طه رادمنش- روزنامهنگار
روزگاری نهچندان دور سریالهایی پخش میشد که تأثیر آن را با نگاه به کاهش ترافیک مشاهده میکردیم؛ سریالهایی که هم مخاطب عام را جذب میکردند و هم مخاطب خاص و منتقد را میخکوب؛ سریالهایی که هم بر فرهنگ جامعه اثر گذاشتند، هم تکیهکلام مردم را تغییر دادند اما چه شد که دیگر اثری از آن جادوی تصویری تلویزیون نیست؟ برای نامیدن دوران جدید، عناوین زیادی انتخاب شده است؛ عصر تورم، عصر بحران، عصر سرعت و... ولی شاید یکی از دقیقترین عناوین برای نامیدن هزاره جدید، عصر رسانه باشد. رسانه زیرشاخههای زیادی دارد که سینما، تلویزیون، رادیو، فضایمجازی و پلتفرمهای زیرشاخه آن را شامل میشود. مشکل اصلی صداوسیما به آنجا بازمیگردد که همهچیز را در محتوا دید و فرم را فراموش کرد و از سوی دیگر، از جامعه عقب ماند. بدون شک محتوا و تولید بار معنایی بسیار ارزشمند است اما از منظر رسانه، نباید فراموش کرد که فرم و سروشکل روایت، اولویت بیشتری دارد. اینکه صداوسیما بهعنوان نهاد رسمی سرگرمیساز، اتاق فکری با عقاید و نظامنامه خاص دارد، کاملا معقول و پذیرفته است اما صداوسیما موظف است بهعنوان نهادی رسمی، سلایق غیررسمی را نیز به رسمیت بشناسد. همین به رسمیت نشناختن سلایق گوناگون سبب شد تا شاهد کوچ عظیمی از هنرمندانی که فرزند صداوسیما و تلویزیون بودند به شبکه نمایش خانگی یا همان VOD باشیم؛ هر چند VODها نیز ماجرای مفصل دیگری دارند و نیازمند بررسی دقیقتر هستند. جامعه ایران جامعهای متنوع، گوناگون و با بافتار عقیدتی خاص سنتی است. برای مثال نوع پوشش که یکی از عوامل مهاجرت بازیگران به شبکه نمایش خانگی بود باید عمیقتر موردبررسی قرارگیرد. واضح و مبرهن است که این گفته بهمعنای نادیدهگرفتن عقیده جامعه، اشاعه بیبندوباری و پشت کردن به نظام عقیدتی و رسمی کشور نیست. غرض صرفا همکاری بیشتر نهادها برای بازتر گذاشتن دست سینماگران است. سال 1929میلادی بود که با ترکیدن حباب بازار بورس نیویورک، اقتصاد آمریکا فلج و دوران رکود بزرگ شروع شد؛ هم کشور آسیب دید، هم جامعه. آمار وحشتناک طلاق، تورم، بیکاری و خودکشی گواهی بر همین امر است. هالیوود تصمیم گرفت حال و هوای جامعه را عوض کند و با طراحی اتاق فکر جدیدی، نشاط را به جامعه بازگرداند. حجم انبوه فیلم و سریالهای ابرقهرمانی که حتی امروز نیز شاهدش هستیم نتیجه آن دوران است. بر سردر سینماها نوشته شد اگر اوضاع و احوال بدی دارید، تلاش کنید تا رؤیا داشته باشید؛ رسانه کارخانه رؤیاسازی شد و مردم مفتون آن. جامعه ما نیز، بنا بر مشکلات و گرفتاریهای زیاد داخلی و خارجی، که برای بازگوییاش نیازمند شهرزادی هستیم و هزارویک شبی دیگر، حال خوبی ندارد. تلویزیون میتواند این حال را تغییر دهد. بدون شک جنگ نرم و نبرد رسانهای امری مهم و کتمانناشدنی است اما بهنظر میرسد فیلتر کردن و سدسازی نمیتواند راهکار خوبی باشد. خوب یا بد، درست یا غلط، در سریعترین عصر