• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 31 شهریور 1400
کد مطلب : 141172
+
-

سربازان بی‌پلاک

 در طول 8سال دفاع‌مقدس، زنان سربازان گمنامی بودند که بار سنگین تدارکات جنگ را بردوش ‌کشیدند. هر چند راویان و قهرمانان تاریخ جنگ تحمیلی مردان هستند اما نمی‌توان از حضور و رشادت‌های این زنان به‌عنوان سربازان بی‌ادعا و بی‌پلاک چشم‌پوشی کرد. برای مثال، مسئولیت بخش تسلیحات سپاه را شهید جهان‌آرا به تعدادی دختر مجرد سپرده بود.
تعدادی از آنها هنوز در قید حیات هستند و وقتی قصه‌های زندگی‌شان را در زمان جنگ می‌شنوی، فکر می‌کنی که واقعیت ندارد. تعدادی از زنان به رموز دفاعی کاملا مسلط بودند. در تمام این 8سال حتی یک روز از خرمشهر خارج نشدند. درواقع زنان و دختران در زمان جنگ تحمیلی روزها به دفاع از شهر و وطن مشغول بودند و شب‌ها هم شهدا را دفن می‌کردند.
گزارش پیش‌رو بازخوانی اجمالی است از نقش‌آفرینی و حضور خودخواسته جمعی از زنان در 8سال جنگ تحمیلی و آنچه نخواسته بر زندگی جمعی دیگر از زنان تحمیل شده است.

آمار چه می‌گویند؟
براساس آمارهای منتشر شده از فهرست شهدای جنگ تحمیلی، 6‌هزارو ۴۲۸ زن ایرانی در سال‌های دفاع‌مقدس شهید شده‌اند و بیشتر آنها در بمباران و موشکباران شهرها به شهادت رسیده‌اند. براساس آماری به نقل از نشریه داخلی بنیاد شهید و امور ایثارگران، 500نفر از این افراد، رزمنده بودند، بیشتر این زنان مجرد و 2هزارو 500نفر از آنان در سن 10 تا 30بودند.
براساس آمار بنیاد شهید و امور ایثارگران تعداد کل جانبازان زن 5‌هزارو۷۳۵نفر است که از این تعداد 3‌هزارو 75نفر بالای ۲۵درصد جانبازی دارند. درباره تعداد اسرای زن جنگ تحمیلی، آمار روشنی منتشر نشده، اما در برخی منابع از رقم 171اسیر زن در جنگ هشت‌ساله سخن به میان آمده است. همچنین در 8سال دفاع‌مقدس ۲۲هزارو 808امدادگر و 2هزارو 276پزشک زن به جبهه‌ها اعزام شدند.

نخستین زن شهید خرمشهر

شهناز حاجی‌شاه، نخستین زن شهید خرمشهر است. او در سال1336 در خرمشهر به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد. با آغاز جنگ و اشغال خرمشهر، در کنار برادرانش- ناصر و محمدحسین- به دفاع از شهر پرداخت. هشتم مهرماه سال1359 وقتی که خمپاره‌های عراقی‌ها بخشی از خرمشهر را هدف قرار دادند او به همراه جمعی از زنان به طرف خانه‌های ویران شده دویدند تا اگر زنی در آنجاست، او را بیرون بیاورند خمپاره‌ای میان آنها به زمین خورد و منفجر شد. ترکش مستقیما به قلب شهناز اصابت کرد. شهلا حاجی‌شاه، خواهر شهیده شهناز حاجی‌شاه در وصف شهادت خواهرش گفته است؛«... زمانی هم که خواهرم شهید شد و می‌خواستیم او را دفن کنیم، جلو مسجدجامع، برادرم حسین را دیدم. به او گفتم: «بیا می‌خواهیم شهناز را دفن کنیم». گفت:«من نمی‌آیم. عراقی‌ها از دروازه شهر وارد شده‌اند و جنگ تن‌به‌تن شروع شده. آنجا بیشتر به من احتیاج است...». ‌... در بهشت شهدا آبی برای غسل دادن خواهرم نبود.

