• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
یکشنبه 12 دی 1400
کد مطلب : 149814
+
-

سقط‌شدگی و جوان‌مرگی در خنداننده‌شو

سقط‌شدگی و جوان‌مرگی در خنداننده‌شو

ابراهیم افشار - روزنامه نگار

1‌. راستش حالا که این خنداننده‌شو شبکه نسیم می‌تواند برای ما افسرده‌دلان پریشان‌احوال، گاهی به‌منزله گریزگاهی یا پناهگاهی یا تخلیه‌گاهی تلقی شود و کمی خودمان را عادت دهیم به اینکه می‌توانیم در اوج اندوه‌گردی‌، با تماشای کمدینی گمنام، فرش را گاز بزنیم و استعدادهای غریزی چهارگوشه مملکت را به تماشا بنشینیم؛ پس این داوران هذیان‌گویش چرا کوفت‌مان می‌کنند که تمام لذت طنزجویی‌مان تبدیل به واگویه‌ای از غرغرهای درونی شود که نه، این جوان‌مرگی در دنیای طنز را سر پایانی نیست و طبق معمول، این شبه‌روشنفکران، بیشتر از اینکه برای توسعه طنز در یک جامعه عبوس جان بدهند، خود در نقش سد سکندر ظاهر می‌شوند.این مثلث هذیان‌گو که تکلیف خودشان هم با خودشان مشخص نیست چه رسد به حوزه تخصصی طنز شفاهه که در این خاک، ریشه‌ای ازلی و‌ابدی دارد و هرگاه به مانع شبه‌روشنفکران برخورده، بخش عظیمی از آفرینندگی خود را از دست داده است. مثلثی فاقد دانستگی‌های‌ آکادمیک درباره طنز ایرانی که تئوری‌های خودساخته را تبدیل به ضدتئوری می‌کنند و بن‌بستی می‌آفرینند که طنازان جوان را به عقیمی می‌کشاند. مثلثی که یک جا به بهانه اینکه طنز باید منطق داشته باشد به بی‌منطق‌ترین شکل خود طنزهای سوررئال را زیر سؤال می‌برند و نافهمی خود را نسبت به دنیای پیچیده طنز شفاهی عریان‌تر می‌کنند. مثلث بی‌نمک و لجوجی که حتی از قواعد طنز سیاه خبر ندارد و جوری ظاهر می‌شود که انگار فقط رئالیسم شلم‌شوربای طنز بی‌خطر ایرانی است که باید حق نمایش داشته باشد. گاه کمدینی را به‌خاطر اینکه چرا سوژه طنز خود را از روابط پر از کنایه پدران و مادران و عموها و پدربزرگ‌ها و الباقی اقربا گرفته‌اند سکه یک پول می‌کنند و تنها یک شب بعد، خودشان برای استندآپ‌کمدینی که داستان رابطه کپی‌شده «پدر و فندک پسر» را روی سن آورده جرواجر می‌شوند. جوری که تکلیف‌شان با خودشان هم مشخص نیست. خطاب به یک کمدین یزدی که از قضا اضطراب صادقانه و سادگی‌اش به غافلگیرکنندگی طنز تخیلی‌شاهکارش کمک می‌کند استرس او را مانع طنزآفرینی تلقی می‌کنند و پدر طنز درخشان او را درمی‌آورند و فردایش به یکی دیگر که خیلی راحت ظاهر شده است می‌توپند که شما دیگر خیلی ریلکس هستی. در همین حال، داوری که خود از فرط استرس نمی‌تواند دو کلمه فارسی راحت به زبان آورد و جملات را می‌جود و نیاز به زیرنویسی درخشان دارد، به‌شدت در اضطرابی ویرانگر غرقه است با نقطه ضعف خود سلاحی می‌سازد تا به جنگ کمدین دلپذیر شهرستانی که لبریز از دل آشوبه است برود. پسرک یزدی حق دارد جلوی چشم میلیون‌ها بیننده کمی تپش قلب بگیرد اما در عین حال، از همان استرس خود نردبامی می‌سازد که به صداقت و جذابیت کمدی او می‌افزید. اما شما چه؟ این ادا و اطوارهای روشنفکری چیست که ازش آویزان شده‌اید؟ متن‌ها ضعیف‌اند؟ خب بروند به گروه نویسنده‌ها کمک کنید. دیگر چرا این‌همه هاختوم واختوم؟ 

