• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
سه شنبه 30 آذر 1400
کد مطلب : 148773
+
-

یلدای میرزا بابا

یلدای میرزا بابا

سارا کریمان

یلدا سنتی دیرینه است که جزئیات، عناصر تصویری و نمادهای آن در طول تاریخ را از هنر هخامنشی تا آثار هنری معاصر می‌توان جست‌وجو کرد؛ سنتی ریشه در باورهای کهن که در نسبتی عمیق با طبیعت به‌سر می‌برد؛ نقوش تکرار‌شونده در هنر هخامنشی با مضمون نبرد شیر و گاو در تخت‌جمشید که به غلبه نور بر تاریکی یا همان یلدا تعبیر می‌شود و انواع نشان‌هایی که به آیین میترائیسم و مهرپرستی ارتباط دارد به نوعی در ستایش نور و تکریم گاهِ پایان یافتن تیرگی بر روشنی هستند؛ از آن جمله می‌توان به نقش‌مایه گردونه مهر یا چلیپا و مجسمه‌های میترا که خنجری بر پهلوی گاو نر(ورزا) فرومی‌کند، اشاره داشت. بدیهی است سنتی که چنین عمیق در تاریخ و فرهنگ یک سرزمین نفوذ یافته جایگاه و موضوعی مستمر برای هنرمندان قرار می‌گیرد؛ بنابراین آثاری با این موضوع از هر دوره حاوی پیام‌هایی از فرهنگ و زیبایی‌شناسی آن زمان است. مضمون یلدا را در نقاشی‌های قاجاری نیز می‌توان پیگیری کرد که بیشتر در قالب چیدمان‌های طبیعت بی‌جان از عناصر سفره یلدا خلق شده‌اند، طبیعت بی‌جان موضوعی است که پیش‌تر در هنر ایرانی سبقه‌ای نداشته است. میرزابابا اصفهانی، نقاش‌باشی فتحعلی‌شاه قاجار هنرمندی تأثیر‌گذار در تحولات هنری نیمه نخست قاجار است که در آثار او نگاه به نقاشی اروپایی مشهود است. او را پایه‌گذار پیکره‌نگاری می‌دانند که نقشی مهم در اشاعه استفاده از رنگ‌روغن در هنر نقاشی ایرانی داشت. اثر طبیعت بی‌جان با امضای «رقم کمترین میرزا بابا» (ابعاد: ۵۸* ۱۱۸cm) که امروز در طبقه سوم موزه هنرهای زیبا (سالن نقاشی ایرانی صفویه و قاجار) در مجموعه سعدآباد نمایش داده و نگهداری می‌شود، یکی از شاخص‌ترین آثار این هنرمند است که با چیدمانی خلاف سنت‌های مرسوم پیشین، فضایی مشابه آثار سزان را یادآور می‌شود که به لحاظ شیوه حجم‌نمایی، رنگ‌ها، تخت‌گرایی و نسبت عناصر با یکدیگر دارای ویژگی‌های هنر مدرن است؛ از این‌رو این اثر که چیدمانی از هندوانه، انار و... که به سفره یلدا و این آیین بومی تعلق دارد، به لحاظ ویژگی‌های هنری بسیار ارزنده و قابل‌تامل است. 