آقایی گفت:«احتیاج به غسل ندارد...». درحالی‌که گلوله‌های توپ در نزدیکی ما فرود می‌آمد، مادرم با دست‌های خودش خواهرم را در قبر گذاشت و خطاب به شهناز گفت:«دعا کن که در جنگ پیروز شویم و دل امام شاد شود». برادرهایم با حکاکی روی یک سنگ نام و نشان شهنار را ‌نوشتند و بعدها با همین نشانه‌ها توانستیم قبر وی را پیدا کنیم... بعد از هر حمله‌ای که در شهر می‌شد خانواده‌‌ها و نزدیکان برای شناسایی شهدا می‌رفتند. خیلی از مادران و زنان، شهدا را می‌شستند؛ گاهی هم فرزندان یکدیگر را، بچه‌های خودشان را، اشک می‌ریختند و می‌شستند. بعضی هم قبر می‌کندند.»

پایان غیبت یازده ماهه یک مبارز
شهید ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیرماه سال1344 در شهر سنندج به دنیا آمد. با شروع حرکت‌های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و در جرگه دختران مبارز کردستان قرار گرفت.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع فعالیت‌های ضدانقلاب در مناطق مختلف کردستان، ناهید همکاری‌اش را با ارتش و سپاه آغاز کرد.
اوایل زمستان سال1360 در بحبوحه ناآرامی‌های سنندج در میان جنگ تحمیلی بود که ناهید به‌شدت بیمار شد و برای مداوا به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. چند ساعتی از رفتن ناهید گذشته بود اما از بازگشتش خبری نبود. 11‌ماه از ربوده شدن ناهید می‌گذشت که پیکر مجروح و کبودش را با سری شکسته و تراشیده در روستایی در نزدیکی شهر یافتند. شهلا فاتحی کرجو، خواهر ناهید درباره شهادت او گفته است؛«موهای سرش را تراشیده بودند و همه ناخن‌های دست و پایش را کشیده بودند. تمام سر و بدنش به‌علت ضربات ناشی از شکنجه کبود بود. کوموله به ناهید گفته بود اگر به (امام) خمینی دشنام بدهی تو را آزاد می‌کنیم. سرانجام او را شبانه به بیابان‌های اطراف روستا می‌برند و جلوی چشمان خودش برایش قبر حفر کرده و او را زنده زنده دفن می‌کنند.  ناهید شانزده ساله زنده زنده دفن می‌شود.»
خانواده شهید فاتحی‌کرجو، صلاح ندیدند وی را در سنندج دفن کنند و پیکرش را به تهران منتقل و در قطعه شهدای انقلاب بهشت‌زهرا(س) تهران دفن کردند.

فوزیه و امدادرسانی تا پای جان

از دیگر شهدای زن می‌توان به اسم فوزیه شیردل اشاره کرد که 25مرداد1358 در جریان حمله ضد‌انقلاب به بهداری پاوه و محاصره بهداری به شهادت ‌رسید.
 بیمارستانی با 10تختخواب و دارای کمترین امکانات در شهر پاوه محل خدمت فوزیه بود که در جریان تشدید درگیری‌های آن منطقه به محاصره نیروهای ضد‌انقلاب درآمده بود.
در روند این درگیری‌ها شهید چمران دستور می‌دهد که پرستاران، زنان، کودکان و زخمی‌ها را داخل یک وانت گذاشته و یک محلفه روی آنها بکشند و با عنوان زخمی از بیمارستان خارج و به خانه سپاه که از بیمارستان فاصله داشت منتقل کنند. فوزیه هم یکی از این افراد بود. در همان هنگام یک بالگرد به‌منظور رساندن مهمات به نیروهای شهید چمران به پاوه اعزام شده بود.
 فوزیه به‌منظور علامت دادن به بالگرد از زیر محلفه بیرون می‌آید و از ناحیه پهلو مورد هدف گلوله منافقان قرار می‌گیرد ولی کوتاه نمی‌آید و باز هم تیر می‌خورد و از پا می‌افتد و تازه متوجه گرمی و خونریزی پهلویش می‌شود تا اینکه به خانه سپاه می‌رسند.
خانه سپاه فاقد هرگونه امکانات ازجمله آب و برق بود. فوزیه در این شرایط و با زبان روزه و بدون هیچ درمانی 17ساعت خونریزی داشته است... بعد از فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر آزادسازی پاوه، نیروهایی به آنجا اعزام شدند و افرادی که در خانه سپاه بودند را به داخل بالگرد انتقال دادند. جسم ناتوان فوزیه که اندکی جان داشت همراه آنها بود. بالگرد هنگام اوج گرفتن مورد هدف ضدانقلاب قرار گرفت و با کوه برخورد کرد و متلاشی شد. شهید چمران درباره او گفته بود که دردناک‌ترین صحنه‌ای که دیدم صحنه پرستار جوانی بود که با لباس سفید آغشته به خون و کبود شده از هلی‌کوپتر آویزان شده به‌گونه‌ای که پاهایش در داخل هلی‌کوپتر و بدنش روی زمین کشیده می‌شد.»

