معلمان عشایری عاشقترین هستند
محمدرحیم کریمی | رئیس اداره آموزش و پرورش منطقه سردشت
معلمی در ذات خود فرازونشیب فراوان دارد و صدها پیچیدگی در دل آن نهفته است؛ در سختیهایش همین بس که معلم هرسال و هر روز با چندین دانشآموز که هر کدام در وهله اول انسانهای متفاوت از یکدیگرند، سروکار دارد و باید براساس توانایی، استعداد و هوش تکتکشان تدریس کند و آنها را آموزش دهد.
حالا در این میان، معلمبودن در مناطق محروم روستایی و عشایری قطعا صد برابر سختتر و طاقتفرساتر است؛ آنجا که باید مسیر طولانیای را از محل سکونت خود در شهر به دل کوهها و دشتها طی کنند تا به مدرسه و دانشآموزانشان برسند؛ کودکانی که آموزش، حق طبیعی و مسلم آنهاست و ما تمام تلاشمان را میکنیم که از این حق محروم نشوند.
در میان هزاران مدرسه کشور و مناطق آموزشی، آموزش و پرورش منطقه سردشت دزفول که مشتمل بر بخشهای سردشت و شهیون است با 3800 کیلومترمربع وسعت، دارای مدارسی در 2 شهر حمزه و سالند و 7دهستان سردشت، شهی، ماهوربرنجی، شوی، سیدولیالدین، احمد فداله و دره کاید است؛ مدارسی که در این پهنه گسترده بسیار پراکندهاند و ما باید حواسمان به تکتک 7هزار دانشآموزی که در دل کوهها و دشتهای آن زندگی میکنند، باشد.
پراکندگی مدارس در این مناطق مشکل اصلی ما و معلمان است؛ بهطوری که فاصله آخرین مدرسه با مرکز بخش سردشت دزفول 150کیلومتر از جاده شوسه است و سپس یک شبانهروز پیادهروی کامل در مناطق برفگیر دارد یا مدارس ما در احمد فداله و درهکاید که 150کیلومتر بیشتر نیست اما بهدلیل مسیر سخت کوهستانی و نبود هیچگونه جاده و مسیر همواری رسیدن به آن با نیسان نزدیک به 9ساعت زمان میبرد که واقعا برای معلمان ما طاقتفرسا و سخت است و اگر عشق و ایثار و فداکاری آنها نباشد چه اهرم دیگری آنها را تا این مناطق میآورد؟
به این مشکل معلمان، نداشتن سرویس نقلیه و بدتر از آن دریافت نکردن هزینه رفتوآمد را هم اضافه کنید. همه معلمان ما باید مسیرهای طولانی و بدون اغراق صعبالعبوری را طی کنند بدون اینکه یک ریال به آنها تعلق گیرد؛ بهطور مثال نیسانهای محلی در احمد فداله از هر نفر که پشت بنشیند، 50هزار تومان کرایه میگیرند که معلمان ما علاوه بر تحمل مشقت رفتوآمد در این مسیر باید کرایه نیسان را هم خودشان حساب کنند، چون اعتباری برای این موضوع در نظر گرفته نشده است.
نکته مهم دیگر درباره معلمان این منطقه که قطعا همکاران ما در مناطق مشابه دیگر نیز این وضعیت را دارند، دوری از خانواده و خطرات جدی محیطی است که با آن روبهرو هستند. معلمان ما بهدلیل دشواری راه ناچارند 20روز، یکماه و حتی 6ماه در منطقهای که مدرسه در آنجاست بدون هیچگونه امکانات اولیهای مثل آب، برق، گاز و تلفن زندگی کنند و بدتر اینکه تا مدتها از خانواده خود بیخبر میمانند و اگر در این میان برای آنها اتفاقی بیفتد یا بیمار شوند به سختی میتوانند خود را نجات دهند؛ مثلا همین سال گذشته، آپاندیس یکی از معلمان عود کرده بود و او با وجود درد شدید بعد از چند روز توانست از کوهستان پایین بیاید و خودش را به بیمارستان شهر برساند. مشکل حمله حیوانات درنده و دیگر خطرات زیستمحیطی هم به کنار. از این دست مشکلات نمونههای فراوانی برای گفتن هست که در این مقال نمیگنجد.
واقعیت این است که غیر از آموزش و پرورش و معلمان ما کمتر ارگان یا حتی میتوان گفت تقریبا هیچ نهادی پا به این مناطق نگذاشته و همین کار ما را سخت میکند. اگر ادارات راه، امور عشایر و روستاها به این مناطق بروند و امکانات اولیه را به آنجا برسانند قطعا دسترسی آموزشی به این مناطق راحتتر میشود و در این میان معلمان ما کمتر آسیب میبینند.
در پایان باید باز هم تاکید کنم که این دل عاشق معلمان عشایری و روستایی است که به آنها اراده و توان رفتن به این مناطق را میدهد؛فقط عشق و علاقه به آموزش فرزندان محروم و مستضعف این مرز و بوم سبب میشود حقوق کم و سختی راه و دوری از خانواده را تاب بیاورند. اگر این عشق نیست چه چیز میتواند باشد؟ وقتی حقوق این معلمان کمتر از همکاران خود در بسیاری از شهرهاست و در بیشتر موارد حتی باید پول قلم و کتاب و دفتر دانشآموزان بیبضاعت را هم خودشان بدهند؛ این معجزه عشق است و تمام. معلم روستایی و عشایری روزت مبارک و گامهایت پرصلابت باد.