• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
سه شنبه 11 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 14479
+
-

معلم بچه‌های کوچ و کوه

همشهری از زندگی یکی از معلمان عشایر در دامنه‌‌های زاگرس گزارش می‌دهد

معلم بچه‌های کوچ و کوه

عکس‌ها: حامد خورشیدی

تصویر یک معلم در نگاه اول یک تصویر ساده و حتی کلیشه‌ای است؛فردی جوان یا میانسال که با لباس رسمی، پشت به تخته کلاس و رو به دانش‌آموزان ایستاده و به دانش‌آموزانش درس می‌دهد. زنان یا مردان خسته از حقوق و مزایای ناچیز که هر روز صبح  مجبورند شال و کلاه کنند و از چند کوچه، خیابان و میدان عبور کنند تا به مدرسه برسند و این روند ماه‌ها و سال‌ها برایشان ادامه پیدا می‌کند تا سوت بازنشستگی برایشان زده شود. اما «حجت دودانگه»، معلم عشایری خوزستانی هرچیزی بود جز این کلیشه مرسوم. او با کوله 30 کیلویی از آذوقه و وسایل شخصی هر هفته می‌رفت که با قطاری از همه  کوه‌ها و مراتع عبور کند و بعد با پای پیاده دو ساعت یا بیشتر در دل صخره‌ها و دشت‌ها راه برود تا برسد به رودخانه‌ای و تازه آنجا ماجرایش شروع می‌شد وقتی سوار بر گرگر لرزانی وسط طغیان آب‌های «دز»، با تمام زور و بازو تقلا می‌کرد تا از آن عبور کند و سر سالم به مدرسه برساند.

مدرسه او هم شبیه هیچ یک از مدارس مرسوم نبود، نه کلاسی، نه آزمایشگاه و کتابخانه‌ای و نه حتی سرویس بهداشتی و آبخوری. مدرسه‌ای با یک اتاق سنگی بدون برق و نور که هم کلاسش بود و هم خانه‌اش با چند نیمکت کهنه و یک تخته وایت برد کوچک و تختخوابی قدیمی که صندلی‌اش هم شده بود. حجت دودانگه را از هر سو و منظری می‌دیدی یک قهرمان جوان بود که خودش نمی‌دانست؛ او خیلی ساده و آرام از تمام این مشقت‌ها و سختی‌ها عبور می‌کرد و نمی‌دانست که در چشمان ما قهرمانی است که کارهای نشدنی را شدنی کرده. او فراتر از همه کلیشه‌ها یک معلم واقعی بود. 











 

این خبر را به اشتراک بگذارید