اسوه مقاومت  ۴۵روزه خرمشهر
سکینه حورسی، ازدیگر زنانی است که نامش در روایت‌های دفاع‌مقدس ماندگار شده است و به او اسوه مقاومت زنان در ۴۵روز مقاومت خرمشهر لقب داده‌اند. حورسی در جریان دفاع از خرمشهر شیمیایی و جانباز شد.
خاطرات این رزمنده و همرزمانش، در کتابی به نام «شهر من در امان نیست» گردآوری شده، او در بخشی از این کتاب روایت کرده است؛«به‌علت درگیری‌های فشرده و نگهبانی‌های شبانه، فرصتی برای تعلیم نظامی بقیه خواهران نبود. ناچار شب‌ها با همان تعلیمات مختصر، 2ساعت به خط مقدم جبهه می‌رفتیم و دفاع می‌کردیم. آنجا وضع خیلی فرق می‌کرد. خمپاره مثل باران می‌بارید. از چپ و راست گلوله می‌زدند. تا آن لحظه نه خمپاره دیده بودیم و نه می‌دانستیم خمسه‌خمسه چیست. بچه‌ها پابه‌پای هم و با جان می‌جنگیدند. ایثار و فداکاری در مرز، مرزی نداشت. یکی دو روز بعد، برادر جهان‌آرا، حفاظت از مهمات را به ما سپرد...پس از سقوط شهر خرمشهر به آبادان رفتیم و در ساختمان‌های مسکونی صدا و سیما ساکن شدیم. من به‌دلیل آنکه ازدواج کرده بودم و خداوند یک فرزند به من و همسرم هدیه کرده بود، نمی‌توانستم مانند دیگر بانوان به انجام کارهای رزمی یا امدادی بپردازم.آن زمان رباب، خواهرم، در امدادرسانی فعالیت می‌کرد و من هم به‌دلیل شرایطی که داشتم در بخش شهدا فعال بودم.

سال۱۳۶۱ در آبادان بودیم و برای تحویل سال همراه چندین نفر از دوستانمان به گلزار شهدای این شهر رفتیم و تا جایی که مقدور بود با وسایلی که در اختیار داشتیم، سفره هفت‌سین را سر مزار شهید ابراهیم علامه پهن کردیم. سال تحویل ۶۲ نیز بر سر مزار شهدای آزادسازی خرمشهر رفتیم. از آن موقع تا‌کنون این سنت ادامه دارد....» سکینه حورسی از جمله افرادی بود که همواره برای گرامیداشت سوم خرداد نقش محوری در شهر داشت و هنگامی که صدایش را بلند می‌کرد و نظری می‌داد کسی جرأت نمی‌کرد روی حرفش سخنی بگوید. در حقیقت  سکینه حورسی یکی از فرماندهان و راهبران زنان و مردان مدافع خرمشهر بود که اکنون به جهان دیگری سفرکرده است.

