گفتوگوی ماهنامه فیلم با ابوالفضل پورعرب و نیکی کریمی یکی از جنجالیترین مصاحبههای آن سالها از کار درآمد. جنجالها البته توسط برخی مخاطبان آن سالها رقم خورد که گویا انتظار مصاحبهای با لحن ژورنالیستی را نداشتند. بهخصوص جایی که هوشنگ گلمکانی از نیکی کریمی درباره تعداد خواستگارهایش بعد از نمایش «عروس» پرسید. گلمکانی در یکی از شمارههای بعدی توضیح روشنگری درباره این مصاحبه داد و به کنایه از اینکه همه این قدر اهل مباحث جدی و سنگین شدهاند ابراز خرسندی کرد. این احتمالا نخستین مصاحبه بلند ابوالفضل پورعرب و نیکی کریمی هم هست که ۳۰ سال پیش بهعنوان چهرههایی تازهنفس و خوشآتیه وارد عرصه شده بودند.
گلمکانی: بهنظر من فیلم عروس در مسیر سینمای پس از انقلاب، یک پدیده نقشدهنده و تعیینکننده در سینمای ایران است. بهدلیل مجموعه عواملش و عکسالعملی که ایجاد کرده، یک نقطه عطف است و شما 2نفر هم از ارکان اصلی این پدیده هستید. خودتان را تا چه حد در شکلگیری این پدیده مؤثر میدانید؟
پورعرب: جوابش سخت است... در موفقیت این فیلم، من سادگی و صمیمیت آن را بیشتر از هر عامل دیگری مؤثر میدانم. بدون هیچ حرف پیچیدهای که بخواهد به خورد تماشاگر داده شود...
کریمی: من نقش خاصی برای خودم قائل نیستم.
تهماسب صلحجو: پس از جشنواره، چند پیشنهاد بازی به شما شده است؟
پورعرب: بوده، اما مسئله مهم برای من، پرهیز از کلیشهشدن است.
کریمی: خیلی... حدود 20تا، شاید هم بیشتر.
گلمکانی: قصهها شبیه عروس بودند؟
کریمی: نمیدانم، چون هیچکدام را نخواندم.
گلمکانی: چرا؟
کریمی: چون فعلا قصد ندارم بازی کنم.
گلمکانی: آقای افخمی گفتهاند که قبل از شروع فیلمبرداری، چندماه تمرین داشتهاید. این تمرینها چطور بود؟
کریمی: 2ماه پیش از تمرین 2نفری با آقای پورعرب، من به تنهایی با آقای افخمی تمرین کردم. فیلمنامه را میخواندیم و دیالوگها را ضبط میکردیم. بهطور عمده، قصد آقای افخمی، آشنا کردن ما با حس و حال و فضای فیلمنامه بود. بهخصوص که اول قرار بود صدا سرصحنه گرفته شود.
پورعرب: بیشتر درباره فیلمنامه و شخصیتهایش حرف میزدیم. بهروز (افخمی) میگفت که اگر بازیگری بتواند یک سکانس را خوب بازی کند، همه فیلم را میتواند خوب بازی کند؛ چون فیلمنامه و شخصیتش را خوب درک کرده. یک شب با هم پیاده راه افتادیم و ساعتها قدم زدیم و صحبت کردیم. اصلا متوجه زمان نبودیم. دیر وقت بود که به خانه رسیدیم و حرفها تا ساعت ۳ بعد از نیمه شب ادامه یافت تا اینکه بهروز گفت:« همینه!» قرار بود وقتی که به یقین میرسیم، کار را شروع کنیم. او خیلی زحمت کشید. مسئله مهم برای او، ریتم و لحن فیلم بود. یک روز مرا به تلفیلم برد که داشت فیلمی را مونتاژ میکرد. در مورد لحن و ریتم بازیگری و دیالوگهای یک صحنه از آن فیلم و ایرادهایش برایم توضیح داد. در طول فیلمبرداری هم علاوه بر زحمتهای کارگردان و همه اکیپ، فضای پرتفاهم و احترامآمیزی در سر صحنه وجود داشت که ما اصلا احساس نمیکردیم کار اولمان است.