به سرخی انار، به قرمزی هندوانه
فاطمه عباسی


فصل بی‌رنگ پالتوهای خاکستری نیاز به یک جشن دارد و اگر دیر بجنبیم اسم این جشن کریسمس خواهد بود. دلگیری ذاتی زمستان مردم را غمگین می‌کند و می‌طلبد که به بهانه‌ای شادی راه بیندازند. با باز شدن درهای جهانی و دنیای ارتباطات، موج کارهای کریسمسی رسانه‌های آن‌ور آب به ما می‌رسد و کم‌کم خودش را جامی‌اندازد. جذابیت پرزرق و برق و دنیای صدا و نور و رنگی که کارتون‌ها و فیلم‌ها و پیام‌های بازرگانی خارجی در این ایام راه می‌اندازند، بزرگترها را هم جذب می‌کند چه برسد به بچه‌ها که گاهی کاملا در این سحر مصنوعی جادو می‌شوند. همین حالا هم در بعضی از خیابان‌های شهر، برخی مغازه‌ها کریسمس را خیلی جدی می‌گیرند و درخت و بقیه نمادهای آن یکی، دو هفته‌ای مهمان ویترین‌هاست. تازه تقلیدشان را هم کامل می‌کنند و اسم حراجشان را هم حراج کریسمس می‌گذارند.
چرا؟ واقعا وقتی یلدا هست، چرا کریسمس؟ یلدا به این قشنگی، حیف نیست که قدر ندانیم و جایش را در فرهنگ عمومی محکم‌تر نکنیم؟ یلدا هویت کاملی برای تبدیل شدن به یک جشن بزرگ ملی را دارد. تاریخ مشخص، نمادهای کامل رنگی، رسم‌های دوست‌داشتنی قدیمی که همه پر از دور هم بودن و آداب دوست‌داشتنی بومی خودمان‌ هستند. شما همین انار را حساب کنید. ارزش یک جشن را ندارد؟ رنگش در تضاد کامل با زمستان می‌تواند غوغا کند و آن چینش عجیب و درخشش که شبیه هیچ‌چیزی نیست. نمی‌ارزد مهمش کنیم و از این قرمز دوست‌داشتنی نماد فرهنگی برای یلدا درست کنیم؟ حالا گیریم که کرونا نگذارد مثل قدیم دور هم جمع شویم و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان را در آغوش بگیریم، گیریم که اومیکرون جایش را به دلتا داده و ماسک‌های سه‌لایه طرح لبخندهایمان را محو کرده باشد و مجبور باشیم دورهمی‌هایمان را مجازی برگزار کنیم، اما باز هم می‌ارزد که یلدا را جدی بگیریم.
مشکل ما این است که به ماهیت فرهنگی جشن‌هایمان و به پایدار کردن تصویری برای آنها فکر نمی‌کنیم. برای عمیق‌تر کردن و سر و شکل کامل دادن به آداب و رسومش برنامه‌ریزی نمی‌کنیم. یلدا به‌خاطر ترکیب سبز و قرمز قاچ هندوانه، به‌خاطر ارزش تصویری و غذایی بشقاب تخمه و به‌خاطر انار می‌تواند به یک جشن بزرگ در زمستان خاکستری و سفید تبدیل شود که بعدها بچه‌هایمان به داشتن آن در فرهنگ بومی‌شان افتخار کنند؛ به شرطی که با یک برنامه‌ریزی درست رسم‌ها و نمادهای آن را زنده کنیم و سر و سامان دهیم.

روشنای یلدا شبان
مریم ساحلی


آدم‌های توی سرم از دم صبح، حافظ می‌خوانند. نمی‌دانم از چه هنگام اشعار جناب حافظ همدم یلداهایمان شده است، اما شور گشودن دیوانش، چلچراغی دل‌انگیز است که دلخوشیم به آن.«دلخوشی» هنوز در ذهنم تاب می‌خورد که یکی حوالی استخوان گیجگاهی بلندتر از دیگران می‌خواند: «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها.»طنین تاریکی و هراس گرداب، «دلخوشی» را در خاطرم محو می‌کند. آدم نزدیک به گیجگاه بلندتر می‌خواند تا یادم بیفتد، ابرهای اندوه به وقت آیین‌هایی چون شب یلدا، بیش از همیشه سنگین می‌شوند و می‌بارند. می‌دانیم آنها که در توانشان نیست بساط یلدا را مهیا کنند، بسیارند. اما هم آنها و هم آن دیگرانی که میز یلداشان رنگین است، شوق تفأل به دیوان حافظ را در دل دارند.‌ یک وقت‌هایی آدم‌ها به نیت رویاهایشان، دیوان را می‌گشایند و یک‌وقت‌هایی هم به نیت گشایش انبوه گره‌های افتاده به‌کار و زندگی می‌روند سراغ غزلیات او.‌ چشم می‌چرخانیم بر کلمات یا همه گوش می‌شویم تا صدای آنکه نصیب ما از اشعار را می‌خواند، بشنویم. آن وقت او شاید بگوید: «بر سر آنم که گر ز دست برآید/دست به کاری زنم که غصه سر آید.» ما نگاهمان را مسافر جهان کلماتش می‌سازیم تا بگوید: «کاین غصه هم سرآید.» می‌دانید حافظ نگاه نمی‌کند به رخت و لباس‌ و ظرف و ظروف‌مان که نقش هندوانه دارد یا نه؟ او حواسش به رنگینی میز و سفره ما نیست؛ فرقی ندارد برایش که آخرین شب پاییزمان از ضیافتی بزرگ نشان دارد یا از ملال و تنهایی؛ او کنار ماست و ما دل می‌بندیم به امیدی که از آسمان اشعارش می‌بارد. او که می‌گوید: «هان، مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب/ باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور» و باز اوست که پندمان می‌دهد: «نیل مراد برحسب فکر و همت است» حالا یکی که نشسته نزدیک به حفره چشم، آواز می‌خواند: «ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی » و دیگران هر کدام غزلی می‌خوانند و من هم‌آوا می‌شوم با او که ایستاده پشت دیوار پیشانی و می‌خواند: «معاشران گره از زلف یار باز کنید /شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید.»

