگاه گروهی عکس «انقلاب؛ پوشه سوم» در گالری آریا از پس 2 پوشه و تجربه پیشین خود یعنی پوشه شریعتی و پوشه ولیعصر بر آمده است. اینجا محل تاملی از این منظر است که به ما چنین دارایی عظیمی را در قالب یک نمایشگاه و اصطلاحا پوشه نشان میدهد. کار زیبنده و حرفهای رامیار منوچهرزاده، کیوریتور این نمایشگاه در کنار دیگر عکاسان و هنرمندان در این 3 پوشه تصویری را به مخاطب میدهد تا دیگر به سادگی از خیابان عبور نکند و خیابان را نه یک معبر که به شکل یک مقصد نگاه کند.
خیابانهایی که با تمام خدشههایی که بهآنها وارد شده، شخصیت قابل اتکا در روایت شهری دارند و توانستهاند یکی از وجوه استنادی برای درک بهتر شهر و مناسبات انسانی، اقتصادی، هنری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن و مردمانش باشند.
مفاهیمی مثل متن به حاشیه، مثل جنوب به شمال، مثل گذر به توقف، مثل اجتماع به ضداجتماع، مثل رونق به رکود و مثل بسیاری دیگر از مفاهیم دو قطبی و دیگریسازی در خلال چنین خیابانهایی گره میخورند و گاهی از یکدیگر منفک و روشن میشوند.
چه در مدیوم عکس و چه در دیگر مدیومهای هنری، و حتی از منظر جامعه شناختی و اندیشههای شهری، این 3 خیابان از چنان پتانسیلی برخوردار هستند که قطعا در یک یا 2 نمایشگاه و در قالب چند دیواریک گالری قابل واکاوی، جستوجو و نمایش نباشند و همچون چشمهای در دشت تهران که میتوان تا سالها و از منظرهای مختلف از آن برداشت داشت، میتوان بارها و بارها به آنها رجوع دوباره کرد. کما اینکه درباره خیابانها مجلات مختلفی مثل آنگاه و دالان از وجوه مختلف پرداخته و کتابهای پژوهشی بسیاری به آنها نگاه کردهاند. هنوز هم یک از هزار گفته شده است، زیرا خیابان قطعه ای در اهمیت یک شهر است. هر چه رسوخ بدنه اجتماعی در آن بیشتر باشد، قدرت روایتگری و معنا بخشی و استخراج بیشتری در خود دارد. خیابانهایی که هر هنرمند یا بهتر بگویم هر شهروند با بکرترین سوژهها و اندیشهها و زبان و روایتهای تکرارناپذیر میتواند ما را به او متوجه سازد و مخاطبش را با زاویههای تازه از نگاه به زندگی شهری و توجه به خیابان، و در بطن آن به انسان، شگفتزده کند.
هنرمندان این پوشه نگین فیروزی، سبا صفایی، نگار محسنی، هدیه خزائی، ثنا احمدیزاده، فرزانه رضایی، پارمیس حکیمی، کاوه زهدی، عرفانه روزگرد، گلناز زیبندهخو، امیرهادی شیرازی، یاسمین وفایی، سحر خزائی، امین وزیری، امیربهادر بیات و مهران خوشنویس بودند که هر یک به روایتی شخصی و البته تعمیمیافته از نگاه به خیابان رسیدهاند. نگاهی که شاید با نگاه شمای مخاطب خیابان یک دست باشد یا نباشد ولی غیرقابل انکار و کنار گذاشتن خواهد بود.