چهره به چهره
کیارستمی از دست خویشتن فریاد!
تاریخ برخورد سالهای 1367، 1372و 1381
طرفین برخورد عباس کیارستمی - بهمن کیارستمی
نوع برخورد پدر پسری- افشاگر- مبتنی بر ادبیات اعترافی
محل برخورد یک؛ تهران، خیابان شریعتی، مدرسه شهید معصومی
دو و سه؛ تهران، محله چیذر، خانه کیارستمی
صابر محمدی
ابتدای هفته، بهمن کیارستمی، فیلمی به نام «زالو» را در کانال شخصیاش منتشر کرد که ترکشهای آن، حالا هم که در روز آخر هفته هستیم هنوز این سو و آن سو برخورد میکند؛ مستندی تولیدشده در سال1381 که چهارمین ساخته او محسوب میشود. لابد تا حالا این فیلم 16دقیقهای را دیدهاید، اما اگر ندیدهاید بگویم که این فیلم 3اپیزودی با صحنههایی از فیلم «مشق شب» عباس کیارستمی در سال1367 آغاز میشود که طی آن، آقای کارگردان با فرزندش بهعنوان یکی از دانشآموزان مدرسه شهید معصومی گفتوگو میکند. سپس 5سال جلوتر میرویم و این بار گفتوگوی عجیب پدر و پسر 15سالهاش را میبینیم؛ اپیزودی که به انتقادها علیه عباس کیارستمی دامن زده از این بابت که چرا بهمن را بابت درسنخواندن چنین به گوشه رینگ برده است. سرآخر به سال1381 میآییم و این بار دوربین را نه پدر که بهمن کاشته است، اما باز هم دوربین رو به فرزند است و نه پدر. باز هم کیارستمی در حال انتقاد از عملکرد بهمن است این بار به جای تحصیل، سویه انتقاد به فیلمسازی پسر مربوط است. آدم را یاد عنوان یکی از کتابهای عباس کیارستمی میاندازد؛ «سعدی از دست خویشتن فریاد». انگار این بار اوست که با انتقادی تند و تیز نسبت به فرزند، از دست خویشتن است که فریاد میکشد.
این فیلم - که البته نخستین بار هم نیست که دیده میشود- حسابی شهر را به هم ریخته است؛ چرا؟ چون کسی که از او انتظار داریم صرفا به پدرش افتخار و از تصویر کمنقص او نزد ما محافظت کند، مسیر دیگری در پیش گرفته بر خلاف عرف مرسوم، به ترسیم سیمایی دیگر از پدر پرداخته است. کاری که بهمن کیارستمی در فیلم زالو صورت داده، نه تسویهحساب شخصی با عباس کیارستمی بلکه جسارت در یورش به آن چیزی است که علیالظاهر همهچیز او میتوانست باشد؛ پدر مهمش.
او میخواهد به چیزی که ظاهراً مهمترین وجه زندگیاش محسوب میشود، یورش ببرد: به عباس کیارستمی و فرزند او بودن. او با زالو به ما میگوید، عباس کیارستمی، همه آن چیزی نیست که او دارد که اگر اینگونه بود، در صیانت کاهلانه از آن میکوشید؛ مثل کاری که فرزندان همه آدمهای سرشناس میکنند؛ مثل کاری که برادرش احمد به آن مشغول است. بهمن کیارستمی با برافراشتن بیرق نقد درونخانوادگی، چه حالا که این فیلم را منتشر کرده و چه با انتشار دو کتاب پارهنامههای عباس کیارستمی که شکایت دیگر فرزند آقای کارگردان را به اتهام «افشای اسرار» بهدنبال داشت، نشان داده که از قضا با همین «افشای اسرار» میخواهد سنت و تابوی ترسیم سیمای بینقص از بزرگان را بشکند.
به جای همه جنجالها و سر و صداهای این هفته و به جای انتقاد به بهمن کیارستمی به این بهانه که آبروی خانوادهای مهم را نشانه رفته، کاش یکبار دیگر به حرفهای خود عباس کیارستمی درباره «آبرو» ارجاع میدادیم؛ حرفهایی که پیش از اینها طی مستندی ساخته مرتضی فرشباف با عنوان «ساختن مثل یک عاشق» زده... جایی که کیارستمی خود میگوید: «آبروی خودت را ببر. تو نمیدانی بیآبرویی چه آبرویی است در این عصر. بهنظر من تمام کارهای اتوبیوگرافیک، کارهای درخشانی هستند. به این دلیل که لااقل تصویر یک نفر را بهطور دقیق بیان میکنند؛ یک نفر. درحالیکه فیلمهایی میبینیم که تصویر هیچکس نیستند؛ از جایی نیامدهاند و هیچ شناختی ندارند».
این روایت امروز به چه درد ما میخورد؟
زالو، پیش از آنکه مستندی خوب یا بد، مستندی افشاگر یا اعترافگونه باشد، تلاشی برای بیرونزدن از حصار مطلوب اما محدود آقازادگی است. جسارت میخواهد درحالیکه فرزند عباس کیارستمی هستی، به جای اینکه از این برند نهایت بهره را ببری، صرفا واقعیتها را ببینی و به تصویرشان بکشی. از اتخاذ چنین روشی، میشود آموخت.