خورشید شکست‌ناپذیر
شهنام صفاجو


 جشن طولانی‌ترین شب سال تنها به آیین یلدای ایرانی‌ها محدود نمی‌شود و در کشورهای مختلف، شهروندان به استقبال مراسم سنتی این شب خاص می‌روند. در فرانسه، این اعتدال فصلی را انقلاب زمستانی 
(Le solstice d’hiver) می‌خوانند که ریشه در فرهنگ سنتی خورشید شکست‌ناپذیر (Soleil Invaincu) دارد. در منطقه نوردیک هم از این رویداد به‌عنوان «شب ابدی» یاد می‌شود. روز 21دسامبر، نیمکره‌شمالی زمین با یک زاویه 23درجه عمودی از خورشید دور می‌شود؛ این ستاره جوشان بسیار نزدیک به افق ظاهر می‌شود، پرتوهای آن قدرت گرمایش کمتری بروز می‌دهد و به سرعت هم غروب می‌کند تا در پی این روز کوتاه، طولانی‌ترین شب سال یا همان انقلاب زمستانی آغاز شود. این دروازه ورود به سپیدی زمان است؛ آنگاه که زمین به خواب می‌رود و از ما نیز دعوت می‌کند تا به دنیای درون خود بپردازیم. جشن سرد زمستانی، چند روز قبل از تعطیلات کریسمس اتفاق می‌افتد. در این شب‌ها، میدان‌ها و بناهای یادبود نورانی شده، ویترین مغازه‌ها رنگارنگ و بازارهای سنتی و جاذبه‌های شهری چند برابر می‌شوند تا در اوج سرما، یک شروع دوباره را نوید بدهند. در وب‌سایت joursfériés به‌معنای «روز تعطیل» آمده است: در انقلاب زمستانی، منظره جادویی چراغ‌‎هایی که پاریس را تزئین می‌کند، به شهر نور (Ville lumière) تعبیر می‌شود تا همه را جذب شانزه‌لیزه، نوتردام دو پاری، میدان واندوم و محله مون‌مارت کند. این آیین باستانی که در گذشته دور، یول (Yule) یا جُول (Jol) خوانده می‌شد، به‌دلیل ماهیت اختری خود که نشانه شروع فصل زمستان است، منبع الهام معنوی نیز بوده است. فصل‌ها با تغییرات اختری نقطه‌گذاری می‌شوند و تکامل دائمی آنها، منبع تأثیرگذار انرژی است. پس از منظر معنوی، انقلاب زمستانی مرحله‌ای را نشان می‌دهد که طبیعت می‌تواند انرژی احیاکننده ساطع کند. این تجلی، نمادی از قدرت درونی و درس فروتنی است؛ به این معنا که انسان هم می‌تواند مثل طبیعت، نقاط قوت خود برای رویارویی با مشکلات در موقعیت‌های خاص را بیابد؛ پس انقلاب زمستانی با تحقق و شکوفایی نورهای درونی مرتبط است. سنت‌های بسیاری از این جشن متولد شده‌اند که هنوز هم ادامه دارند؛ ازجمله سنت چوب که به سوزاندن یک کنده بزرگ حکاکی‌شده تا صبح اختصاص دارد و به‌معنای بازگشت نور است، تزئین درخت صنوبر که در طول سال تغییر رنگ نمی‌دهد و نشان از ابدیت زندگی دارد، روشن کردن شمع به‌معنای ارج‌نهادن به نور درونی خود، آیین پاکسازی و حمام مقدس با برگ گیاهان دارویی و البته ظهور پدر زمستان که با ریش بلند سفید خود برای کودکان هدیه می‌آورد.

