نورا عباسی- روزنامهنگار
دور تند زندگی در روزهای جوانی با قدم نهادن در دوران میانسالی سرعت خود را کاهش میدهد و به روزهایی میرسد که برای نگاه کردن به دنیای اطراف هر چند زمان اندک است اما دقت و لطافت بیشتری چاشنی زندگی میشود. برای بسیاری رسیدن به میانسالی بهمعنای داشتن یک زندگی تکراری معنا میشود اما برخی این روزها را زمانی برای رسیدن به خواستههای خود و فهم آرامش زندگی، فارغ از دغدغه کار و فرزندان تفسیر میکنند. حسرت از روزگار رفته و تلاش برای استفاده از تمام توان جسمانی برای پیشبرد اهداف قابلتحقق در میانسالی نخ مشترک روایتهای برخی از افراد ایستاده در میانه عمر است.
سفر، حسرت میانسالی من است
مینا که از ابتدای دوره جوانی بهعنوان یک زن خانهدار زندگی را برای خود تعریف کرده است، این روزها در آستانه 55سالگی قراردارد و با حسرت از روزگار جوانیاش صحبت میکند. او میگوید که در زمان جوانی دغدغه فکری چندانی نداشته اما «تا دلتان بخواهد در دوره میانسالی ذهنمان پر شده است از دغدغه و نگرانی. در زمان جوانی اگر دنبال کار میگشتیم خیلی راحت آن را پیدا میکردیم و زندگی راحتتر بر میل ما میگشت اما الان در دوره میانسالی به مسائل بیشتری فکر میکنم و سریعتر نگران میشوم. الان در دوره کرونا از خانه بیرون رفتن و در پارک قدمزدن هم برای من مشکل است و برای انجام کارهای روزانه نیز به مسائل زیادی فکر میکنم.»
سفر، آرزوی جوانی و میانسالی میناست و میگوید چون در جوانی به هزارویک دلیل نتوانست به این خواسته برسد، دوست داشت که در میانسالی این خواسته را محقق کند اما باز هم دستش برای رسیدن به آرزوی دیرینهاش کوتاه بود؛«رویای زمان جوانی من این بود که به تنهایی سفر کنم اما نتوانستم به آن دست پیدا کنم و در دوره میانسالی هم با توجه به توان جسمانی و شرایط اقتصادیام چندان توان سفر ندارم. اگر بخواهم از حسرتهای دوره میانسالیام صحبت کنم، باید بگویم که رفتن به سفرهای متعدد یکی از حسرتهای زندگی برای من در این دوره سنی است. خیلی از همسن و سالهای من آرزو دارند که پول کافی داشته باشند و بدون دغدغه زندگی خوبی را برای خود رقم بزنند.»
از تنهایی لذت میبرم
محمود ازجمله افراد میانسالی است که مسیر متفاوت و البته شادتری را نسبت به دوران جوانی برای خود انتخاب کرده است. او 6فرزند دارد و حالا که فرزندانش هر کدام به زندگی مستقل خود میپردازند، شرایط او برای تجربه زندگی آرام و دور از شهر مهیا شده است؛«در دوره میانسالی یاد گرفتم که نیاز نیست تمام زمان خود را برای خانواده صرف کنم و گاهی نیاز است که بهخود توجه کنم. در گذشته تمام هم و غم زندگیام فرزندانم بودند اما در میانسالی یاد گرفتم که چطور از تنهایی لذت ببرم. من شغل آزاد داشتم و از سن 50سالگی مغازه را به پسرم سپردم و به روستای پدری برگشتم و با همسرم در این روستا زندگی میکنم.»
دیگر قدرت تغییر دنیا را ندارم
امید بخشی از زندگی شاهین در دوران جوانی است که گویا نتوانسته است در دوران میانسالی با او همراه شود؛ «در دوره جوانی دغدغه و نگرانیهای ما همراه با امید بود و فکر میکردیم که برای هر مشکلی یک راهحلی داریم اما در میانسالی نگاه من به زندگی عوض شده است و دیگر قدرت تغییر دنیا را ندارم؛ چرا که مشکلات زیادی زندگی ما را در دوره میانسالی احاطه کرده است. دغدغه آینده بچههایم بخش عمدهای از شب و روز من را بهخود اختصاص داده است. زمانی فکر میکردم در گذر زمان این نگرانی کم شود اما تنها شکل آن تغییر کرده است.»
از میانسالی نمیترسم
رعنا در دوران جوانی معلم بود و حالا چند سال از شروع بازنشستگیاش میگذرد، «زندگی در لحظه» بخش جدانشدنی از زندگی این معلم بازنشسته است و زمانی که صحبت از دوران جوانی میشود، میگوید که در در جوانی در لحظه زندگی میکرد و با همین فرمان وارد دوران میانسالی شده است؛«از تمام لحظاتمان لذت میبردیم. من یک آموزگار بودم و در دوره جوانی از شغلم لذت میبردم. در دوره میانسالی هم تلاش کردم همین نشاط را حفظ کنم و از ورزش، کتاب خواندن و ارتباط با دوستانم لذت میبرم. برخلاف بسیاری که از دوره میانسالی و سالمندی هراس دارند، برنامه من این است که از این دوران بسیار لذت ببرم؛ چون هر دورهای از زندگی مختصات خاص خود را دارد و از میانسالی نمیترسم.»
دوست دارم کودکی را به فرزندخواندگی قبول کنم
داشتن حس پختگی و رسیدن به یک قناعت در این سن، حرف مشترک برخی از افراد میانسال است اما زهرا که در آستانه بازنشستگی از شغل معلمی قراردارد، میگوید که این حس را قبول دارد و دوست دارد که هنوز در سن جوانی باشد؛«در دوره جوانی یکسری آرزوها و آمالی در ذهن انسان شکل میگیرد که گمان میکنیم زمان زیادی برای رسیدن به آنها وجود دارد اما زمانی که به دوره میانسالی میرسیم متوجه میشویم که بسیاری از کارهایی که دوست داشتیم را انجام ندادهایم. دوره میانسالی از نظر اینکه مشغلههای کاری کمتر میشود خیلی خوب است و آدم احساس میکند به خواستههایش در شغلش دست پیدا کرده است. نکته بعدی که در دوره میانسالی باعث خوشحالی من میشود این است که نگرانیهایم برای دوره تحصیل فرزندانم کمتر شده است.» علاقه به کودکان حسی است که در دوران میانسالی در وجود زهرا پررنگتر شده است تا جایی که دوست دارد کودکی را به فرزندخواندگی قبول کند؛«در دوره جوانی که خودم بچه داشتم حس خیلی خاصی به بچههای کوچک نداشتم اما الان نگاهم متفاوت شده است و خیلی دوست دارم با بچههای کوچک در ارتباط باشم و حتی به این فکر میکنم که کودکی را به فرزندی قبول کنم. این احساس در من قویتر شده است، حتی بعضی احساسات مانند مهربانی به دیگران نیز در من پررنگتر شده است.»
زندگی در میانه عمر
روایت چند میانسال از حال و روز زندگی در نیمهعمر و تفاوت زندگیشان با جوانی
در همینه زمینه :
یادداشت
خط خطی