تارکوفسکی فیلمساز نبود
گفتوگویی که احمد طالبینژاد با بهروز افخمی زمان اکران فیلم« عروس» انجام داد، نه بهخاطر توضیحاتش درباره فیلم که به واسطه اظهارنظر صریح درباره آندره تارکوفسکی که آن زمان در ایران فیلمساز محبوب روشنفکران و طیفی از علاقهمندان سینما بود. این بخشهایی از صحبتهای افخمی است:
شاید باور نکنید که خودم هم تعجب کردم چطور این فیلمنامه را پسندیدم! معمولاً در چنین لحظههایی از خودم سؤال نمیکنم که چرا؟ فقط میزان خوشآمدنم مهم است. علت اصلی این ماجرا هم شخصیت حمید بود. یعنی شخصیت اصلی ماجرا که وجودش پر از تناقض است؛ آدمی که به سرعت و بارها میتواند تغییر موضع بدهد؛ مجموعهای است از خواستهای انقلابی، اصلاحطلبانه، سیاسی، محافظهکارانه و خلاصه اینکه هم تمایلات انسانی و هم تمایلات حیوانی دارد.
اینکه موضوعی بارها گفته شده باشد، با داستانی که تکرار میشود تفاوت دارد. فکر میکنم حدود ۱۰۰ فیلم ایرانی براساس این موضوع ساخته شده است. مهم این است که هر کس از این موضوع، چه داستانی ارائه میکند، و این داستان چگونه تصویر میشود. هر چه بیشتر تجربه میکنم متوجه میشوم که در کار هنری، هیچچیز بیشتر از لحن اهمیت ندارد.
در همان ابتدای فیلم، یعنی از جایی که آنها در اتوبان تنها میشوند، مشخص است که رابطه آنها ربطی به عشق ندارد و یک جور آزار متقابل است. بیشتر از حمید نسبت به دختر. قصد نداشتم عشق را ریشه نفرت قرار بدهم. میخواستم بگویم حمید دوستداشتن را هم بلد نیست. او بیشتر یک عروسک میخواهد تا یک همسر. از وقتی که دختر نشان میدهد عروسک نیست و آدم است، مورد غضب او قرار میگیرد.
احساس من این است که ما در این مملکت با نسل جدیدی روبهروییم که تصورش از زندگی خیلی سطحی است. تصورش از زن عروسک است. از موفقیت، توی کادیلاک لمیدن را میشناسد.
شخصیت حمید، وضع حساسی داشت. باید کسی آن را بازی میکرد که زیر ۳۰ سال بهنظر برسد تا تماشاگر شرارت او را به کمی سنوسالش ببخشد؛ چون آدم بالای ۳۰ سال عقلرس شده است. خب ما بازیگر بین ۲۰ تا ۳۰ سال نداریم که در ضمن چهره زیبایی هم داشته باشد تا بهرغم فقر مالیاش، علاقه دختر به او توجیهپذیر باشد. نقش عروس را هم باید کسی بازی میکرد که کمسنوسال باشد تا خام بودن او توجیه شود.
بهنظرم، فیلمسازی مثل تارکوفسکی که سینما را وسیلهای برای بیان حدیثنفس میدانست، فیلمساز نبود... . هنر، عرصه یک جنگ دائمی برای ساختن دنیای فرداست. بهنظر من فیلمسازی مثل تارکوفسکی سکه تقلبی است.
هم هنگام نوشتن فیلمنامه و هم در زمان فیلمبرداری، احساس میکردم که فیلم موفق خواهد شد... اما آیا این موفقیت باز هم تکرار خواهد شد؟ بستگی دارد به حال من در آینده. وقتی عروس را میساختم حالم خوب بود.
از گذشتهها/ نوعروس و تازهداماد
در همینه زمینه :