همهش منتظر بودم بابا بلند بشه
سیده کلثوم موسوی؛ خبرنگار
زندگی دانشمند هستهای داریوش رضایینژاد از زبان همسرش شهره پیرانی در کتاب «لابه لای درختان بلوط» از نشر روایت فتح چاپ شده است. این اثر زندگینامهای داستانی است که دشمنی آشکار اسرائیل با تمام آزادیخواهان دنیا را در قاب چشمان کودکانه علی و آرمیتا، در بازیهای سادهشان به تصویر میکشد و اعلام میکند که برای این دشمن بشریت فرقی ندارد که «وسام» آماده نبرد و اسلحه بهدوش عاشق باشید یا داریوش قلمبهدست و عینک پژوهش به چشم. دنیا دنیا آدم و جنگافزار ردیف میکند تا تو را جلوی چشم فرزندانت از آنها بگیرد.
سرآغاز کتاب با ورود خانم شهره پیرانی، همسر شهید رضایینژاد به کشور لبنان و گرهخوردن 2زندگی شهره و داریوش و وسام و سلما شروع میشود. در طول کتاب، نویسنده با رفتوآمدهای هنرمندانهاش از آشنایی اولیه شهره و داریوش، از تولد آرمیتا و زندگی 3نفرهشان، از زاگرس سراسر درخت بلوط و آبدانان همیشه زیبا میگوید، از لبنان و سبزی درختان و چشمان کودکانش، از آنچه شهره پیرانی را همدرد همسران شهدای لبنان میکند. این همذاتپنداری صمیمیتی دارد که مخاطب را تا انتهای کتاب، بیوقفه بهدنبال خود میکشد. این کتاب به تحقیق مهدیه زکیزاده و قلم مهدیه عیناللهی در ۲۰۰ صفحه تهیه شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «وقتی بابا تو ماشین افتاده بود، فکر میکردم مثل کارتون تام و جری که هر بلایی سرشون میاد باز هم تهش حالشون خوب میشه و بدو بدو میکنند، میمونه. همهش منتظر بودم بابا بلند بشه... .»