از جنس اصالت نقاشی
نگاهی به نقاشیهای عباس نسلشاملو در نمایشگاه پالیدن که در تالار اینجا دایر است
مرتضی کاردر- روزنامهنگار
عباس نسلشاملو از پدیدههای نقاشی سالهای اخیر است که نقاشی به نقاشی و نمایشگاه به نمایشگاه پیش میآید و تمایز خود را به رخ میکشد و جایگاه خود را در میان نقاشان امروز پیدا میکند. او طبیعت را دستمایه خلق نقاشی کرده است؛ طبیعتی که محصول دخالت انسان در پهنه بکر آن است؛ طبیعتی که در نقاشیهای او کمکم از حضور گاهوبیگاه انسان خالی و به متروکه تبدیل میشود، هرچند نقش انسان در آن بهجا مانده است.
اما وجه تمایز او اینها نیست، چه بسیاری از نقاشان سالهای اخیر محیط پیرامون و طبیعت و متروکهها را دستمایه کار خود قراردادهاند و از خیلی جهتها شبیه به هم نقاشی میکنند. عباس نسلشاملو طبیعت را از چشمانداز خود میبیند و طبیعتی خلق میکند که ساخته خود اوست و اشیا و اجزای نقاشیهای خود را از جاهای گوناگون میآورد و کنار هم مینشاند و تلفیق میکند، مثل اشیائی که در گوشهای از طبیعت رها شدهاند و سازههایی که در دل طبیعت بکر جا خوش کردهاند و یا مهمانان تازه طبیعتاند و یا سالهاست که جزئی از چشمانداز طبیعت شدهاند یا زبالههایی که طبیعت را میآلایند و باز هم به ناگزیر دیگر جزئی از طبیعت به شمار میروند.
طبیعتی که او تصویر میکند بیشتر از آنکه حاصل ازدحام عناصر آشنای طبیعت در نقاشی مثل درختها، جنگلها و... باشد طبیعتی است که از عناصر طبیعت عاری است و خلوت است و انگار طبیعت نیست و بیشتر زمینهای است برای اینکه ردپای انسان را طبیعت پیش چشم بگذارد.
اما وجهتمایز او کمی بیشتر از اینهاست؛ مثلاً دقتی که او در خلق جزئیات به خرج میدهد و بافتها و پسزمینههایی که خلق میکند و رنگهایی که برای خلق جزئیات کوچک و بزرگ بهکار میبرد که محصول ساعتها آمیختن رنگهاست و رنگهایی که روی رنگها مینشینند و کنار گذاشتن نقاشی و بعد دوباره رنگهای تازهای که روی رنگهای قدیمی مینشینند تا به نتیجه نهایی برسند و لذتی به تماشاگر دست بدهد که فراتر از تماشای نقاشیهای معمولی و منظرهنگاری و نقاشی و رنگآمیزی خلقالساعه بلکه محصول ساعتها و روزها و ماههای متمادی است؛ چیزی از جنس اصالت نقاشی.
خاستگاه عباس نسلشاملو مثل همه نقاشان اصیل طراحی است. کارهای بزرگ نمونههای کوچکی در نمایشگاه دارند و نقاش آنچه را در چشماندازهای دور و بومهای بزرگ بهدست داده پیشتر در کارهای کوچک، با دقت و مهارت، طراحی کرده است.
باز هم بهنظر میرسد وجهتمایز او بیشتر از اینها باشد؛ خلق منظرههایی از طبیعت یا پیرامون که اغلب واقعگرایانه بهنظر میآید و گاه مثل نقاشیهای واقعگرایانه یا نقاشیهای واقعگرای عکاسانه میتوان به سراغ آنها رفت و گاه بهنظر میرسد واقعیتی که خلق میکند فراتر از واقعگرایی رایج و متعارف است و از چشماندازهای گوناگون نظری و تاریخی میتوان با آنها مواجه شد و قرائتهای گوناگونی از آنها بهدست داد.
نقاشیهای عباس نسلشاملو برای من نقاشیهای محمد خلیلی را تداعی میکند که طبیعتگراست و واقعگرا اما طبیعتگرایی و واقعگرایی او فراتر از رویکردهای رایج در نقاشی است و چشماندازهای متروکهای از دل طبیعت میسازد که بیشتر ساخته ذهن نقاش است و اشیا و اجزایی را به نقاشی میآورد که بهراحتی کنار هم نمینشینند و دقتی در خلق جزئیات و آمیختن رنگها و عناصر گوناگون روی بوم به خرج میدهد که محصول آزمون و خطای بسیار است تا رسیدن به کمالی که نصیب هر نقاشی نمیشود.
آخر اینکه عباس نسلشاملو در خلق چشماندازهای دور و بزرگ مهارت بیشتری دارد. به تعبیر سینماییتر در لانگشات موفقتر است و هنوز در مدیومشاتها و کلوزآپها و نماهایی که نزدیکتر میشوند راه برای رسیدن دارد.