به جهنم، به بهشت
محمد برمایی - کارشناس خانواده
در جستوجوی مفهوم راه، به آنسوی ناپیدای انگارههایمان میرسم! آنجا که هر رفتنی آمدنی ندارد! آنجا که خودکرده را تدبیر نیست! آنجا که چاه و چاله میشود مقصد خیلیها بیآنکه کک بقیه بگزد و آنجاهای دیگر.
راستش من از آن دست آدمهایی نیستم که راه به سمت خیر و شر را یکطرفه بدانم؛ درواقع این خصوصیت مسیرهای تعاملی است، بدهبستان با خداوند یا ابلیس پر از رفت و برگشت است که همین برو بیاها میشود زندگی واقعی ما!
«راه» این کلمه ساده ۳حرفی همه زندگیمان میشود آنجا که میخواهیم برای خودمان تعریفاش کنیم یا برای فرزندانمان تبییناش کنیم یا برای اهالی جامعهمان ترسیماش کنیم؛ اگر خللی هم در شناخت باشد مطمئن باشید زاویه کم در شروع، دهها درجه انحراف میشود از مقصد.
این بلای جان جامعه ماست که برخی فکر میکنند میتوانند ضامن راه درست بقیه باشند، ولی اینطور نیست! تنها ضامن مسیر یکیک ما، خودمان و خداوندمان است.
روراست بگویم که رفتنها پر از برگشتند! چه در مسیر درست چه مسیر غلط... پس این گزاره اشتباه را از ذهنمان پاک کنیم که راه غلط بازگشتی ندارد.
از دریچه نگاه متعادل و واقعنگر، خیلی از ما دچار تصمیم اشتباهیم؛ تحصیل غلط، ازدواج غلط، تربیت غلط، رفتار غلط، ارتباطات غلط، رفاقتهای غلط و نگاههای غلط. ما دچار جولان لجبازی در راههای غلط هستیم! که این غلطبازیهای ناشی از سطحی شدن، مهارتگریز شدن و دنیایی شدنمان زیر پوست زیستمان هست تا آن درجههای انحراف از مقصد در زندگی را بیشتر کند.
ولی اگر بخت یارمان باشد میشویم صاحب تجربه! و بهواسطه طعنه و زخم محیط! این تجارب از گذشته، میشوند برچسب بر پیشانیمان! مطلقه، معتاد، دزد و نابهکار، بیکار، سادهلوح و... .
ما اساسا آنان که اشتباه رفتهاند را از چاله به چاه هل میدهیم تا تمام شوند و ساکت؛ چون اشتباه کردهاند و تاوان اشتباه هم نابودی است! اصلا هنر ما همیشه این بوده است که مردم را از بهشت به بهشت ببریم و بلد نیستیم مسیر جهنم به بهشت را هم نشان دهیم؛ چه بسا خودمان هم راه درست زندگی را اشتباه رفته باشیم!
اصل حرف من این است که برخی از ما وظیفه داریم راهنما باشیم ولی لیاقتش را نداریم. مردم ما از دستهای بهسوی مقاصد مقدس دراز شده دور میشوند و با حرف من و تو به بهشت رهسپار نمیشوند؛ چون دوست دارند اهل تجربه باشند حتی به غلط.