• شنبه 28 مهر 1403
  • السَّبْت 15 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 19
سه شنبه 9 آذر 1400
کد مطلب : 146811
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/wp1Gz
+
-

دیدار با اسدالله امرایی به بهانه انتشار «آخر داستان» اثر لیدیا دیویس

با رمان‌نویس در نیفتید!

با رمان‌نویس در نیفتید!

فرشاد شیرزادی - روزنامه‌نگار

اسدالله امرایی، جدای از مترجم و نویسنده بودن به‌غایت شریف، مهربان و دوست‌داشتنی است. اغلب کسانی که در عرصه ادبیات به‌اصطلاح سرشان به تنشان می‌ارزد، برای او و ترجمه‌هایش احترام قائل‌ هستند. امرایی، مترجمی است که پله‌های حرفه نوشتن و ترجمه را گام‌ به ‌گام طی کرده تا بدین‌جا رسیده است و به همین روی ما نیز به تبع اهل هنر، به احترامش کلاه از سر برمی‌داریم. واپسین اثری که او برای مخاطبان فارسی‌زبان از سوی نشر افق و البته با رعایت حق کپی‌رایت ترجمه کرده، رمان «آخر داستان»  اثر «لیدیا دیویس» (LYDIA DAVIS) شاعر، داستان‌نویس و مترجم آمریکایی است. این رمان ازجمله رمان‌های نســل نـــوی نویسـندگان آمریکایی است که بـه بهانه انتشارش با امرایی گفت‌وگو کرده‌ایم.

جایگاه «لیدیا دیویس» در زبان انگلیسی چگونه است؟ به‌نظر می‌رسد با توجه به تجربه‌هایش در نوشتن داستان‌کوتاه و همچنین ترجمه رمان «مادام بواری»، آثاری از «مارسل پروست» و به‌ویژه سرودن شعر، نثر این نویسنده تا حد قابل‌ملاحظه‌ای شاعرانه باشد.
این نویسنده را نخستین‌بار خودم به فارسی‌زبانان معرفی و پرونده‌ای برای او در مجله «گلستانه» منتشر کردم. با او مصاحبه‌ای هم انجام دادم. پیش از این کتاب، مجموعه داستان کوتاهی دارد که برنده جایزه بوکر بین‌الملل شده است. همان‌طور که می‌دانید بوکر به داستان کوتاه تعلق نمی‌گیرد و کتاب دیویس نخستین مجموعه داستانی است که جایزه بوکر را برده است. دیویس، نویسنده‌ای است که عناصر داستان را به‌خوبی می‌شناسد و بیشتر در حوزه داستان کوتاه و ترجمه شهرت دارد. این مترجم درواقع صرفاً یک مترجم نیست و در ضمن آن معلم، مدیر و معرف هم هست. بسیاری از نویسندگان را همین دست نویسندگان و مترجمان به جوامع غربی معرفی کرده‌اند. در واقع آنها به شکلی حامی ادبیات‌ هستند.

درباره زندگی شخصی‌‌اش چه می‌دانید؟
در خانواده‌ای اهل ادبیات بزرگ شده است. شوهر قبلی‌اش پل آستر بود و تجربه‌های زیسته خودش را وارد رمان کرده است. وقتی رمان را می‌خواندم، به ذهنم رسید که در مقدمه به آن اشاره کنم. در جایی می‌نویسد: «با رمان‌نویس در نیفتید؛ چراکه تو را در داستان می‌برد و آنجا می‌کشدت!» درواقع یک جورهایی این سلسله مسائل در رمان می‌آید و خودش را بروز می‌دهد. این نویسنده را معرفی کردم و بعدها خودش کتاب‌هایش را برایم فرستاد. احتمالاً در جاهای مختلف شما بیشتر داستان‌های کوتاه او را دیده‌اید؛ چون «آخر داستان» نخستین رمان اوست. در این رمان، هر آنچه آموخته و به دیگران آموزش داده، جا‌به‌جا دیده می‌شود. این اثر یک کتاب بسامان است و ضمن رعایت همه اصول داستان‌نویسی در نوع خود شاهکاری در ادبیات آمریکا به‌حساب می‌آید. در اروپا هم دیویس شخصیتی محترم به شمار می‌رود و نشان فرهنگ و هنر شوالیه فرانسه را برای نشر و ترجمه آثار مارسل پروست و گوستاو فلوبر دریافت کرده است. او علاوه بر اینها ترجمه آثار شاخص دیگری از کلاسیک‌های فرانسه را در کارنامه کاری خود دارد. این آثار گرچه بارها به انگلیسی ترجمه شده‌اند، اما ترجمه‌های این نویسنده، قطعاً ویژگی‌هایی داشته و دارد که در نگاه اهل فن، ممتاز به شمار می‌رود و جملگی باعث شده تا نشان شوالیه را نیز از آنِ مترجم کند.

