تهران من/ کوچِ تابستان
سارا کریمان
پیش از این جهان شتابزده که در آن ثانیهها و دقایق سرنوشتساز میشوند، آهنگ زندگی با تغییر فصول منطبق بود. گذر از تابستان به پاییز علاوه بر جلوههای بصری فریبندهاش، بسیاری از عادتها و آداب را نیز با خود همراه میآورد. انطباق با طبیعت بهمعنای رفع نیازهای روزمره و بروز خلاقانه کنشهای فردی و اجتماعی در قالبهای گوناگون رسوم و هنر است. الزامی که دیگر وجود ندارد و دغدغهای که از معنا تهی گشته است. عصر غلبه انسان بر طبیعت به گسست وابستگی و حیاتبخشی آن میانجامد. ایرانیان در دوران باستان سال زراعی خود را از ابتدای پاییز یعنی روز اول مهر تا پایان تابستان سال بعد مقرر میکردند؛ نامگذاریماه مهر نیز مُلهم از آیین مهرپرستی و میترائیست است. انسانِ امروز، در تمام فصول هوای 20درجه را فراهم آورده است و دیگر چیزی را به وقتش نوبَر نمیکند. مدرسه مهمترین و اصلیترین مابازای کوچ تابستان و مهر است؛ قاعدهای که بیش از کوتاه شدن تابش خورشید و سرد شدن هوا، زندگی شهروند مدرن را تحتتأثیر قرار میدهد. تهران که روزگاری باغ شهر بوده، یقینا پاییزهایی بهغایت زرد و زمستانی سفید داشته است. باغداری و کشت و زرع معنای به جوشش تابستان کوشیدن و برای رزق به سرانگشت درختان پوییدن است. باغهایی که بعدتر تفرجگاه بیرون شهر شدند و پاییزها قصههای شاعرانه میپروراندند. سفره ایرانی متاثر از فصول بوده است، شبهای طولانی و سوزِ تازه نفس ملزوماتی میطلبید که پیشتر مهیا شده بود، دوراندیشانه «سنگِ تابستون، نُقلِ زمستون» را برای گذران کنار گذاشته بودند. علاوه بر مجالی که در خانه دست میداد تا به وقت استراحت فصل خنک، تفقدی بر دفاتر شعر و قصه داشته باشند. فضاهای عمومی مانند قهوهخانه و زورخانه نیز در این وقت سال شور و حال دیگری داشت و مجالس نقالی و شاهنامهخوانی با مخاطبان بیشتری برگزار میشد. بازیابی هماهنگی با تاریک و روشن طبیعت شاید راهکاری برای التیام سرسام بیوقفه شهروند امروز باشد، به یاد داشتن آنکه فصلها و روزها، اعلامی برای شروع و پایان کارها و مشغلهها نیست. پرسه در باغ بارانخورده پاییزی، متاعی نیست که بتوان عطایش را به لقایش بخشید، نیازی است از سر انسان بودن و تمنای یافتن کمی طمانینه... .