جهان زندگی میکنیم که حتی به روزترین اصطلاح پستمدرن نیز در کسری از ثانیه قدیمی میشود. تاریخ نشان داد مبارزه با ورود ویدئو و فیلترکردن رسانههایی خاص راهکار نبود و جواب مدنظر را نداد. رسانه و مخاطب 2روی یک سکه نیستند، در یک رابطه نیستند؛ رسانه و مردم در یک جریان هستند؛ هم از هم اثر میگیرند هم اثر میگذارند؛ هم از یکدیگر خط میگیرند، هم به هم خط میدهند؛ مثل 2تنیسباز؛ ضربه یکی، دیگری را به تحرک وامیدارد. به واسطه گرایش مخاطب به سمت شبکه نمایش خانگی، صداوسیما برای آنکه بتواند جلوی این مخاطبگریزی را بگیرد با تاسیس ساترا، مجوز دادن به سریال را بهخود داد. قطعا راهکار دستوری و تجویزی در وادی هنر و فرهنگ و رسانه جوابگو نبوده و نخواهد بود و برخوردهای سلیقهای نیز اثر خوبی نداشت. حذف یکباره عادل فردوسیپور بهعنوان مهمترین سرگرمیساز ورزشی که فرزند مستقیم صداوسیما بود شاهد مثالی بر همین امر است. ریاست محترم جدید سازمان اشاره کردند که بازگشت فردوسیپور مشکلی ندارد؛ امید که بشود. جنگ اتمی و لشکرکشی زرهی، تاریخ و رویه خاص خود را دارد اما جنگ نرم و لشکر سایبری ساحت دیگری. هالیوود و سریالهای گوناگون شبکههای مختلف، تا اتاق خواب ما نیز نفوذ کردهاند و بخش بزرگی از سبک زندگی ما را شکل دادهاند. تلویزیون برای اینکه در این بازی بازنده نباشد باید پوستاندازی کند. قطعا همفکری و تشکیل کارگروههای مختلف برای سیاستگذاری فرهنگی دوران جدید مهم است اما چیزی که از همفکری مهمتر است، همدلی است؛ همدلی بیشتر بین نهادهای دینی و مراکز فرهنگی. سازمان صداوسیما اکنون صرفا تبدیل به ساختمان شده. تلویزیون برای احیای خود بهعنوان سازمان، باید استعدادهای جدید را شناسایی و تفاوتهای جامعه را درک کند و شباهتهای اجتماع را بیابد و ذائقه بصری و سمعی مردم را بشناسد. استفاده کردن از بزنگاههای مهم نیز میتواند کمکحال سازمان باشد؛ مثلا سازمان میتوانست در مناظرات انتخاباتی، بهتر و جذابتر عمل کند و رویکرد سرد و خشک نداشته باشد. سازمان صرفا در مناظرهها بیطرف ماند، اما سرد. بزنگاههای اینچنینی زیاد هستند. تلویزیون میتواند به آن، به چشم برگ برنده نگاه کند یا آن را تیغ برنده بپندارد.
اکنون کلید جعبه جادویی در دست پیمان جبلی، رئیس جدید سازمان است. جبلی در آستانه 57سالگی است و این سن در بین مدیران، سن نسبتا جوانی است. باشد که با شناسایی استعدادهای جوان و طراحی اتاق فکری جدید، نشاط و شادابی خاصی به سازمان بازگردد. در راه احیای رسانه، تلویزیون باید بپذیرد که انحصار، دیگر معنا ندارد و گوناگونی نیز زیباست. چای ریختن یک مرد برای یک زن، طوفان به پا نخواهد کرد! ولی هجوم شبکههایی از قبیل جم، قطعا طوفانی فرهنگی به پا خواهد کرد. چوب جعبه جادویی در دست شماست رئیس! وقت اجی مجی لاترجی است.
جعبهای که دیگر جادویی نیست
یادداشتی در باب چرایی کاهش مخاطب تلویزیون و چند پیشنهاد برای احیای آن
در همینه زمینه :