امدادگری در میدان
 جنگ تنها تجربه متفاوتی را برای زنان بالغ و بزرگسال رقم نزد، بلکه موجب پایان یافتن دوره کودکی و نوجوانی بسیاری از دختران هم شد. بعضی از آنها دیگر بازی‌های کودکانه را رها کردند همراه مسیر دفاع مادرانشان شدند، معصومه رامهرمزی ،امدادگر چهارده ساله جنگ، یکی از این افراد است.او در این‌باره در کتاب خاطراتش نوشته است؛«در آن مقطع تا ظهر یک لحظه هم بیکار نبودم. وسط آشپزخانه روی زمین می‌نشستم و هر کاری دستور آشپز بود انجام می‌دادم... کار در بیمارستان و در زمان جنگ در همه قسمت، 12ساعته بود؛ شیفت اول از ساعت ۳صبح تا ۳شب بود که در آشپزخانه می‌گذشت. کار بعدازظهر ما تا ساعت ۳ بعدازظهر که شام بیمارستان آماده و توزیع می‌شد، شست‌وشوی همه ظروف، زمین، در و دیوار بود و از ساعت یک هم مشغول شستن قابلمه‌ها و آبکش‌ها و... بودیم... یکی از مشکلات مهم هر سه بیمارستان آبادان کمبود خون بود. مجروحان معمولا دچار خونریزی‌های شدید می‌شدند و نیاز به چند واحد خون داشتند، از طرفی بیشترین مقدار خون مورد نیاز نیز در منطقه تهیه می‌شد... خواهران امدادگر از منابع اصلی تأمین خون بودند. به یاد دارم در بیمارستان امدادگران، فرشته بدری که گروه خونش O منفی بود به‌خاطر اهدای ضروری خون به یک رزمنده، جنین چهار ماهه‌اش را سقط کرد.»

خشونت پنهان جنگ
در نخستین روزها و هفته‌های آغاز جنگ تحمیلی، زنان نیز چون مردان اسلحه بر دوش گرفته و به مقابله با دشمن شتافتند و در این راه شهید، زخمی و آواره شدند. ورای این مقاومت‌ تجربه ترس و اضطراب از مورد خشونت قرار گرفتن در روزهای جنگ، تجربه مشترک اغلب زنان در فرهنگ‌ها و موقعیت‌های مختلف است.
 یکی از ابعاد خشونت زنانه در مورد زنان شهرهای مرزی مورد هجوم نیروهای صدام، مسئله اضطراب‌های زنانه از خشونت‌های مورد نظر در جنگ است. در شرایطی که دشمن وارد خاک کشور شده و این زنان عمدتا دور از حمایت خانواده هستند یا در مواردی کاری از دست خانواده‌هایشان برنمی‌آید، ناچارند تدبیری برای احتمال خشونت دشمن نسبت به‌خود بیندیشند، این مسئله ذهن اغلب زنانی را که با جنگ مواجه شده‌اند به‌خود مشغول کرده و موجب شکل‌گیری نوع ویژه‌ای از تجربه اساسا زنانه از جنگ شده است که شکل‌دهنده اضطراب و نگرانی دائمی آنان در روزهای جنگ است.
زنان  سربازان گمنامی بودند که بار سنگین تدارکات جبهه جنگ و برخی وظایف دیگر را بردوش می­ کشیدند. چرا که  هجوم یک باره دشمن به مناطق مرزی و هم چنین بمباران‌های هوایی به شهرها ایجاب می نمود که زنان به صورت مستقیم در مناطق جنگی حضور پیداکنند.

تنها زن حاضر در عملیات
فاطمه‌سادات نواب‌صفوی، فرزند شهید سید‌مجتبی نواب ‌صفوی در عملیات آزادسازی خرمشهر در سال61 به‌عنوان زن رزمنده دوشادوش مردان به مبارزه پرداخت. در خاطراتی که از جانباز ایران‌خواه منتشر شده است در مورد حضور فاطمه‌سادات در عملیات بیت‌المقدس چنین آمده است: «خانم فاطمه نواب‌صفوی، فرزند شهید نواب صفوی، به‌عنوان دیدبان به طرف بهمن‌شیر رفته بود. او با اطلاعات مؤثر و مفیدی که از موقعیت دشمن می‌داد، در موفقیت عملیات نقش تعیین‌کننده‌ای را ایفا کرد. در آخرین دیدار او را در حالی دیدم که پیکر شهیدی را با خود حمل می‌کرد. معلوم شد که از یک عملیات موفق چریکی بازمی‌گردد».