«آخر داستان» چه ویژگی‌ای داشت که آن را ترجمه کردید؟ اهل ادبیات می‌دانند که رمان‌های مختلفی را برای فارسی‌زبانان برگردانده‌اید. چه ویژگی بارز این رمان شما را جذب کرد؟
این نویسنده را به واسطه کارهایی که از قبل ترجمه کردم، می‌شناختم. برایم جذاب بود و حس جست‌وجوگری‌ام باعث شد ترغیب شوم که بدانم نویسنده‌ای که شهرتش در عرصه داستان کوتاه است، در رمان چه کاری انجام داده. شاید یکی از ویژگی‌هایی که باعث شد سراغ این کتاب بروم، همین باشد. دیویس در زمینه رمان‌نویسی شهرتی نداشت و داستان‌نویس بود تا رمان‌نویس. به‌نظرم از این عرصه هم سربلند بیرون آمد. رمان مفصلی که خلق کرده، به‌تنهایی نشان می‌دهد از پس این کار درخشان هم برآمده است. داستان این رمان، قصه یک استاد دانشگاه است و ارتباطی که با یکی از دانشجویانش دارد؛ دانشجویی که 14سال از او کوچک‌تر است.

اگر بخواهید این رمان را در یک جمله خلاصه کنید، چه می‌گویید؟
رمانی است در وصف شجاعت. به هر حال نویسنده، نویسنده‌ای است که در ادبیات آمریکا کاملاً مطرح است و آنجا جایگاه ویژه‌ای دارد. نویسنده‌ای که در داستان کوتاه و به‌ویژه «فلش فیکشن» که من عنوان «دم‌داستان» را برایش برگزیده‌ام، متبحر است. داستان‌های بلندش نیز داستان‌هایی است که امروز در دانشگاه‌های آمریکا تدریس می‌شود. از سوی دیگر مقاله‌نویس بسیار چیره‌دستی است. بسیاری از جستارهای او درباره ادبیات جایزه دریافت کرده‌اند. داستان‌هایش بارها در بهترین مجموعه داستان‌های کوتاه آمریکایی، منتشر شده و جوایز متعددی را از آن نویسنده کرده‌اند. قلم او را اغلب منتقدان به‌خوبی می‌شناسند و ارج می‌نهند.

مکاتبه‌ای هم با ایشان داشته‌اید؟
بله. عکسی هم که در فضای مجازی می‌بینید که ترجمه فارسی کتابش در دستش است، پس از اینکه کتاب را دریافت کرد، با آن کتاب عکس گرفت و برایم فرستاد. او جزو مدرسان دانشگاه نیویورک است و در آنجا کلاس داستان‌نویسی هم دارد. درواقع او هم استاد است و هم نویسنده.

با توجه به اینکه مکان‌ها در این رمان اسم ندارند و شخصیت‌ها نیز چنین‌ هستند، آیا داستان، داستان موقعیت است؟
بله. شخصیت‌ها اسم ندارند و سیستم حمل‌ونقل عمومی شهر هم حتی مشخص نیست. خود زبان داستان، به‌خودی خود یک کاراکتر است. در دوره‌ای، به‌ویژه شخصیت‌های کلاسیک‌ها، شخصیت‌های نجیب‌زاده بودند. هرچه جلوتر آمدیم، آنها از برج عاج‌نشینی پایین آمدند و گاه شخصیت‌ها، قاب عکسی شدند. حتی در داستانی، شخصیت قاب عکس روی دیوار می‌شود که نمونه‌های این داستان‌ها را در نثر نویسندگان خودمان هم دیده‌اید. در این داستان، واژه و انتخابش گویی شخصیت است.

راوی اول شخص است. به ظاهر برای مترجم تازه‌کار شاید اینطور به‌نظر برسد که کار ساده‌ای برای برگردان فارسی پیش‌رویش هست. قدری از سختی کار برایمان بگویید. چنانچه از متن کتاب برمی‌آید گاه جملات پیچیده و درهم تنیده و بلند است. برگردان جمله بلند در فارسی، دشواری‌های خاص خودش را دارد. چه تمهیدی برای ترجمه این جملات بلند اندیشیدید؟
تجربه این جملات بلند را در ترجمه رمان‌های «کوری»، «بینایی» و «خزان خودکامه» داشته‌ام. این بازمی‌گردد به سنت لاتینی کلمات. تا جایی که امکان داشت، سعی کردم جملات را بیهوده، به‌اصطلاح نشکنم و جملات همانگونه باشد که در نسخه اصلی آمده است. دیویس چون از آثار فلوبر و همچنین آثار موریس بلانشو، میشل لیریس و حتی مارسل پروست کتاب‌های متعددی ترجمه کرده، به هر حال جملات طولانی در هم تنیده‌ای دارد. خیلی خوشحالم که توانسته‌ام ادای دینی به این نویسنده کنم که به هر حال، اعتماد کرد و کتاب‌هایش را در اختیارم قرار داد. البته نشر افق، کپی‌رایت کتاب را به تمام و کمال خرید. این درباره مجموعه داستان «نمی‌توانم و نمی‌خواهم» هم صادق است. دیویس البته 5مجموعه داستان دیگر هم دارد که امیدوارم بتوانم به‌تدریج آنها را هم برای مخاطبان فارسی‌زبان ترجمه کنم.

این خبر را به اشتراک بگذارید