ماگم باش!
ماهور اعتمادی
قدیمها همه یک مدل از همین لیوانهای بلوری دستهدار داشتند که البته هنوز هم کاربرد دارد. عموما هم استفادههای مشترکالمنافعی در آن داشتند؛ آب و چای و گاهی شربت مینوشیدند. در نهایت هم لیوانها بدون بروز هیچ اختلالی، قاطی میشدند و شسته میشدند و روز از نو و روزی از نو. البته آن زمان هم بودند افراطیهایی که روحیه حساسی داشتند و برای جدایی از خلق، نخی به بازوی لیوان خود میبستند یا اسم خود را با لاک یا ماژیک در قسمت تحتانی کار مینوشتند. این اپوزیسیونها از همان اول هم دنبال چیز دیگری بودند. در نهایت همینها هم عامل تفرقه شدند. تا اینکه از یک جایی به بعد به اتحاد لیوانهای متحدالشکل ضربه بدی وارد شد. تنوعطلبان کار خودشان را کردند و روند تولید لیوانها تغییر کرد. موارد مصرف آن نیز هم. دیگر فقط آب و چای و شربت نبود. انواع قهوه و هاتچاکلت و کاپوچینو و ماسالا و... هم به میدان آمدند. اصلا این لیوانهای جدید انقلابی به پا کردند. از تغییر ذائقه تا تغییر کاربرد. بعضیها بزرگش را دوست داشتند، بعضی دیگر کوچکش را و بالاخره این اواخر هم بعضیها داغش را دوست دارند چون این آخری کار را جمع کرده است، جدای سایز و رنگ و... المنت هم دارد و محصول داخلی را داغ نگه میدارد.
خلاصه؛ لیوانهای بزرگتر آمدند و تفاوت از رنگ و لعاب خارج شد و کار به ابعاد کشید. آنها که همهچیزشان متفاوت بود، اسمشان هم شد «ماگ». دیگر لیوان اسم کوچکی بود برای اینها. اسمی در حد تریلی میخواستند. باید لبها را غنچه میکردی و خیلی شیک میگفتی، ماگ.
طولی نکشید که ماگها در طرحها و نقشهای مختلف تولید شدند؛ از عروسکی تا نقش برجسته گل و حیوانات و البته شخصیتهای نامآشنا روی آنها نقش بستند. این زیبارو از هدیه تا دکور کاربرد داشت و خود را در دل بازار تبلیغات هم جا کرد. دیری نپایید که این دلبر دوست داشتنی محیطهای اداری را فتح کرد. این روزها روی میز هر کارمند و شاغلی یک مدل از همین دلبرکان زیبا را میبینیم که البته کار نیروهای خدوم خدماتی را هم راحت کردهاند. آنها دیگر میدانند لیوان با طرح خرگوش برای آقای فلانیست و لیوان با طرح رنگینکمان برای خانم بهمانی. اینگونه شد که دیگر کسی وارد حریم لیوانی دیگری نشد. ماگها شدند بخشی از شخصیت صاحب مال. در یک نظرسنجی اینترنتی مشخص شده بود که بیش از نیمی از افراد به ماگ خود وابستگی عاطفی دارند!
شنیدهاید روانشناسان از روی لوازم شخصی میتوانند تا حدودی با روحیات افراد آشنا شوند؟ شاید باورتان نشود ولی انتخاب طرح و رنگ ماگ و حتی حساسیت روی نگهداری و مالکیت آن، تا حدود زیادی به روحیات و شخصیت افراد وابسته است.
ایرادی هم ندارد، آدم روی وسیلههای شخصیاش حساس است. دیگران هم همینطور. مثلا کسی مسواک کسی را نمیزند. اما احساس تعلق و وابستگی به لوازم شخصی گاهی به حدی زیاد میشود که یادمان میرود اینها اشیاء بیجانی هستند که نباید به آنها دل بست و بهقول استاد «به چیزی که دل نداره دل نبند» حتی اگر مرسدس باشد. وابستگیهای غیرمتعارف دلایل مختلفی دارند؛ از خواستنها و نگفتنها، شاید هم نخواستنها و نگفتنها....
گاهی این حد از علاقهمندی به یک ماگ را که میبینم، دلم میخواهد یک ماگ باشم. یعنی او هم دلش میخواهد؟ دلش میخواهد که من، ماگش باشم؟ آیا در دل میگوید «جانم» (ببخشید)، ماگم باش...؟