 از کوکتل مولوتف تا اسلحه
اولین مسئولیتی که زنان در دفاع‌مقدس، به‌صورت خودجوش و همپای مردان بر‌عهده گرفتند، جنگیدن با دشمن بعثی در جنوب و مزدوران داخلی در کردستان بود. حتی آنان، کوکتل مولوتف ساختند تا به جنگ تانک‌های عراقی بروند که قصد داشتند از مرز شلمچه بگذرند. تهیه و به‌کاربردن کوکتل مولوتف، ابتدایی‌ترین کار رزمی خواهران و زنان به شمار می‌آمد، بعدها آنها خود را به سلاح مجهز کردند تا مردانه با دشمن بجنگند. در روایتی از روزهای بمباران خرمشهر آمده است: «در قبرستان خرمشهر زن ۶۵ ساله‌ای را دیدم که تفنگ ‌ام‌ یک بر دوش داشت. گفتم: مادر چه می‌کنی؟ گفت: پسر و دخترم آنقدر جنگیدند تا شهید شدند و اینجا خفته‌اند. می‌روم راه‌شان را ادامه دهم، هر چه او را منع کردم، نپذیرفت و گفت: باید از دینم دفاع کنم. این تنها وظیفه شما پسرانم نیست بلکه وظیفه من هم هست، جنگید و سرانجام با ترکش خمپاره شهید شد. زنان رزمنده در خرمشهر، کارهای دیگری را نیز برعهده داشتند که مراقبت از تسلیحات، تسلیح رزمندگان، نگهبانی از پیکر شهدا و توزیع سلاح بین رزمندگان از آن جمله بوده است.

روایت شجاعت زنان سوسنگردی
 سوسنگرد ازجمله شهرهایی بود که جنگ در آن غوغا به پا کرد. زن و مرد و پیر و جوان همه در کنار هم ایستادند و از شهر و خاکشان دفاع کردند. در روایت‌های منتشرشده از این رشادت‌ها یک زن سوسنگردی با آرد مسموم نان پخت و با آن تعدادی از عراقی‌ها را از پای درآورد. در روایتی دیگر در این شهر مادر شهید الحانی، 11سرباز عراقی را به خانه‌اش دعوت می‌کند، به آنها غذا می‌دهد، و زمانی که آنها به استراحت پرداختند و به خواب رفتند، در اتاق را قفل می‌کند و بسیجی‌ها را با خبر می‌سازد و خود او هم با چوب‌دستی به جان بعثی‌ها افتاد. داستان این زن شجاع اینگونه نقل شده است که در سوسنگرد خانم عرب مُسنی زندگی می‌کرد که همسرش نابینا بود. او با وجود اینکه 50-40 سال داشت، خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع می‌کرد. معروف بود که با چوب‌دستی، چند سرباز عراقی را از پا انداخته است.

جمع‌آوری کمک‌های مردمی
یکی دیگر از فعالیت‌های خودجوش زنان در دوران دفاع‌مقدس جمع‌آوری کمک‌های مردمی و تلاش در جهت تهیه‌ اقلام پرمصرف و ضروری و سایر مایحتاج جبهه‌ها بود. برخی زنان با ارتباط‌یافتن با خیرین بازار پارچه‌فروشان تهران، اقدام به گردآوری و تهیه‌ پارچه، دوک نخ‌ریسی، مبلغی وجه نقد و... می‌کردند و با یاری سایر بانوانی که غالباً از شرکت‌کنندگان در کلاس‌های قرآن و احکام مساجد بودند با کار شبانه‌روزی زیر‌چادرهای برزنتی در حیاط مساجد، اقدام به تهیه‌ البسه، آجیل، پسته، نان لواش، شکلات، شیرینی و.. کرده و با کامیون به مناطق جنگی می‌فرستادند.
برخی از گزارش‌ها از جمع‌آوری مقادیر زیادی میوه، رب گوجه‌فرنگی، نان، حلب‌های خیار‌شور و... توسط زنان حکایت دارد و در ایام محرم بسیاری از بانوان با پخت حلوا آنها را به خط‌مقدم می‌فرستادند. در استان ایلام و جبهه‌ غرب و کردستان خواهران عضو گروه انصار المجاهدین- که غالباً از قشر فرهنگی بودند - با تشکیل پایگاه‌هایی اقدام به جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای جبهه می‌کردند.