شمعی بباید این شب یلدا را* 
مریم سامعی


امشب شبی است که خورشید در نیمه آن دوباره‌ زاده می‌شود و از صبح فردا، یعنی نخستین روز زمستان با جلوه و درخششی تازه‌تر طلوع خواهد کرد و هر روز که از فصل سرد سال می‌گذرد، تابشش بیشتر رخ‌ عیان می‌کند. هرچه به پیش می‌رویم روشنایی روزها فزونی می‌گیرد و از تاریکی طولانی شب‌ها کاسته می‌شود و این همه با «یلدا» آغاز می‌شود، با جشن بلندترین شب سال. پربیراه هم نیست که این واژه سریانی – که تولد معنا دارد – بر آن نهاده شده؛ چراکه جشن زایش دوباره آفتاب است.
اما این شب و این جشن نام دیگری هم دارد که دیرسالی است در زبان و گویش مردم مناطق مختلف ایران ساری و جاری بوده است و اهالی ایران‌زمین آن را «چله» نامیده‌اند. نامی وام‌یافته از گاهشماری دهقانی که در آن زمستان را به 2چله بزرگ و کوچک تقسیم می‌کردند؛ شب چله نخستین روز از چله بزرگ بود که در 10بهمن یا همان جشن سده پایان می‌یافت و از آن روز، چله کوچک شروع می‌شد که 20روز بود و تا ابتدای اسفند ادامه داشت.
نام شب چله از معدود اسامی است که مثل نوروز، در همه زبان‌ها، یا اگر با احتیاط بخواهیم بگوییم، در بیشتر زبان‌ها، گویش‌ها و لهجه‌های ایرانی کاربرد دارد و ایرانیان همه به‌اتفاق بلندترین شب سال را شب چله می‌نامند. 
تنها تفاوت در ترجمه این ترکیب در گویش‌ها و زبان‌های ایرانی است؛ مثلاً در نیشابور (خراسان رضوی): چیله کلو و چیله خوردی، بجنورد (خراسان شمالی): بِهی چله و کی‌چِی چله، اهر (آذربایجان‌شرقی): بُیوک چله و کیچیک چیله، رودبار الموت (قزوین): پِلا چله و کوچکا چله، خرم‌آباد (لرستان): چِلَه کلِنَه یا چله گَپَه و چله کشکه، کازرون (فارس): چله گُتو و چله کوشکو و بیجار (کردستان): چله گَورَه و چله بُوی چِک که در همه‌شان به‌ترتیب چله بزرگ و چله کوچک معنا دارد.
یکی از رسوم ثابت این شب در همه دوران‌، شاهنامه‌خوانی بود و در کنار کتاب‌هایی چون خمسه نظامی، داستان امیرارسلان نامدار، حسین کردشبستری، هزارویک‌شب، چهل‌طوطی و... هم خوانده می‌شد.
آیین‌های این شب البته گوناگون است و محدود و مختصر در خوانش متون ادبی نیست؛ قصه می‌گویند، آواز می‎خوانند، نذر و قربانی می‌کنند، تنقلات و خوراک‌های آیینی می‌خورند، تفأل می‌زنند – که مقبول‌ترین‌شان فال حافظ است و جز این، فال‌گوش ایستادن، فالِ مهره و چهل‌سرود هم رواج دارد – و بازی می‌کنند  که از میان آنها به جوراب‌بازی، فنجان‌بازی، تخم‌مرغ‌بازی و بازی‌های نمایشی می‌توان اشاره کرد.
جشن طولانی‌ترین شب سال یکی از گرامی‌ترین آیین‌های مردم ایران است که از هزاره‌های کهن پاس داشته می‌شود و هنوز و همچنان حال‌وهوایش شیرین است و ایرانیان خود را برای آن آماده و آدابش را به‌تمامی برپا می‌کنند.
* مصرع  سروده پروین اعتصامی 


شب شب‌ها
امیر جلال الدین مظلومی


 ای دوست / چه نیکوست شبی را که سرآغاز زمستان سپید است/  همان فصل قشنگی که پایان خوشش عید سعید است/ شبی را که همه شور و امید است / پر از شوق و نوید است / همه ارج گذاریم و امشب / شب شب‌ها / شب یلدا که بلند است و قشنگ است/ یکی دست برآریم و به درگاه جهاندار/ بخوانیم و بخواهیم/ که ای داور و دادار جهان/ خوش بنما بر همگان وقت و زمان را/ عزیزان / بیایید / سر سفره مشرق بنشیند و بچینید از این باغ طرب دسته گل خرم و پاکیزه فرهنگ و بهین یاد و سخن را
که پایان خزان است و چنان است که انگار زمین از پس این صحنه ارژنگ  که چون صفحه مانی پر از نقش و معانی‌ست یکی برگ دگر رو بکند تا بنماید به هنر شوکت و زیبایی خود بر همگان را 
یاران / رسیده است زمستان و پس از فصل خزان صحبت برف است و هجوم یخ و سرما/ برآنیم / بدان حد که توانیم / در این موسم بیماری و بیداد گرانی/ کنیم از ره یاری دلی شاد/ و از درد و غم آزاد/ که شاید سخنی نرم تسلی بدهد چشم و دلی بس نگران را 
و در چرخه ایام نماییم به هم مایل و نزدیک دل پیر و جوان را 