2.  ‌حالا اصلا فرض می‌کنیم که همه اینها هذیان‌گویی من است. یعنی هیچ‌کس نیست به این آقای رامبد جوان بگوید که برادر من! شما در طول این‌همه سال چقدر توانستی برنامه‌ات را در راه توسعه دادن به سوژه‌های رنگارنگ و متنوع‌پیش ببری که حالا گیر دادی به اینها که متن‌شان کپی از روی هم است و چیز درخشانی ندارد. خواهشا با شبه‌نقدتان، این 2دقیقه خندیدن ساده را هم کوفت‌مان نکنید.به‌نظرم آقای ژوله که خیلی هم دوستش شاید داشته باشم این جمله را قدیم‌ها شنیده باشد که تئوریسین‌های بزرگ دنیای طنز در تحلیل این حوزه بی‌قرار، به این نظریه بازدارنده پرداخته‌اند که عالم طنازی در همه جای دنیا معمولا بر مبنای یک مربع استوار است که اضلاعش را «قومیت، جنسیت، سیاست و نیز آیین‌ها و تابوها» تشکیل می‌دهند. خب الحمدلله در طول تاریخ این خاک پرگهر، دریچه این چهارضلع‌ که به روی طنزآوران و طنزسازان بومی چندان باز نبوده و طبیعی است که طنازان‌مان به‌خاطر همین فقدان‌ها، یا مجبور به کلیشه‌گرایی‌های مرسوم شده‌اند و یا عمری مجبور بوده‌اند در هذیان‌سرایی مالیخولیایی خود پیرامون خط قرمزها و یا در فرمالیسم پریشان‌گوی خود، دست و پا بزنند تا مخاطب به فهم ناقص خود چیزی از منظور سخت آنها درک کند. شما که از تمرکز کمدین‌هایتان در انتخاب سوژه پدر و مادر به ستوه آمده‌اید مگر چقدر اجازه شلتاق‌های زبانی و سوژه‌ای به آنها می‌دهید و قیچی‌هایتان دنیای امنی برای شیرین‌زبانی آنها می‌سازد؟ شما حتی طنز سیاه آنها را با سرکوبی به‌نام بی‌منطقی می‌کوبید و به سخره می‌گیرید که اساس در همه اعصار نردبام بزرگی برای دنیای طنز به‌حساب آمده و اساسا اغراق‌های ناباورانه و تخیلی، بخشی از دنیای طنز است.به‌طوری که ویرانگرترین طنزهای سوررئال هم می‌تواند در ظاهر از هیچ منطق ریاضی برخوردار نباشد اما در عین حال هم از منطق خاص فرمالیستی خود استفاده کند.

3.  ‌من گاهی از خدا می‌خواهم سببی فراهم کند که هر ایرانی در اندرون خود بیش از آنکه یک دانه رامبد جوان داشته باشد حاوی یک ملانصرالدین عصیانگر باشد. شما به‌عنوان مدیر یک برنامه طنز، با آوردن لبخند به‌صورت هر آدم پریشان‌حالی، دین خود را ادا کرده‌ای، اما چه‌کسی گفته که شما و آقای معجونی و بقیه از شایستگی‌های قضاوت فوق‌تخصصی این دنیای پیچیده برخوردارید؟ داورانی که نه‌تنها در نقد آکادمیک این دنیای ساحرانه که حتی از درک قواعد طنز شفاهه ایرانی (که خرده‌فرهنگ‌ها و پیچ و خم‌های تاریخی خاص خود را دارد) عاجزند و با پارادوکس‌های مسلم خود در ارائه تئوری‌های هرشبه درباره ساختمان طنز، مخاطبان خود را به جزجگر وامی‌دارند. گاهی سکوت در امر قضا، به‌خاطر همین اندک لذت‌جویی که ما از این جوانان به‌شدت مستعد می‌بریم از هر سخنی برنده‌تر است. ما همچنان که در ایران 80 میلیون منتقد سیاسی مطلق‌گرا داریم ماشاالله در حوزه طنز هم برای خودمان یلی هستیم! یعنی با وجود هزاران طنزآفرین مکتوب و شفاهی، حتی یک منتقد جدی در حوزه طنز نداریم. آنکه خود به لطف صابون مراغه توانسته تبدیل به سلبریتی شود که نمی‌تواند دیگران را به قضاوتی اکمل مهمان کند درصورتی که می‌توانست متن‌های کمدین‌ها را تا حد اعلا ارتقا دهد، به‌نظرم باید در حاشیه این آموزه‌ها برای جوان‌های خلاق، از پیشینه دنیای طنز شفاهی ایرانی نیز گفته می‌شد که از ملانصرالدین آغاز و در قرینه «هردمبیل و هردم‌کلنگ» پایان می‌یابد. درباره ابدیت آنها همین بس که اکنون ملانصرالدین در دنیای طنز اساطیری ما حضور دارد اما آن دو کاراکتر میدان حسن‌آباد در خاطر هیچ‌کدام از شمایان نیست. استعدادها را با وراجی‌های میانمایه، سقط نکنید؛ بگذارید خود مخاطبان، ترازو در دست، به قضاوت سلاطین فردای طنز بنشینند. من هنوز دارم به دنیای آن آقاپسر یزدی می‌خندم.

این خبر را به اشتراک بگذارید