 سنگر‌سازی‌ و محافظت از مهمات
در پاره‌ای از مواقع نیز بانوان در جابه‌جایی، نگهداری، نگهبانی و حفاظت از مهمات رزمندگان نقشی فعال داشته‌اند. خواهران ذخیره سپاه خرمشهر در مسجد امام‌صادق(ع) درحالی‌که خود مسلح بودند، کارحفاظت از مهمات را به‌صورت پست‌های نگهبانی دو‌ساعته بر‌عهده داشتند و نیز در بعضی از مواقع کار توزیع سلاح بین نیرو‌های داوطلب و مردمی توسط زنان صورت می‌گرفت.
تمیز‌کردن سلاح رزمندگان، خشاب‌گذاری، خالی‌کردن بار مهمات از کامیون‌ها و.. نیز از زمره فعالیت‌های تدارکاتی زنان برای جبهه‌های جنگ بود و در مسجد جامع خرمشهر زنان جهت پشتیبانی رزمندگان به نگهبانی از انبار مهمات و تعمیر اسلحه و گلوله‌گذاری خشاب‌ها می‌پرداختند. در مسجد سیدالشهدای خرمشهر نیز زنان به نگهبانی از مهمات می‌پرداختند. برخی از زنان در شرایط حساس بمباران‌های هوایی دشمن کامیون‌های مهمات را از منطقه‌ خطر و تیررس به محل امن منتقل می‌کردند. یکی دیگر از اقدامات زنان در آغازین روزهای جنگ تحمیلی، ساختن سنگر و پناهگاه بود. برپایه گزارش‌های برخی از بانوانی که در مقاومت سلحشورانه‌ خرمشهر حضورداشته‌اند، زنان در چیدن دیوار جهت مدافعان پل خرمشهر پیش‌قدم شدند و همچنین با پرکردن گونی‌های شنی و ساخت سنگرهای خیابانی و مجهز کردن آنها به کوکتل مولوتف در پی جلوگیری از سقوط شهر به‌دست دشمن بعثی بر‌آمدند. در سایر مناطق جنگی نیز زنان در پرکردن گونی‌ها برای ساخت سنگر و تهیه کوکتل مولوتف فعال بودند.

دفاع بدون توقف
صحنه‌های رزم زنان، اگرچه اندک بود ولی تا پایان دفاع‌مقدس کم و بیش ادامه یافت و تأثیر عمیقی بر روحیه رزمندگان داشت. به علاوه، زنان نقش‌های اطلاعات رزمی فراوانی را انجام دادند. سکینه حورسی از مدافعان خرمشهر در این‌باره در کتاب خاطراتش آمده است: «ما از آن لحظه‌ای که به نیروهای شناسایی ملحق شدیم، کار شناسایی دشمن، خنثی‌کردن بمب، شناسایی ضد‌انقلاب و پیدا‌کردن رد پای آنها در شهر و روستاها را دنبال کردیم. نوع دیگری از کار اطلاعاتی و امنیتی را خواهران بسیجی انجام می‌دادند. مثلا آنها در لباس امدادگر و پرستار به شناسایی منافقینی دست می‌زدند که به‌صورت ناشناس در بیمارستان‌ها تحت درمان بودند یا ماموریتی برعهده داشتند.»
 

این خبر را به اشتراک بگذارید