یلدا در چهار گوشه جهان
سامان رضایی


انقلاب زمستانی یا به تعبیر فرهنگی ما ایرانیان «یلدا» در بسیاری از نقاط جهان گرامی داشته می‌شود و به مناسبت آن آیین‌های خاصی وجود دارد. مثلا اگر خیلی اتفاقی در یک شب زمستانی در ژاپن مهمان یک ژاپنی بودید، ممکن است آنجا هم چشم‌تان به جمال یک کرسی ایرانی روشن شود. یا در اسکاتلند برای شب یلدا مراسمی شبیه به چهارشنبه‌سوری خودمان برگزار می‌کنند؛ همین که شب یلدا می‌شود یک نفر که حتما باید موهای سیاه و بلند داشته باشد برای گرفتن خوراکی‌های خوشمزه جلوی در خانه همسایه‌ها می‌رود. در بولیوی، پرو و اکوادور مردم برای طولانی‌ترین شب سال رسم مشترکی دارند و آن هم طناب پیچیدن دور خورشید است. ابتدا دور هم جمع می‌شوند و بالای کوه می‌روند تا در مراسمی نمادین خورشید را بگیرند و آن را به سنگ‌ها ببندند. قصدشان هم از این کار طولانی‌تر کردن روز‌ است. آفریقایی‌ها هم جشنواره پوشاک دارند و خود را شبیه حیوانات درست می‌کنند و بعد موسیقی‌های محلی می‌زنند. در تاجیکستان که قرابت خاصی با فرهنگ ایران دارد درست مانند ما ایرانیان از انار، هندوانه، آجیل و تنقلات برای پر کردن سفره شب یلدا استفاده می‌کنند. در روسیه هم مردم یلدا را با نیایش و خوردن نان، پنیر و عسل می‌گذرانند. آنها در طولانی‌ترین شب سال خیابان‌ها را چراغانی می‌کنند و برای هم کلوچه‌های خانگی درست می‌کنند.

صبح صادق از پس شب عارف
سحر سالاری


 در انتهای آخرین روز پاییزی، می‌توانیم شاهد انقلابی زمستانی باشیم که حاصل، کوتاه شدن شب و طولانی‌تر شدن روزهاست. عاشقان همانا با مرکب شب به مقام قرب و وصال محبوب می‌رسند و شاید بی‌دلیل نباشد که یلدا گره خورده بر اشعار حافظ؛ چراکه خود حضرت حافظ شهره شب زنده‌داری و دستاوردهای عرفانیست که در خلوت‌های شبانه و مناجات‌های عارفانه به‌دست آورده است. یلدای عرفا را می‌توان وجهی دیگر از این شب یافت؛ چنانچه که با حضور شب، روز معنا می‌یابد و از آنجا که در ساحت شب و انتظار فرج صادق و بستر یک خلوت است که از کثرات خلاص می‌شوند و همانا خود وحدت شکل می‌گیرد. یلدا اگرچه در تفاوتی کوچک با سایر شب‌ها قرار دارد، لکن تلنگری است بر خلوت محبوب. حجاب شب که پرده کشید، زمان خلوت عرفا فرامی‌رسد، مقام خلوت و حذر از خواب، رازهای نهان آشکار می‌شود و کسی جز محبوب شنوای آن نیست که همانا از همین نهانخانه به عنایات و الطاف می‌رسد. از آنجا که عارفان به‌طور معمول به حقیقت و ذات امور می‌نگرند، شب را نمود معانی و ویژگی‌های معنوی می‌دانند و برای رسیدن به وحدانیت وجود، لازم بر این است که علاوه بر عقل و روحانیت، حس و جسم او نیز برانگیخته شود. یلدای عارف در نهایت، توأم با عشق و امید و نه همراه با گریه و عجز؛ که از ایمان و یقینی قوی سرچشمه دارد که در پس آن دیدار صبح صادق نشأت می‌گیرد. در ایران باستان، مردم بر این باور بودند که نخستین سویه‌های طلوع خورشید را پس از طولانی‌ترین شب سال نظاره‌گر باشند و خود را با نخستین بارقه‌های خورشید تطهیر کنند؛ چراکه عقیده داشتند، نور، میعادگاه همه خوبی‌هاست و اگر مورد تابش نخستین انوار روز قرار بگیرند، دل گرفتار اندوه نخواهد شد و همین آرامش دریافته از نور روز، روشنی بخش ظهور و تلاشی دوباره است و این‌گونه است که پایان به آغاز برمی‌گردد.







 

این خبر را به اشتراک بگذارید